🍔 شریک در همه چیز!!
🏪 در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند.
👴🏼👵🏻آنها در میان زوجهای جوانی که در آن جا حضور داشتند بسیار جلب توجه میکردند.
👨🏻👩🏻 بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین میکردند و به راحتی میشد فکرشان را از نگاه شان خواند:
👈 نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی میکنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.
👴🏼 پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت.
💵 غذا سفارش داد، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.
🍔🍟🍾 یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.
👴🏼 پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکهی مساوی تقسیم کرد.
🍟 سپس سیبزمینیها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.
🍺 پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید!!
👨🏻👩🏻👱🏼♀👱🏻 همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز میزد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه میکردند و این بار به این فکر میکردند که آن زوج پیر احتمالاً آن قدر فقیر هستند که نمیتوانند دو ساندویچ سفارش بدهند.
👴🏼 پیرمرد شروع کرد به خوردن سیبزمینیهایش.
👨🏻 مرد جوانی از جای خود برخاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیرمرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد؛ اما پیرمرد قبول نکرد و گفت:
👴🏼 همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم.
👩🏻👱🏻👱🏼♀👨🏻مردم کمکم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را میخورد، پیرزن او را نگاه میکند و لب به غذایش نمیزند!!
👨🏻 بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیرزن توضیح داد:
👵🏻ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.
👨🏻همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت:
⁉ میتوانم سوالی از شما بپرسم خانم؟!
👵🏻 پیرزن جواب داد: بفرمایید.
👨🏻 جوان گفت: چرا شما چیزی نمیخورید؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید، منتظر چی هستید؟
👵🏻 پیرزن جواب داد: منتظر دندانها!!!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔:
eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#طنز