فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من بعد از تشیع شهید محسن حججی،همچین جمعیتی ندیده بودم. جمعیت ایستاد،روضه خواند،به سر زد،فریاد کشید و رجز خواند. بین این جمعیت کم مادر و پدر شهید نبود،کم خواهر و برادر شهید هم. آنهابا شهادت بزرگ شده اند،حداقلش این است که درسش را پس داده. جمعیت عزادار شهید جمهورش بود،عزادار تمام فرزندان تکرار نشدنی مملکتش... جمعیت این محسن عزیز را هم تا تربت دوهزار و پانصد محسن گلگون کفن دیگرش تشیع کرد. دو هزار و پانصد روایت زنده،دوهزار و پانصد قصه تعریف نشده... خلاصه ماجرا اینکه من بلد نیستم از این متن های سراسر غرور برایتان بنویسم بزرگوار،یک متنی که بگوید که بودی و چه کردی و چه شد که انقدر عزیز شدی،من حتی این روز ها حال و هوای پاک و درست حسابی هم ندارم؛ولی تنها امید دور و درازم این است،یک روز بیاید که بتوانم خوب از شما بگویم... یک روز که داستان زندگی شما،بشود مشق زندگی ما...❤️‍🩹