eitaa logo
پرتو اشراق
744 دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
13هزار ویدیو
56 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
سخت ترين ساعات عمر ما 🌷 خاطره امام خامنه ای از جلسه انتخابشان به عنوان رهبر انقلاب 🎙آنچه كه در خصوص تعيين رهبر واقع شد و بار اين مسئوليت، بر دوش ‍ بنده‌ى كوچك ضعيف حقير گذاشته شد؛ براى خود من حتى يك لحظه و يك آن از آنات گذشته‌ى زندگى، متوقع و منتظر نبود. اگر كسى تصور كند كه در طول دوران مبارزه و بعدا در طول دوران انقلاب و مسئوليت رياست قوه ى اجرايى، حتى يك لحظه در ذهن خودم خطور مى دادم كه اين مسئوليت به من متوجه خواهد شد؛ قطعاً اشتباه كرده است. من، هميشه خودم را نه فقط از اين منصب بسيار خطير و مهم؛ بلكه حتى از مناصبى كه به مراتب پايين تر از منصب بوده است - مثل رياست جمهورى و ديگر مسئولتيهايى كه در طول انقلاب داشتم - كوچكتر مى دانستم. 🌹يك وقتى خدمت امام اين نكته را عرض كردم كه گاهى نام من در رديف بعضى از آقايان آورده مى شود؛ در حالى كه رديف آنها نيستم و من يك آدم كوچك و بسيار معمولى هستم. نه اين كه بخواهم تعارف كنم، الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراين، چنين معمايى اصلا متصور نبود. 🌌 البته در آن ساعات بسيار حساسى كه سخت ترين ساعات عمرمان را گذرانديم و خدا مى داند كه در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت؛ برادرها از روى مسئوليت و احساس وظيفه، با فشردگى تمام، فكر و تلاش مى كردند كه چگونه قضايا را جمع و جور كنند. مكرر از من به عنوان عضو شوراى رهبرى اسم مى آوردند كه البته در ذهن خودم آن را رد مى كردم؛ اگر چه به نحو يك احتمال برايم مطرح مى شد كه شايد واقعا اين مسئوليت را به من متوجه كنند. 🤲🏻 در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشكيل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خداى متعال عرض كردم: ▪️پروردگارا تو كه مدبر و مقدر امور هستى؛ چون ممكن است به عنوان عضوى از مجموعه‌ى شوراى رهبرى، اين مسئوليت متوجه من شود؛ خواهش مى كنم اگر اين كار ممكن است اندكى براى دين و آخرت من زيان داشته باشد؛ طورى ترتيب كار را بده كه چنين وضعيتى پيش نيايد. واقعا از ته دل مى خواستم كه اين مسئوليت متوجه من نشود. 👥👤 بالاخره در مجلس خبرگان ، بحثهايى پيش آمد و حرفهايى زده شد كه نهايتا به اين انتخاب منتهى شد. در همان مجلس كوشش و تلاش و استدلال كردم و بحث كردم تا اين كار انجام نگيرد؛ ولى انجام گرفت و اين مرحله گذشت. 🤚🏻 من همين الان خودم را يك طلبه‌ى معمولى و بدون برجستگى و امتيازى خاص مى دانم؛ نه فقط براى اين شغل با عظمت و مسئوليت بزرگ، بلكه - همان طور كه صادقانه گفتم - براى مسئوليتهاى به مراتب كوچكتر از آن، مثل رياست جمهورى و كارهاى ديگرى كه در طول اين ده سال داشتم. اما حالا كه اين بار را روى دوش من گذاشتند، با قوت خواهم گرفت؛ آن چنان كه خداى متعال به پيامبرانش توصيه فرمود: «خُذها بِقُوَّةٍ» (۱) 🔹 براى اين مسئوليت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مى كنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم اين مسئوليت را در حد وسع خودم - كه تكليف هم بيش از وسع نيست - با قدرت و قوت و حفظ شأن والاى اين مقام، حفظ كنم و انجام بدهم. اين، تكليف من است كه اميدوارم ان شاءالله مشمول لطف و ترحم الهى و دعاى ولى عصر (عج) و مؤمنين صالح باشم. (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱. سوره‌ى اعراف، آيه ۱۴۵. ۲. حديث ولايت، مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى، تدوين دفتر مقام معظم رهبرى، ناشر سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، جلد اول صفحه ۱۸۳ و ۱۸۲. 