اولین کتاب صفر سه روزی که ارمیا رو امانت گرفتم،انگار روی کتاب آب ریخته باشن،موج دار شده بود. برگه هاش رو که ورق میزدم،صداشون در می اومد. همین الان ارمیا تموم شد. مطمئنم اگه بشه صفحات چروک کتاب رو مزه مزه کرد،طعم شوری میده و بوی خاکهای جنوب... 📍۹ از ۱۰ تمام قد ایستادم برای کتابی که از آرمان گفت،از همرنگ نبودن،از خسته شدن،از بریدن و از شکوهِ تمام شدن برای کتابی که دست من را گرفت و بُرد و هنوز نیاورده...