🕕 💠🌷💠 💪 مردِ کار! 👌 زیاد درباره‌ کارش از او سؤال نمی‌کردم اما می‌دانستم که پرکار است. به قول خودمان توی کار اهل دودَر کردن نبود. کارش را واقعا دوست داشت. 📱وقتی تهران با هم بودیم، از تماسهای تلفنی زیاد، از چشمهایش که اغلب بی‌خواب و سرخ بود، از اکتفا کردنش گاهی به دو سه ساعت خواب در شبانه‌ روز، از صبح خیلی زود سرکار رفتن‌هایش یا گاهی دو سه روز خانه نرفتنش، می‌دیدم که چطور برای کارش مایه می‌گذارد. 📆 در یکی از جلسات اداری در محل کارش به فرمانده‌ی مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای جمعه کارش تعطیل نشود. در آن جلسه این موضوع را به تصویب رسانده بود. ⚡کمردرد شدیدی پیدا کرده بود؛ طوری که وقتی بر می‌گشت نمی‌توانست پشت فرمان بنشیند. 💉 می‌گفت: آن‌جا برای این کمردرد رفتم دکتر، مُسَکّنی بهم زد که گفت این مُسَکن فیل را از پا می‌اندازد؛ ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد! ✈ سفر آخر را هم با همین کمردرد رفت و در عملیاتی که به شهادت رسید، جلیقه‌ی ضد گلوله را به‌ خاطر وزن آن به تن نکرده بود. ✌محمود رضا در حد خودش حق مجاهدت و کار برای انقلاب را ادا کرد و رفت. 🇮🇷 من اعتقاد دارم شهادتش، مزد پرکاری‌اش بود. 🌷 🗓 سالگرد شهادت 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7