📗 خاطرات و حكايتها جلد سوم، گردآورى و تدوين: مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
مقام امامت در دوران كودكى 🌹 (ع) فرزند حضرت رضا (ع)، پس از شهادت پدر در سال ۲۰۴ قمرى، در نه سالگى به امامت رسيد و پس از هفده سال امامت به تحريك معتصم عباسى همسر جفا كارش او را در ۲۶ سالگى به شـهـادت رسـانـد. 👳🏻‍♂ عـلـى بن اسباط كه يكى از ياران امام جواد (ع) بود مى گويد: به حضور امام جـواد (ع) رسـيـدم و بـه خوبى به قامت او خيره شدم، براى اين كه او را كاملاً به ذهن خود بسپارم تـا وقتى كه به مصر باز مى گردم، چگونگى زيارت آن حضرت را براى دوستانم نقل كنم. 💭 در همين هـنگام كه چنين فكرى از ذهنم مى گذشت، آن حضرت كه گويى تمام فكر مرا خوانده بود، رو به سوى من كرد و فرمود: ☝️🏻اى على بن اسباط، اراده خداوند در مورد امامت، مانند اراده او درباره نبوت است و در قرآن مى فرمايد: 🔅«... ما به يحيى در كودكى، فرمان نبوت و عقل كافى داديم». (۱) (۲) ✅ بـيـان: جـداى از مساله امامت و نبوت كه كودكانى اين مقامات را احراز كرده اند، نكته اى كه شايد بتوان از اين روايت استفاده كرد اين است كه كودكان قابليت هاى زيادى را براى قبول مسؤوليت ها دارنـد، چـرا كـه شـواهـد زيادى در دست است كه انسان هاى با استعدادى، در سن كودكى به مقام اجتهاد رسيده يا موفق به كسب درجه دكترى شده اند. 📚 پی نوشت ها: ۱. «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» سوره مریم، آیه ﴿١٢﴾ ۲. الحويزى، تفسير نورالثقلين، ج ۵، ص ۱۳. 📗 صد حكايت تربيتى، مرتضى بذرافشان 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🩸ايستادگى تا پاى شهادت 🌋 عاقبت قاتل امام جواد (علیه السلام) 🌹 (ع) با پيشنهاد تحميلى مأمون، با دختر مأمون به نام زينب كه به (ام الفضل) معروف بود، ازدواج كرد ولى او نازا بود! 💞 امام جواد (ع) با كنيزى به نام سمانه (س) مادر امام دهم (ع) ازدواج كرد و از او داراى فرزند شد. ❤️‍🔥 ام الفضل بر سر همين موضوع، كينه امام جواد (ع) را به دل گرفت وقتى كه مأمون از دنيا رفت، برادرش معتصم، خليفه شد، او نتوانست وجود مقدس ‍ امام جواد (ع) را تحمل كند، سرانجام با جعفر (پسر مأمون) در فكر توطئه قتل آن حضرت برآمدند، براى اين كار ام الفضل را مناسب ديدند... 🍇 به او پيشنهاد كردند او پذيرفت و زهرى را در انگور رازقى نمود، حضرت جواد (ع) را با آن انگور، مسموم و شهيد كرد. 🛌 وقتى كه امام جواد (ع) در بستر شهادت افتاد، ام الفضل پشيمان شد و، گريه مى كرد، امام جواد (ع) به او فرمود: ▪️«چرا گريه مى كنى؟ گريه تو سودى ندارد سوگند به خدا بزودى به فقر و دردى گرفتار گردى كه نجات و درمان ندارد». 🥀 آرى آن بزرگوار اين گونه در جوانى به شهادت رسيد. 