📌
#قابل_انتشار
۱-چرا این خرداد یهو یادش افتاده خرداده؟ تا چند روز پیش شبیه اردیبهشت بود.
الان اینجایی که منم، پا رو که از در خونه بیرون میذاریم انگار یه نفر سشوارشو گرفته تو صورتمون. 🥵
۲-«دیرشکوفاشدگان» هم هنوز در دست آمادهسازیه برای سایت؛
ولی با این اوضاع نوشتن و انتشار، فکر کنم خودم جزء «هرگز شکوفانشدگان» باشم.
کاش یکی هم پیدا میشد حکایت حال ما رو مینوشت.
مگه ما دل نداریم؟
خب شکوفا نشدیم دیگه، حالا جادهها آسفالت نبوده یا زیادی آسفالت بوده یا به هر دلیل دیگه، قسمت نبوده شکوفا بشیم؛ مجرم که نیستیم، هستیم؟
اصن اگه همه شکوفا میشدن که دیگه شکوفاشدنِ شکوفاشدگان انقد جلوه نمیکرد، میکرد؟
وجود همین ما «هرگز شکوفا نشدگان» است که باعث میشه مفهومی به اسم «شکوفاشدن» معنا پیدا کنه و افرادی به اسم «شکوفاشدگان» اعم از دیر یا زود، گل کنن و دیده بشن.
بگذریم.
بهتره دیگه بیشتر از این شکوفانشدگیمونو در بوق و کرنا نکنیم.
۳-«ولی تمومش کردم»
این عنوانی افتخار آمیزه که با گفتنش انگار روی قله ایستادم و جام پیروزی رو بالای سر بردم.
همینقدر خوشحال کننده و هیروئیک.
دارم «پیامبر و دیوانه» رو می خونم و میذارم توی کانال حتمن.
۴- خب امروز در حرکتی رونالدینیویی تصمیمگرفتم «پیامبر» رو بخونم و دربارهش بنویسم.
یعنی چند روزه دارم از «دیرشکوفاشدگان» حرف میزنم، بعد رفتم سمت «پارچهفروش عاشق»، عکسشو گذاشتم که مجموعه یادداشته و خوراک تمرین همین روزای کانال؛
بعد یهو از «پیامبر» جبران خلیل جبران نوشتم.
اینم روشیه برا خودش.
#رهانویسی
فاطمه ایمانی
۱۵ خرداد ۰۳
@paknewis