🔥 طولى نكشيد كه ام الفضل بيمار شد، هر چه دارائى داشت براى درمان خود، مصرف كرد، ولى خوب نشد، و دارائيش رفت به گونه اى كه گدا گرديد و سر راه عبور مردم، دست سؤال دراز مى كرد و گدائى مى نمود و با اين وضع از دنيا رفت. (۱) 🌹 اين فراز بيانگر زندگى سياسى امام جواد (ع) است كه هرگز تسليم طاغوت زمانش، معتصم (هشتمين خليفه عباسى) نشد، و تا آن جا كه ممكن بود، مردم زمانش را از پيروى آن طاغوت برحذر داشت، و در اين راستا تا پاى شهادت پيش رفت، و در عنفوان جوانى (۲۵ سالگى) به شهادت رسيد، شهادتى مظلومانه و جانسوز، توسط همسرش كه مامور نفوذى طاغوت در خانه آن بزرگوار شده بود. 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷ - منتخب التواريخ، ص ۷۴۳. 📗 داستانهاى شنيدنى از چهارده معصوم عليهم السلام، محمد محمدى اشتهاردى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔥 نفرين حضرت جواد در حق يك نفر و شكرانه امام هادى (عليهم السلام) 👳🏾‍♂ در عصر (عليه السلام) و يكى از افرادى كه از دشمنان آل محمد (صلى الله عليه و آله) بود و موجب مزاحمت براى آنان مى شد شخصى به نام (عمر) از خاندان فرج بود كه با چپاول و رشوه و دزدى ثروت زيادى براى خود انباشته بود و به عنوان يك آدم (قلدر) آن عصر خوانده مى شد. 🏰 او به خاطر نفوذى كه در حكومت طاغوتى بنى عباسی داشت مدتى فرماندار مدينه شد و نسبت به خاندان نبوت بسيار خشن بود، او آن قدر خباثت باطنى داشت كه روزى با كمال بى حيايى به امام جواد (عليه السلام) عرض كرد به گمانم تو مست هستى!!! 🌷 امام جواد (عليه السلام) گفت: 🤲🏻 «خدايا تو مى دانى كه من امروز را براى رضاى تو روزه داشتم، طعم غارت شدن و خوارى اسارت را به عمر بن فرج بچشان». ⏳ طولى نكشيد كه در سال ۲۳۳ متوكل بر او غضب كرد و دستور داد به عنوان ماليات ۱۲۰ هزار دينار از او ۱۵۰ هزار دينار از برادرش گرفتند و بار ديگر بر او غصب كرد و دستور داد هر چه مى توانند بر پشت گردن او ضربه بزنند، شش هزار پس گردنى بر او زدند، بار سوم بر او غصب كرد كشان كشان او را به بغداد بردند و همان جا اسير بود تا از دنيا رفت!! 👣 محمد بن سنان مى گويد: به حضور امام هادى (عليه السلام) رسيدم، فرمود: ❓آيا براى آل فرج پيشآمدى شده است؟ ✋🏻 عرض كردم آرى عمر بن فرج وفات كرد! 📿 حضرت فرمود: الحمد الله و تا ۲۴ بار شمردم كه به شكرانه مرگ عمر بن فرج گفت الحمدالله بعد فرمود: او به پدرم نسبت مستى داد پدرم او را نفرين كرد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. اصول كافى، ج ۱، ص ۴۹۶. 📓 داستانهاى شيرين و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (عليهم السلام)، على گلستانى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💞 جشن عروسى آسمانی 🌙 مراسم روز اول سال دوم هجرى قمرى (مطابق با هفتم خرداد ماه سال سوم هجرى شمسى) و يا ششم ذي الحجه سال دوم هجرى قمرى (۱) (مطابق ۱۲ خرداد ماه سال سوم هجرى شمسى) و يك ماه پس از مجلس عقد صورت گرفت. [برخى اين فاصله را يكسال نوشته اند.] ⏳در فاصله بين عقد و عروسى على (عليه السلام) شرم مى كرد درباره همسرش با پيامبر (صلى الله عليه و آله) صحبت كند. ☀️ روزى عقيل برادر على (ع) به او گفت: چرا همسرت را به خانه نمى آورى تا با عروسى تو چشم ما روشن شود؟ 🌴 موضوع به اطلاع پيامبر (ص) رسيد. على (ع) را خواست و از او سوال كرد كه آيا حاضر است عروسى كند؟ 🌷 على (ع) پاسخ مثبت داد. 🌹پيامبر (ص) فرمود: ان شاءالله امشب يا فردا شب عروسى را بر پا مى كنم. آنگاه به همسرانش دستور داد فاطمه (عليهاالسلام) را بياراييد و خوشبويش نماييد و برايش اطاقى فرش كنيد، تا مراسم عروسى را بر پا كنيم. (۲) 🌹 رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود: عروسى بى مهمانى نمى شود. 🐑 يكى از بزرگان انصار بنام سعد گفت: من گوسفندى هديه مى كنم و جمعى از انصار هم چند صاع ذرت آوردند، (۳) مقدارى كشك و روغن و خرما هم از بازار خريدارى شد. 🥘 گوشت را پختند و پيامبر (ص) در آن عروسى باصفا خود آشپزى را به عهده گرفت و با دستان مباركش آنها را مخلوط كرد و به تهيه نوعى غذاى مطبوع عربى بنام حبيص يا حيس پرداخت. (۴) 🍲 به هر صورت غذايى تهيه شد، اما دعوت عمومى بود. عده‌ى زيادى شركت كردند و به بركت دست رسول خدا (ص) همه از غذا خوردند و سير شدند مقدارى از غذا را هم براى فقرا و بيچارگان بردند، ظرفى هم براى عروس و داماد گذاشتند. (۵) 👏🏻 پس از صرف غذا زنان شادى كنان دور فاطمه (ع) را گرفتند، پيامبر (ص) او را بر استر سوار نمود، سلمان مهار استر را به دست گرفت و با تشريفات خاصى دليرانى چون حمزه، و عده اى ديگر از اهلبيت و محارم فاطمه (ع) با شمشيرهاى كشيده دور مركب را گرفتند. زنان زيادى پشت سر عروس تكبيرگويان در انتظار بودند. مركب عروس را به حركت در آوردند زنان شادى كنان تكبير و سپاس خدا را مى گفتند، آنگاه يك يك سرودهاى زيبايى را كه سروده بودند خواندند و با شكوه و شادى عروس را به خانه داماد بردند. 🍶 پيامبر (ص) نيز خود را به جمعيت رساند و به حجله وارد شد. آنگاه ظرف آبى خواست، آب را حاضر كردند، قدرى آن را به سينه فاطمه (ع) پاشيد و فرمود با بقيه آن وضو گيرد و دهانش را بشويد، قدرى آب هم به على پاشيد و فرمود تا وضو گيرد و دهانش را شستشو دهد. آنگاه به هر دو سفارش همديگر را كرد و در حق آنان چنين دعا فرمود: 🤲🏻 «خدايا آنان را با هم مأنوس بگردان! خدايا بر آنان مبارك گردان! و در زندگى آنان بركت قرار ده». 🌹 هنگامى كه مى خواست خارج شود فرمود: «خداوند شما و نسلتان را پاك گرداند. من با دوستانتان دوستم، و با دشمنانتان دشمن. اينك با شما خداحافظى مى كنم و شما را به خدا مى سپارم». (۶) 🥛 فردا صبح پيامبر (ص) با ظرفى شير به ديدار دخترش رفت و آن شير را به عروس و داماد نوشانيد. (۷) 🗓 پس از آن ديدار، ديگر پيامبر (ص) تا سه روز به خانه آنها نرفت و روز چهارم به ديدار آنان شتافت. (۸) 📚 پی نوشت ها: ۱. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۹۲ تطبيق تاريخ از آقاى عبدالحسين نيرى. ۲. بحارالأنوار، ج ۴۳ ص ۱۳۰ و ۱۳۱. ۳. طبقات، ج ۸، ص ۱۲ - بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۳۷. ۴. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۱۴ و ۱۰۶. ۵. مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۵۴. ۶. مناقب ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۳۵۴ / ۳۵۵. ۷. مناقب، ج ۳، ص ۳۵۶. ۸. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۲. 📗پزندگاني فاطمه زهرا (سلام الله عليها)، محمد قاسم نصيرپور 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌴 روایت شده که وقتی خالد بن‌ ولید با لشگر خویش امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) را در اراضی خود دید، اراده جسارتی نمود! ➰ آن حضرت او را از روی اسب پیاده کرد و به جانب آسیای حارث بن کلده کشانید، میله آهنین آن آسیاب را بیرون آورد و مثل طوقی بر گردن او انداخت، تمامی اصحاب خالد از آن حضرت ترسیدند خالد نیز آن حضرت را قسم داد که: مرا رها کن!! 🔨 حضرت او را رها کرد، در حالی که آن میله آهنین مثل قلاده به گردن او بود، تا این که نزد ابوبکر رفت، ابوبکر آهنگر را فرمان داد تا طوق را از گردن خالد بیرون کند! 🔥 آهنگر گفت: ممکن نیست مگر این که به آتش بریده شود و خالد تاب آهن گداخته را ندارد و هلاک می شود و همچنان آن قلاده بر گردن خالد بود و مردم از دیدن او می خندیدند!! ⏳تا حضرت امیرالمومنین علی (علیه السّلام) از سفر خویش برگشتند، پس به نزد آن حضرت رفتند و شفاعت خالد را نمودند آن حضرت قبول فرمود و آن طوق را مثل خمیر قطعه قطعه کرد و بر زمین ریخت. 📚 منتهی الامال، ج ١، ص ۶٩. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🧅 پياز عكه در مكّه!! 🕋 در زمانى كه - ابوهریره - از جانب معاويه حاكم مكّه بود، مردى مقدار زيادى پياز به همراه آورده بود تا بفروشد اما بازار پياز در مكّه كساد بود و كسى از او چيزى نخريد، پياز فروش بيچاره با خود انديشيد كه با اين وضع كسادى بازار چه كنم؟ 🏛سرانجام تصميم گرفت تا به نزد ابوهريره حاكم شهر برود و شرح خال خويش را بگويد چون ابو هريره رسيد گفت: - اى ابوهريره آيا مى توانى يك ثوابى بكنى؟ - چه ثوابى؟ - من يك مسلمان هستم چون شنيده بودم كه در مكّه پياز پيدا نمى شود و ناياب است و مردم اينجا هم به پياز نياز دارند لذا من هر چه مال التجاره داشتم همه را پياز خريدم و به مكّه آوردم اما هم اكنون مى بينم كه كسى سراغ پياز را هم نمى گيرد و كسى از من چيزى نمى خرد و پيازها در حال از بين رفتن است. حالا شما كمك كنيد و اموال يك مسلمانى را از تلف شدن نجات دهيد. ☀️ ابوهريره گفت: بسيار خوب روز جمعه آينده موقع نماز جمعه كه فرا رسيد همه پيازها را در يك جاى معينى بگذاريد و آماده فروش باش!! ⏳مرد به دستور ابوهريره عمل كرد و تا روز جمعه به انتظار نشست. روز جمعه كه شد هنگامى كه مردم به نماز جمعه حاضر گرديدند، ابو هريره گفت: ☝️🏻اى مردم من از حبيب خودم، رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: هر كه پياز عكه را در مكّه بخورد بهشت بر او واجب مى شود!!! 🧅 چون مردم اين كلام را از ابوهريره شنيدند ازدحام كردند و در ظرف مدت كوتاهى تمام پيازها را خريدند. 🔥 شايد آقاى ابوهريره در وجدانش خيلى هم راضى بود كه مثلا من يك مومنى را نجات دادم، بعد همين افراد به خاطر منافع شخصى خود و بخاطر به دست آوردن جاه و مال چه چيزها كه به اسم دين درست كردند و از اين راه چه ضربه ها كه به دين و مذهب زدند. در حالى كه جزء سيره انبياء و اولياء اين بوده است كه حتى براى حق از باطل استفاده نمى كرده اند. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. سيره نبوى، ص ۶۷ و ۶۸. 📗 حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آيت الله مرتضى مطهرى، محمّد جواد صاحبی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⁉️چقدر حاجى كم است؟! 🕋 موسم حجّ بود، امام سجاد (ع) نيز به مكّه مشرف شده بودند، يكى از همراهان آن حضرت نگاهى به صحراى عرفات انداخت، ديد چندين هزار، هزار نفر در آن صحرا موج مى زنند با خوشحالى به امام (ع) عرض كرد: 🤲🏻 الحمدللّه، چقدر امسال حاجى زياد است! 🌹امام (ع) در جواب فرمودند: «چقدر فرياد زياد است و چقدر حاجى كم است؟!» 👁 آن شخص مى گوید: من نمى دانم امام چه كرد و چه بينشى به من داد و چه چشمى را در من بينا كرد، كه يك وقت به من فرمود: حالا نگاه كن!! 🐷 تا نگاه كردم، ديدم صحرايى است پر از حيوان، يك باغ وحش كامل، فقط يك عده انسانها هم در لابلاى آن همه حيوانات حركت می كردند!! 🌹حضرت فرمودند: حالا مى بينى باطن قضيه اين است. 🐺 آرى انسانى كه جز مانند يك حيوان و چهار پا به غير از خوردن و خوابيدن و عمل جنسى چيز ديگرى نمى فهمد، اين اصلا روحش يك چهار پا است. 🐒 واقعاً باطنش مسخ شده است، يعنى حقيقتهاى انسانى و انسانيت خود را به طور كلى از دست داده است. 👥👥 در روز قيامت نيز مردم گروه گروه محشور مى شوند و مكرر در مكرر پيشوايان دين گفته اند كه فقط يك گروه از مردم به صورت انسان محشور مى شوند و گروههاى ديگر به صورت حيوانات، به شكل مورچگان، بوزينگان، عقرب ها، مارها و پلنگ ها مبعوث مى گردند... (۱) 📚 پی نوشت: ۱. انسان كامل، ص ۱۵ و ۱۶. 📔 حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آيت الله مرتضى مطهرى، محمّد جواد صاحبى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕋 شرمسارى دشمن در كنار كعبه 👳🏼‍♂ ابوحمزه ثمالى حكايت كند: در سالى كه امام محمّد باقر عليه السلام جهت زيارت خانه خدا وارد مكّه معظّمه شده بود، پس از طواف كعبه الهى، در گوشه اى از حرم الهى نشست و مردم بسيارى جهت پرسش مسائل خود اطراف حضرت اجتماع كرده بودند. 👥👤 در همان سال هشام بن عبدالملك نيز به همراه برخى از اطرافيان خود، كه از آن جمله نافع - غلام عمر بن خطّاب - بود، وارد مسجدالحرام شدند. 👴🏾 نافع با ديدن امام عليه السلام، از هشام بن عبدالملك پرسيد: اين شخص كيست كه مردم اين چنين اطراف او گرد آمده اند؟! 👑 هشام گفت: او ابوجعفر، محمّد بن علىّ است! 👴🏾✋🏾نافع گفت: نزد او مى روم و سؤالى از او مى نمايم، كه جواب آن را فقط پيامبر و يا وصىّ او مى داند؛ و هشام موافقت كرد. 👣 پس نافع نزديك آمد و در جمع افراد نشست و سپس گفت: 📚 من تورات و انجيل و زبور و فرقان را خوانده ام؛ و تمام معارف و احكام حلال و حرام را مى شناسم! اكنون آمده ام تا مسائلى را سؤال كنم كه جواب آن تنها نزد پيامبر، يا وصىّ او، يا پسر پيامبر خواهد بود. 🌹امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سئوال كن! ✋🏾 نافع گفت: بين حضرت عيسى عليه السلام و حضرت محمّد صلى الله عليه و آله چه مقدار زمان فاصله بوده است؟ 🌹حضرت فرمود: جواب آن را طبق عقيده شما پاسخ گويم، يا طبق نظر خودم بيان كنم؟ 👴🏾 نافع گفت: هر دو جواب را بفرما. 🌹امام عليه السلام فرمود: بنابر نظريّه ما اهل بيت رسالت، فاصله آن به مقدار پانصد سال؛ ولى بنابر نظريّه شما ششصد سال فاصله بود. 👴🏾 نافع گفت: ياابن رسول اللّه! سئوالى ديگر مطرح نمايم؟ 🌹حضرت فرمود: آنچه مى خواهى مطرح كن! 👴🏾 گفت: خداوند متعال از چه وقت بوده است؟ 🌹امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: 🔅«بگو چه وقت نبوده است، تا پاسخ تو را بيان كنم؛ و سپس افزود: منزّه است خداوندى، كه قبل از هر چيزى بوده و بعد از هر چيزى خواهد بود، نه شريكى دارد و نه فرزندى، او تنها و بى مانند است». 👴🏾 سپس نافع نزد هشام آمد و گفت: به راستى او عالم ترين مردم و همانا او فرزند رسول خدا است‌. (۱) 📚 پی نوشت: ۱- احتجاج طبرسى، ج ۲، ص ۱۷۸، ش ۲۰۵. 📗 چهل داستان و چهل حديث از امام محمد باقر عليه السلام، عبداللّه صالحى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔥 قاضى مزدور 🐪 🌴 در ماجراى انقلاب ، وقتى كه حضرت مسلم عليه السلام به نمايندگى از عليه السلام به كوفه آمد، و پس از مدتى، با آمدن ابن زياد به كوفه، و ترس و وحشت مردم، كم كم دور حضرت مسلم عليه السلام خالى شد، تنها چند نفر تا آخر به عهد خود وفا كردند، يكى از آنها ميزبان و حامى رشيد و متعهد حضرت هانى عليه السلام بود. 👊🏻 ابن زياد دستور داد هانى را دستگير كردند و نزدش آورند، و بين ابن زياد و هانى گفتگوى شديد در گرفت و هانى قاطعانه با سخنان آتشين خود به ابن زياد پاسخ مى داد، سرانجام ابن زياد از راه ضرب و شتم وارد شد و دستور داد هانى را آنقدر زدند كه زبانش بند آمد، سپس او را به زنجير كشيده و در گوشه قصر، زندانى كردند (با توجه به اينكه هانى از ريش سفيدان قوم مذحج بود). 🏇 به عمرو بن حجاج كه از سر كردگان قوم (مذحج) بود، و دخترش (رويحه) همسر هانى بود، خبر رسيد كه هانى را كشتند. 🏰 او با تمام افراد قبيله، اطرف كاخ ابن زياد را محاصره كردند و فريادشان بلند شد كه به ما خبر رسيده هانى را كشته اند و... 👈🏻 ابن زياد به شريح قاضى، دستور داد تا به نزد هانى برود و سلامتى او را كه به چشم خود ديده به من اعلام نمايد. 👳🏾‍♂ شريح هم اين كار را كرد و خبر سلامتى هانى را به آنان داد و آنان نيز به گفته شريح، راضى شده و متفرق گشتند. (۱) ❓اعتراض دادگاه تاريخ به شريح قاضى اين است كه چرا در اين بحران، به ظالم كمك كرده است؟ و چرا با اينكه هانى را سخت كتك زدند و مجروح ساختند به مردم نگفته است؟ و بجاى تحريك احساسات مردم بر ضد ظلم، آنها را خاموش نموده؟ آيا جز اينكه او مزدور بود و يا از دنياى خود مى ترسيد؟ قضاوت با خوانندگان! 📚 پی نوشت: ۱- لهوف سيد بن طاوس ص ۵۲. 📗 داستانها و پندها جلد ششم، مصطفى زمانى وجدانى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
✋🏻 تو ياورى نيك براى اجراى فرمان خدا هستی! 🕋 وقتى ابراهيم قهرمان توحيد، از طرف خداوند مامور شد، فرزندش اسماعيل را قربان كند، اسماعيل را به قربانگاه برد و آماده ذبح اسماعيل شد، در اين هنگام اسماعيل وصيت ششگانه زير را به پدر كرد: 🔆 ۱- دست و پايم را محكم ببند تا اضطراب و بى تابى نكنم، در نتيجه فرمان خدا به خوبى اجرا گردد. 🔆 ۲- پيراهن و لباسم را كه به خونم رنگين مى شود، بشوى و از خون، پاك كن تا اگر مادرم آنرا ديد آزرده خاطر نشود. 🔆 ۳- پيراهن خودت را بر بدنم بپوشان تا بوى تو مرا سرمست عشق الله كند، و مرگ برايم آسان گردد. 🔆 ۴- كارد را طورى به گلويم بگذار تا به راحتى جان به جان آفرين، تسليم كنم. 🔆 ۵- اگر ممكن است امشب نزد ماردم نرو، تا مرا فراموش كند (چرا كه وقتى دورى، زياد شد، تحمل درد يار دور، آسانتر است). 🔆 ۶ - به مادرم سلام برسان، و پيراهنم را نزد او بيادگار بگذار ابراهيم خليل (ع) ديد فرزندش اصلاً در مورد كشته شدنش سخن نگفت و چون و چرا نكرد بلكه همه سخنانش تسلّى خاطر و دلدارى بود، از اين جهت به او رو كرد و فرمود: 🔅«نعم العون على امر الله»: 🔅«تو نيكو يار و ياور براى اجراى فرمان خدا هستى». (۱) 📚 پی نوشت: ۱. تفسير ابوالفتوح رازى، ج ۹، ص ۳۲۴. 📗 داستانها و پندها، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq