eitaa logo
پرتو اشراق
786 دنبال‌کننده
26هزار عکس
14.4هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 | ❓مثل من کیست؟ 🦋 داستان جانبازی غلام سیاه امام حسین علیه السلام 🎙حجت الاسلام 🌹 هر چند ماه می‌شود اینجا فدای تو 🩸بگذار جُون جان بدهد پیش پای تو 🩸خونم سیاه نیست، ببین سرخ شد زمین 🌹 بر روی خاک شاخه گلی شد برای تو 🖊 قاسم صرافان 🌗 بیستم محرم سال ۶۱ هجری قمری است. بعد از ۱۰ روز از واقعهٔ جمعی از قبیلهٔ بنی‌اسد بدن جون غلام ابوذر را که در به شهادت رسیده بود را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس بدنش را دفن کردند. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 📽 انیمیشن ناسور، ساخته کیانوش دالوند، نامزد بهترین انیمیشن در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر و انیمیشن برگزیده نجف شد. 🎞 با این حال کارشناسان این انیمیشن را برای مصرف خانواده‌ها بررسی و ارزیابی کرده‌اند. 🎥 در این ویدئو نظر تخصصی کارشناسان را می‌بینیم و می‌شنویم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌷 قداست تربت امام حسین علیه السلام ✋🏻 ابی بصیر، از حضرت ابی عبد الله الصادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: ⚜ جبرئیل علیه السلام نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد در حالى که علیه السلام در مقابل آن حضرت بازى می‌کرد پس به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داد که به زودی امت شما حسین را خواهند کشت! 💧پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از این خبر به جزع و ناله آمدند. ⚜ جبرئیل علیه السلام محضر مبارکش عرضه داشت: مایل هستید سرزمینی که حسین علیه السلام در آن کشته می‌شود به شما نشان دهم؟ 🌍 در این هنگام فاصله بین مکان رسول خدا صلی الله علیه و آله و جایی که حضرت سیدالشهداء علیه السلام در آن کشته شدند فرو رفته به طورى که دو مکان مزبور با هم ملاقات کرده سپس حضرت مقدارى از تربت و خاک آن مکان را برداشتند و سریع‏‌تر از چشم به هم زدن زمین گسترده شد. 🌹 پس جناب رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن مکان خارج شده در حالی که می‌فرمودند: ▪️«خوشا به تو از خاکی که داری، خوشا به حال کسى که در اطراف و حوالى تو کشته می‌شود». 🌍 صاحب و وزیر سلیمان نیز چنین کرد یعنى به کمک اسم اعظم بارى تعالی در زمین خسف پدید آورد و بین تخت سلیمان علیه السلام و عرش فرو رفت و تمام پستى و بلندی‌های آن پائین رفت به طوری که این دو قطعه از زمین (جاى تخت و عرش) با هم تلاقى شدند پس عرش چنان کشیده شد که تصور نمودم از زیر تخت من خارج گشت و سریع‏‌تر از چشم به هم زدن زمین گسترده شد». 📚 کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، باب ۱۷، حدیث ۱، صفحه ۱۳۵ - ۱۳۶، چاپ دار الحجة - بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۲۳۵، ح ۲۲ دارالاحیاء تراث العربی ✍🏻 پی‌نوشت: 🔺 مطابق متن روایت، پیامبر پس از آن که مقداری از تربت را برداشتند، آن تربت را مدح کرده و بر قداست تربت و بر قداست مکان شهادت امام حسین علیه السلام (کربلاء) تصریح کردند و این تاییدیه‌ای محکم از پیامبر بر قداست کربلاء و تربت پاک محل شهادت امام حسین علیه السلام است. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏳 پيروزى سيدالشهداء در صفين و گريه حضرت امير عليه السّلام ⚔ عبدالله بن قيس گويد: در جنگ با اميرالمؤمنين عليه السّلام بودم كه ابو ايوب اعور (از سران سپاه معاويه و دشمنان حضرت على عليه السّلام كه حضرت در قنوت نماز او را نفرين مى كرد) آب را تسخير كرد و لشكر حضرت را از آب منع نمود. 👥👥 سپاهيان حضرت از تشنگى شكايت كردند، اميرالمؤمنين عده اى را فرستاد تا آب را آزاد كنند اما نتوانستند، حضرت ناراحت شد. ✋🏻 اباعبدالله الحسين عرض كرد: پدر اجازه مى دهيد من بروم و آب را آزاد كنم، حضرت فرمود: برو پسرم... 🏝 عليه السّلام بر آن سپاه حمله برد و آب را آزاد كرد، و پيروزمندانه نزد پدر آمد و خبر پيروزى را آورد. 💧(اما مردم ديدند كه) حضرت گريه كرد! 👥👤 گفتند: يا اميرالمؤمنين چه چيزى شما را مى گرياند؟ با اينكه اين پيروزى از بركت حسين عليه السّلام است؟ 🌹 حضرت فرمود: به ياد آوردم كه او كشته مى شود در سرزمين با حال تشنگى، اسب او همهمه كنان مى گريزد و مى گويد: ▪️«الظليمة الظليمة لامة قتلت ابن بنت نبيها»؛ امان، امان، از ظلم امتى كه پسر دختر پيامبرشان را مى كشند. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. بحار، ج ۴۴، ص ۲۶۶. 📘 پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام، سيد محمد نجفى يزدى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
⛪️ میهمان دیر راهب 🐪🐫🐪 مأموران ابن زياد، به همراه سر عليه‏السلام در منزلى به نام «قنسرين» (۱) فرود آمدند، مرد راهبى از صومعه خود بيرون آمد و مشاهده كرد كه از آن سر مقدس نورى به سوى آسمان ساطع است! 🧔🏽‍♂ راهب به نزد حاملان سر آمد و ده هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائى شنيد كه هاتفى مى‏ گفت: ✨«خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنكه حرمت اين سر را شناخت!» 🤲🏽 راهب سر را برداشت و گفت: يا رب! بحق عيسى، اين سر مقدس را اجازه فرما كه با من سخن بگويد... 🌷 در اين هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: اى راهب! چه مى‏ خواهى؟! 🧔🏽‍♂ راهب گفت: تو كيستى؟! 🌷 آن سر مقدس فرمود: ▪️«انا ابن محمد المصطفى و انا ابن على المرتضى و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بكربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از اين جملات سكوت كرد. 🧔🏽‍♂ آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمى دارم تا اينكه بگويى كه شفيع من خواهى بود در روز قيامت. 🌷 باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: «به دين جدَم محمد باز گرد». 🧔🏽‍♂✋🏽 پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول كرد. 🌄 چون آن گروه صبح كردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حركت كردند، و هنگامى كه به ميان وادى رسيدند ديدند كه آن ده هزار درهم به سنگ مبدل شده است. (۲) 📚 بحارالأنوار، ۴۵/۳۰۳. 📔 در صواعق المحرمة، صفحه ۲۳۱ اين جريان را به اين شكل نقل كرده است: ⛪️ راهب در دير خود، آن سر مقدس را ديد كه نورى از آن ساطع است پس به نزد آن لشكر و نگاهبانان آمده و گفت: 🧔🏽‍♂ از كجا آمده‏ ايد؟ 👥 گفتند: از عراق، با حسين جنگ كرده‏ ايم! 🧔🏽‍♂ راهب گفت: با پسر دختر پيغمبر و فرزند پسر عم رسول و پيغمبر خودتان؟!! 👥 گفتند: آرى! 👈🏽 گفت: واى بر شما! اگر عسيى بن مريم را فرزندى بود ما او را بر چشمان خود مى‏ نشانديم! ✋🏽از شما تقاضايى دارم! 👥👤 گفتند: چيست؟ ☝️🏽گفت: به امير خود بگوئيد، ده هزار درهم نزد من است كه از پدرانم به ارث برده‏ ام آن را از من بگيرد و اين سر مقدس را تا هنگام رفتن از اين جا در اختيار من بگذارید. 💰 و آنان جريان را به امير خود گفتند و او موافقت نمود و درهم ها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. 💧راهب آن سر مقدس را به مشك و كافور، معطر كرد و در پارچه اى قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گريست تا هنگام رفتن آن راهب به سر مقدس گفت: 🧔🏽‍♂✋🏽 فرداى قيامت مرا نزد جدت شفاعت كن و من به يگانگى خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. 👈🏽 آنگاه به آن لشكر گفت: من مى‏ خواهم با امير شما صحبت كنم! 🧔🏽‍♂☝️🏽پس نزديك او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند مى‏ دهم آنچه با اين سر مقدس تا كنون كرده‏ ايد، ديگر مكنيد! و اين سر مقدس را از صندوق بيرون نياوريد! 👤 امير گفت: چنين خواهيم كرد! ⛰ پس سر را به آنها تسليم كرد و خود از دير به زير آمد و به يكى از كوهستانها براى عبادت رفت ولى آنان با آن سر مقدس همانند گذشته عمل كردند! 💰 و چون به دمشق نزديك شدند ديدند كه آن درهم ها تبديل به خزف شده است! و هر يك جانب آن نوشته شده: ▪️«وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» (۲)، و بر جانب ديگر آيه «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» نفش گرديده است. 📚 پی نوشت ها: ۱. قنسرين شهرى است در شام بين حلب و حمص واقع شده است، و كوهى در آنجا وجود دارد كه مى‏گويند قبر حضرت صالح پيامبر در آنجاست و در آن آثار پاى شتر ديده مى‏شود. معجم البلدان ۴/۴۰۳. ۲. آیه ۴۲، سوره ابراهیم. ۳. سوره شعراء، آیه ۲۲۷. 📗 قصّه كربلا‏، على نظرى ‏منفرد 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🤲🏻 استجابت دعا در هلاكت دشمن 📚 محدّثين و تاريخ ‌نويسان آورده اند: 🚩 پس از واقعه دلخراش ، و بعد از وقوع تحوّلاتى در حكومت بنى اميّه، مختار ثقفى روى كار آمد. 🗡 يكى از فرماندهان مختار شخصى به نام ابراهيم فرزند مالك اشتر بود، كه بعد از آن كه عبيداللّه بن زياد ملعون را دست گير كردند، توسّط ابراهيم، فرمانده لشكر مختار در كنار رودى به نام خارز به هلاكت رسيد و سپس سر آن خبيث را به همراه چند سر ديگر از جنايت كاران و قاتلين - در صحنه عاشوراى حسينى سلام اللّه عليه - را براى مختار فرستاد. 🏇 و مختار نيز بى درنگ و بدون فوت وقت، سر عبيداللّه ملعون را براى ، حضرت زين العابدين عليه السّلام و همچنين عمويش محمّد حنفيّه إرسال داشت. 🍲 هنگامى كه سر آن ملعون را حضور امام سجّاد عليه السّلام آوردند، آن حضرت كنار سفره طعام نشسته بود و غذا تناول مى نمود. 🌹و چون چشم حضرت بر آن سر افتاد، فرمود: 🏰 هنگامى كه ما را به مجلس ‍ عبيداللّه بن زياد وارد كردند، آن ملعون با اصحاب خود مشغول خوردن غذا بود و سر مقدّس و مطهّر پدرم، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام را نيز مقابلش نهاده بودند. 🤲🏻 و من در همان حالت از خداوند متعال تقاضا كردم: پيش از آن كه از اين دنيا بروم، سر بريده ابن زياد ملعون را ببينم. شكر و سپاس خداوند متعال را به جا مى آورم كه دعاى مرا مستجاب نمود. 📿 پس از آن، امام سجّاد عليه السّلام سر آن ملعونِ خبيث و پليد را به دور انداخت و سر بر سجده شكر نهاده و چنين اظهار داشت: ▪️«حمد مى گويم و سپاس به جا مى آورم خداوند متعالى را كه دعاى مرا به استجابت رساند و در اين دنيا انتقام خون به ناحقّ ريخته پدرم را از دشمن گرفت». ✋🏻 و سپس افزود در پايان: خداوند، مختار را پاداش نيك و جزاى خير عطا فرمايد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. اعيان الشّيعة، ج ۱، ص ۶۳۶. 📔 چهل داستان و چهل حديث از إمام زين العابدين عليه السّلام، عبداللّه صالحى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌴 واقعه شگفت آور منزل حرّان 🐪🐫 به مناسبت ایام حرکت اسیران آل الله به سمت شام 🏰 يكى از منازل كاروان اسراء در راه شام منزل حران‏ (۱) است، صاحب روضة الشهداء مى‏ نويسد: 🎊 چون لشگر ابن زياد به منزل حران رسيدند اهل آن شهر به استقبال آمدند و بر بلندى و پستى مشغول تماشاى اسيران شدند! و در آن مكان بلندی بود كه در بالاى آن خانه شخص يهودى بود كه او را يحيى يهودى حرانى مى‏ ناميدند. 👳🏻‍♂ و نيز اين مرد از جمله تماشائيان به تفرج آمده بود. بر سر راه ايستاده تماشاى اسيران مى‏ كرد تا آنكه همه گذشتند و سرها را نيز عبور دادند. 🌕 در ميان سرها ناگاه چشمش بر سر (عليه السلام) افتاد كه چون ماه تمام بر سر نيزه تر و تازه است!! 👁 با دقت به سر نورانى حضرت نگاه کرد، دید لبهاى مباركش حركت مى‏ كند! 👂🏻پيش رفت گوش فرا داد اين كلمات به سمع او رسيد كه مى‏ فرمود: ▪️«و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون» 💭 يحيى تعجب نموده كه چگونه سر بريده حرف مى‏ زند البته اين سر يا سر پيغمبر است يا وصى پيغمبر!! ✋🏻 پرسيد اى مردم شما را بخدا اين سر كيست و نامش چيست؟ 👥👤 گفتند سر حسين بن على بن ابى طالب عليهما السلام است كه مادرش دختر محمد است!!! 💭 يحيى با خود گفت اگر دين جدش بر حق نبود اين برهان از وى ظهور نمى‏ كرد پس به آواز بلند فرياد كرد: ✋🏻«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و ان ابنه هذا من اولیاء الله»؛ اى مردم گواه باشيد كه محمد (صلى الله عليه و آله) بر حق و پسر شهيد او بر حق و اهل حرم او بناحق بى حجاب و بى نقاب مانند اسيران فرنگ بر شترها سوارند!! 🧔🏻‍♂ پس دست برد عمامه خود را كه از جنس كتان مصرى بود برداشت و او را قطعه قطعه ساخت. به نزد زنان مكرم و دختران محترم آل الله آورد، آن قطعات را تقسيم كرد كه حجاب صورت كنند. 👌🏻 پس دست آورد جبه خود را از بر بيرون آورده به دوش امام سجاد (عليه السلام) انداخت، فرستاد هزار درهم زر آوردند پيش كش امام چهارم (عليه السلام) نموده عرض كرد: 🧔🏻‍♂✋🏻 فدايت شوم اين زرها را به مايحتاج خود در دار غربت و اوقات سختی صرف نمائيد. 👥👥 لشگر ابن زياد چون اين محبت را از يهود ديدند بانگ بر وى زدند كه اين چه كار است مى‏ كنى؟ دشمنان والى شام را محبت و حمايت مى‏ كنى؟! 👈🏽از گرد اين اسيران دور شو و الا سرت را جدا مى‏ كنيم 🧔🏻‍♂ يحيى از اين كلام در غضب شد، غيرت ايمان بر آن تازه مسلمان غلبه كرد جذبه محبت اهل بيت رسالت وى را جذب نمود رو كرد به جماعتى كه از نوكرها و خدام وى بودند گفت: شمشير مرا بياوريد و اسلحه بر خود راست كنيد تكبيرگويان بر آن بدكيشان حمله كنيد. 🗡 شمشير يحيى را آوردند آن شير شكارى شمشير خونبار خود را از غلاف كشيده با صدای الله اكبر، بزرگ است خداى محمد، اين بگفت و با همراهان خود حمله بر جماعت كفر كرد. 🩸يحيى پنج نفر را از دم شمشير گذراند غلامان وى نيز جمعى را مقتول و برخى را مجروح نمودند، لشگريان ابن زياد بر او حمله آوردند و آن تازه مسلمان را در ميان گرفتند. 🏹 از اطراف و جوانب نيزه و شمشير و سنگ و تير بر بدنش زدند، غلغله در جمعيت افتاد خبر به گوش اهل بيت رسالت رسيد كه آن جوان تازه مسلمان را لشگر ابن زياد در ميان گرفت ه‏اند دارند مى‏ كشند. 🧔🏻‍♂✋🏻 يحيى ضربت‏هاى پياپى خورد و سلام داده بعد به دارالسلام آخرت روى نهاد، يك سلام به سر مطهر امام (عليه السلام) و يكى به فرزند امام (عليه السلام) داد. 📗 معين الدين در روضه مى‏ نويسد كه مرقد پاك يحيى در دروازه حرام معروف است به مقبره يحيى شهيد و در سر قبر او هر دعائى رد نمى‏ گردد و مستجاب مى‏ شود. ▪️در هر دو جهان گر آبرو مى‏ طلبى ▪️بگذر بسر خاك شهيدان درش 📚 پی نوشت: ۱- حران بر وزن شداد چنانچه در قاموس آمده شهرى است در شام. 📓 مقتل الحسين (ع) از مدينه تا مدينه، آيت الله سيد محمد جواد ذهنى تهرانى (ره) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی پیش ❤️ رسد روزی که در سجده بگویم؛ ❤️ رسیدیم کربلا الحمدالله 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⌚️ ساعتی پیش ❤️ چشماتون روشن با نگاه به قبه و مناره های حضرت ساقی عطشان، سپه سالار سپاه عشق 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
📱 پس زمینه مخصوص گوشی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ساعتی پیش 🕌 باب الرأس الشریف حرم امام حسین علیه السلام 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظاتی پیش 🌷 حرم مطهر جناب حر بن یزید ریاحی علیه السلام 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌹 احترام شگفت انگیز امام زمان به زوار علیه السلام ⚜ مرحوم آيت اللّه حاج ميرزا محمّد على گلستانه اصفهانى در آن وقتى كه ساكن مشهد بودند براى يكى از علماء بزرگ مشهد نقل فرموده بودند كه، عموى من مرحوم آقاى سيد محمّد على كه از مردان صالح و بزرگوار بود نقل مي كرد، در اصفهان شخصى بود به نام جعفر نعلبند كه او حرفهاى غير متعارف، از قبيل آن كه من خدمت (عج) رسيده ام و طى الارض ‍ كرده ام مي زد و طبعاً با مردم هم كمتر تماس مي گرفت و گاهى مردم هم پشت سر او به خاطر آن كه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند، حرف مى زدند. 🌳 روزى به تخت فولاد اصفهان براى زيارت اهل قبور مي رفتم، در راه ديدم، آقا جعفر به آن طرف مي رود، من نزديك او رفتم و به او گفتم دوست دارى با هم راه برويم؟ 👳🏻‍♂ گفت: مانعى ندارد! 🧔🏻‍♂ در ضمن راه از او پرسيدم مردم درباره شما حرفهائى مى زنند آيا راست مى گويند كه تو خدمت امام زمان (ع) رسيده اى؟! 👌🏻 اول نمى خواست جواب مرا بدهد، لذا گفت آقا از اين حرفها بگذريم و با هم مسائل ديگرى را مطرح كنيم، من اصرار كردم و گفتم: من انشاءاللّه اهلم. 🐪🐫🐪 گفت: بيست و پنج سفر مشرف شده بودم تا آنكه در همين سفر بيست و پنجم شخصى كه اهل يزد بود در راه با من رفيق شد چند منزل كه با هم رفتيم، مريض شد و كم كم مرضش شدت كرد تا رسيديم به منزلى كه قافله به خاطر ناامن بودن راه دو روز در آن منزل ماند تا قافله ديگرى رسيد و با هم جمع شدند و حركت كردند و حال مريض هم رو به سختى گذاشته بود، وقتى قافله مى خواست حركت كند من ديدم به هيچ وجه نمى توان او را حركت داد لذا نزد او رفتم و به او گفتم: من مى روم و براى تو دعاء مي كنم كه خوب شوى و وقتى خواستم با او خدا حافظى كنم، ديدم گريه مى كند، من متحير شدم از طرفى روز نزديك بود و بيست و پنج سال همه ساله روز عرفه در كربلا بوده ام و از طرفى چگونه اين رفيق را در اين حال تنها بگذارم و بروم؟! 👳🏻‍♂ به هر حال نمى دانستم چه كنم او همينطور كه اشك مى ريخت به من گفت: ✋🏻 فلانى من تا يك ساعت ديگر مى ميرم اين يك ساعت را هم صبر كن، وقتى من مُردم هر چه دارم از خورجين و الاغ و ساير اشياء مال تو باشد، فقط جنازه مرا به كربلا برسان و مرا در آنجا دفن كن! ❤️‍🔥 من دلم سوخت و هر طور بود كنار او ماندم، تا او از دنيا رفت قافله هم براى من صبر نكرد و حركت نمود. 🏜 من جنازه او را به الاغش بستم و به طرف مقصد حركت كردم، از قافله اثرى جز گرد و غبارى نبود و من به آنها نرسيدم حدود يك فرسخ كه راه رفتم، هم خوف مرا گرفته بود و هم هر طور كه آن جنازه را به الاغ مى بستم، پس از آنكه يك مقدار راه مى رفت باز مى افتاد و به هيچ وجه روى الاغ آن جنازه قرار نمى گرفت. 👳🏻‍♂ بالاخره ديدم نمى توانم او را ببرم خيلى پريشان شدم ايستادم و به حضرت سيدالشهداء (ع) سلامى عرض كردم و با چشم گريان گفتم: ✋🏻 آقا من با اين زائر شما چه كنم؟ اگر او را در اين بيابان بگذارم مسئولم و اگر بخواهم بياورم مى بينيد كه نمى توانم درمانده ام و بى چاره شده ام!! 👥👥 ناگهان ديدم، چهار سوار كه يكى از آنها شخصيت بيشترى داشت پيدا شدند و آن بزرگوار به من گفت: جعفر با زائر ما چه مي كنى؟ ✋🏻 عرض كردم: آقا چه كنم؟ درمانده شده ام نمى دانم چه بكنم؟ 👥👤 در اين بين آن سه نفر پياده شدند، يكى از آنها نيزه اى در دست داشت با آن نيزه زد چشمه آبى ظاهر شد آن ميّت را غسل دادند و آن آقا جلو ايستاد، و بقيّه كنار او ايستادند و بر او نماز خواندند و بعد او را سه نفرى برداشتند و محكم به الاغ بستند و ناپديد شدند!! 🐫🐪 من حركت كردم با آنكه معمولى راه مى رفتم ديدم به قافله اى رسيدم كه آنها قبل از قافله ما حركت كرده بودند، از آنها عبور كردم پس از چند لحظه باز قافله اى را ديدم، كه آنها قبل از اين قافله حركت كرده بودند از آنها هم عبور كردم بعد از چند لحظه ديگر به پل سفيد كه نزديك كربلا است رسيدم و سپس وارد كربلا شدم و خودم از اين سرعت سير تعجب مى كردم. {۱}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ❤️‍🔥 گلایه‌ی امام زمان علیه السلام از زائران ... 🎙حجت الاسلام 🏴 ویژه ایام 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🏴 عزادارى امام حسين در مهد حكومت اموى! 🌴 چگونگی حضور اسیران آل الله در کربلا 🩸پـس از آنكه يزيد دريافـت برنامه قتل حسين برخلاف تصورات قبليش نتوانست محبت اهل بيت را از دلها خـارج كند و نه تـنها حكومت اموى را مستحكم نساخت بلكه با واكنش قـتـل حسين عـليه السلام مـواجه گـرديده و حكومـتـش را مـتزلزل مى بيند در مقام راضی کردن خاطر اهل بيت حسين علیه السلام بر آمد و آنان را در مجلسى خصوصى احضار كرد و گفت: ❓شما دوست داريد در بمانيد و معزز و محترم زندگى كنيد و همواره مـشمول الطاف و جوائز حكومتى باشيد يا به مدينه برگرديد و سه حاجت شما برآورده گردد؟ 🌹اهل بيت گفتند: ما براى عليه السلام عزادارى نكرديم فعلا مى خواهيم عزادارى كنيم! 🏛 يزيد اجازه داد و خانه مجللى در اختيارشان قرار داد و هفت روز در دمشق پايتخت حكومت بنى امـيه به عـزادارى پرداختند، تمام زنان قريشى و هاشمى كه در شام زندگى مى كردند حتـى زنان بنى اميه و خانواده يزيد لباس سياه پوشيدند و در عزا خانه حسينى شركت كردند. (۱) ☑️ نكته: آرى حقيقت آشكار مى شود و از طريق ظلم و گناه هيچكس به هدف نمى رسد. 🐪 مراجعت اهل بيت به مدينه: 🏰 پـس از آنكه مـردم شام خـاندان رسول خـدا را شناخـتـند و مخصوصا سخنرانى امام زين العابدين در مسجد دمشق يزيد و حكومت بنى اميه را به افتضاح كشانيد و انقلاب فكرى در مـردم شام به وجود آورد، يزيد را طلبيد و اظهار داشت: 🔥خدا لعنت كند پسر مـرجانه را بخـدا قـسم اگـر مـن با پـدرت روبرو مـى شدم تـمام پيشنهادات او را مى پـذيرفـتـم و با تـمام قدرت مرگ را از او دور مى ساختم ليكن مقدرات الهى است كه مى بايد انجام گيرد، اكنون هر حاجتى دارى بخواه! 🌹امام زين العابدين فرمود: حاجت اول من آن است كه سر بابايم حسين را به من نشان دهى تا او را ديدار و با او وداع نمايم، دوم آنكه دستور بده آنچه را كه از اموالمان غارت كردند به مـا برگـردانند، سوم آنكه اگر قصد كشتنم دارى كسى را همراه اين زنان بنما تا ايشان را به حرم جدشان برگرداند. 🔥 يزيد گـفـت: سر پـدر را هرگـز نخـواهى ديد و از قـتـل تو گذشتم تو خود آنها را به وطن مى رسانى و به جاى آنچه كه از شما گرفته اند چند برابر به شما خواهم داد. 🌹امـام سجاد فـرمود: چـشم داشتـى به مـال تـو نداريم بلكه در مـيان اين امـوال لباسهائى است كه جده ام فـاطمـه زهرا دخـت رسول خـدا آنرا رشتـه و بافـتـه است و مـخصوصا روسرى و پيراهن و گوشواره هاى فاطمه دختر رسول خدا در آنها است. 💰 يزيد دستور داد آنها را برگردانند و دويست دينار بر آنها افزود كه زين العابدين آنرا ميان فقرا و مساكين تقسيم كرد. 👳🏻‍♂ آنگاه يزيد نعمان بن بشير را كه صحابه رسول خـدا بود مأمور كرد تا وسيله حركت اهل بيت را فراهم نمايد و شخص امينى همراه آنان نموده ايشان را محترمانه به مدينه برساند فرستاده يزيد همراه سى نفر نيرو با اهل بيت حسين عـليه السلام بسوى مـدينه حركت كردند و در مـسير جلودار كاروان اهل بيت بودند و در هر منزلى كه فرود مى آمدند در رفع نيازهاى آنان كوشش داشتند تا وارد مدينه شدند. 🌴 در نزديكى مـدينه فاطمه دختر على عليه السلام به خواهرش زينب عرض ‍ كرد: اين مرد به ما خدمت كرده شايسته است كه از او تقدير كنيم؟ 🌷 زينب فرمود: به خدا قسم چيزى نداريم كه به او بدهيم مگر زيور آلات خود را... من دستبند و گـوشواره ام را بيرون آوردم و خواهرم زينب نيز دستبند و گوشواره خود را بيرون كرد و به نزد او فرستاديم و از كمى آن عذرخواهى نموديم. ✋🏻 دليل گـفـت: اگـر كارم براى دنيا بود به كمـتـر از اين خـوشحال مـى شدم ليكن جز خـدا هدفـى نداشتـم كه بخـاطر خـويشاوندى شما به رسول خدا خدمت كردم و هدايا را به ما برگردانيد. (۲) 🥀 ورود اهل بيت به ميعادگاه عاشقان: 🐫🐪 هنگـامـى كه اهل بيت ابى عبدالله عليه السلام در مسير به سوى مدينه به سرزمين عراق رسيدند به دليل و راهنمـا گـفـتـند: مـا را از طريق ببريد كه در روز عاشورا نتوانستم عزادارى كنيم. 👳🏼‍♂ و چـون به قـتـلگـاه ابى عـبد الله عـليه السلام رسيدند جابر بن عبدالله انصارى و جمـاعتى از بنى هاشم و مردانى از خاندان پيامبر را ملاقات كردند كه براى زيارت حسين بن عـلى عليهماالسلام آمده بودند اين دو گروه در يك زمان وارد كربلا شدند، مردم مدينه كه چشمشان به خاندان ابى عبدالله افتاد صدا را به شيون و زارى بلند كردند، لطمه به صورت مـى زدند و عـزاى حسين را برپـا كردند و آنچـنان عـزاخـانه اى تـشكيل شد كه زنان قبايل نزديك اجتماع كردند و سه روز عزادارى ادامه داشت و پس از آن به قصد مدينه حركت كردند. (۳) 📚 پی نوشت ها: ۱- نفس المهموم ص ۴۵۵. ۲- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۴، نفـس المـهمـوم (بنقل از اخبار الدول، ص ۱۰۹)، ص ۴۶۴ و ۴۷۰ - ارشاد، ص ۲۴۷. ۳- مقتل مقرم ص ۴۵۴ - بحار، ج ۴۵، ص ۱۴۶، نفس المهموم، ص ۴۶۷.
🔺 هدف از زیارت توی همین چند جمله خلاصه شده 📖 فرازی از زیارت امام حسین علیه‌السلام: ❤️ حسین جان! ▪️اگر نبودم که تو را با دستانم یاری کنم اینک این منم که برای یاری، به سوی تو آمده‌ام ▪️گوش و چشم و بدن و فکر و علایقم همه لبیک گفته‌اند تا تسلیم تو باشند ▪️و تسلیم جانشین تو که بعد از تو باقی مانده (امام زمان علیه‌السلام) ▪️و تسلیم راهنمایان به سوی خدا از نسل تو. ▪️یاری من برای شما آماده است تا روزی که خدا حکم (ظهور را صادر) کند و او بهترین حکم کنندگان است. ▪️«إِنْ لَمْ يَكُنْ أَدْرَكْتُ نُصْرَتَكَ بِيَدِي فَهَا أَنَا ذَا وَافِدٌ إِلَيْكَ بِنَصْرِي، قَدْ أَجَابَكَ سَمْعِي وَبَصَرِي وَبَدَنِي وَرَأْيِي وَهَوَايَ عَلَى التَّسْلِيمِ لَكَ، وَلِلْخَلَفِ الْبَاقِي مِنْ بَعْدِكَ، وَالأَدِلاَّءِ عَلَى اللّهِ مِنْ وُلْدِكَ، فَنُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَحْكُمَ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ». 📔 المزارالکبیر، ص ۳۷۶. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌊 عنايت امام حسين (ع) و نجات از غرق شدن 🕌 جناب شيخ محمد انصارى ساكن سركوه دارا فرمود كه در سال ۱۳۷۰ ه.ق به مشرف شدم و پسرم مريض بود؛ او را به قصداستشفا همراه بردم. 🌊 روز با فرزندم كنار شريعه فرات رفتم برای غسل زيارت، پس با فرزندم در گوشه اى از شريعه در آب رفتيم و مشغول غسل بودم ناگهان ديدم آب فرزندم را برده و به فاصله زيادى تنها سر او را می ديدم و توانايى شنا كردن نداشتم و كسى هم نبود كه بتواند شنا كند و او را نجات دهد. 💔 پس با كمال شكستگى دل به پروردگار ملتجى شده و خدا را به حق حضرت سيدالشهداء قسم دادم و فرزندم را طلب كردم و هنوز فرزندم را مى ديدم كه ناگاه ديدم رو به من بر مى گردد تا نزديك من رسيده دست او را گرفته از آب بيرون آوردم!! 👳🏼‍♀ از حالش پرسيدم گفت: كسى را نديدم ولى مثل اينكه كسى بازوى مرا گرفته بود و مرا رو به تو مى آورد... 🤲🏻 پس سجده رفته و خداى را بر اجابت دعايم شكر نمودم. 📔 داستانهای شگفت، آیت اللّه سید عبدالحسین دستغیب 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕌 معجزه کربلا 🔺 طبق اعلام عتبه عباسیه تعداد زائرین حسینی در کربلای معلی به ۲۱ میلیون ۴٨٠ هزار نفر رسید. 🔹 مترو ندارد! مونو ریل ندارد! اتوبان ندارد! 🔸 با این حجم از جمعیت و کشوری جنگ زده و بدون زیرساخت‌های اساسی، اگر شیر آبی رو باز کنی نباید قطره‌ای آب بیاید، باید سر یک پرس غذا نزاع بشود، باید سیستم آمد و رفت قفل شود تا متخصصین ترافیک شهری از فلان دانشگاه ژاپن برای باز کردن گره کار بیایند! 🔹 اما این روزها نه! این روزها، این بشر مدعی تکنولوژی محاسبات زده درگیر عقل پزیتیویستی است که باید اندر خم این بماند که چه شد و چه خواهد شد! 🔸 در گرما و سرما فاجعه ای رخ نمی‌دهد، بیماری اپیدمی نمی‌شود، خون از بینی کسی نمی‌آيد و هر سال جمعیت بیشتر می‌شود! 🔹 تا دنیا بفهمد که خدا چگونه نور خود را کامل خواهد کرد... 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
1403052123.mp3
7.18M
🎧 | دلنشین 🎶 کربلا شب شیرین رویایی 🎤 کربلایی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
سینم بوی تربت داره روضت واسم برکت داره.mp3
8.82M
🎧 | دلنشین 🎶 سینه ام بوی تربت داره 🎶 روضت واسم برکت داره 🎤 حاج 🌘 شب ۱۷ ۱۴۴۶ ه.ق 🗓 چهارشنبه ۳۱ مرداد ماه ۱۴۰۳ 📍عمود ۲۸۵ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🔥 كيفر رئيس مغرور ⚔ يكى از سركرده هاى دشمن كه در كربلا براى كشتن (ع) و يارانش حاضر بود، اخنس بن زيد نام داشت، او شخصى مغرور و درنده خو و بى رحم بود!! 🐎 از درنده خوئى او اين بس كه رئيس آن ده نفرى بود كه سوار بر اسبها شده و بر جنازه مقدّس امام حسين (ع) تاختند، و استخوان سينه و پشت آنحضرت را درهم شكستند. ⏳اين نامرد روزگار، از دست انتقام مختار و... در امان ماند تا سنّش به ۹۰ سال رسيد. 🌌 تا اينكه شبى به عنوان ناشناس مهمان يكى از مسلمين و ارادتمندان اهل بيت نبوت بنام سدىّ شد، اينك داستان او را از زبان سدىّ بشنويد: 👴🏿 شبى مردى بر من وارد شد، مقدمش را گرامى داشتم، دوست داشتم شب را با دوستى انسى بگيرم و به پايان رسانم، او اخنس بن زيد بود ولى من او را نمى شناختم، با او از هر درى سخن گفتيم تا اينكه قصه جانگداز به ميان آمد، آهى دردناك از دل بركشيدم، او گفت: چه شد، چرا ناراحت شدى؟ 👳🏻‍♂ گفتم: به ياد مصائبى افتادم كه هر مصيبتى نزد آن آسان است! 👴🏿 گفت: آيا در كربلا بودى؟ 👳🏻‍♂ گفتم: خدا را شكر كه حاضر نبودم! 👴🏿 گفت: اين شكر و سپاس تو براى چيست؟ 👳🏻‍♂✋🏻 گفتم: به خاطر اينكه در خون حسين (ع) شركت ننمودم، مگر نشنيده اى كه پيامبر (ص) فرمود: هر كس در خون حسين (ع) شركت كند او را به عنوان ريختن خون حسين (ع) بازخواست كنند و در قيامت ترازوى اعمالش ‍ سيك است و مگر نشنيده اى كه پيامبر (ص) فرمود: كسى كه پسرم حسين (ع) را بكشد، در جهنّم او را در ميان صندوق پر از آتش جاى مى دهند؟ و مگر نشنيده اى... 👴🏿 اخنس گفت: اين حرفها را تصديق نكن، دروغ است!! 👳🏻‍♂ گفتم: چگونه تصديق نكنم با اينكه پيامبر (ص) فرمود: لا كذبت و لا كذبت: نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده! 👴🏿اخنس گفت: مى گويند: پيامبر (ص) فرموده: قاتل حسين (ع)، عمر طولانى نمى كند، ولى قسم به جان تو من بيش از نود سال دارم، مگر مرا نمى شناسى؟ 👳🏻‍♂ گفتم: نه!! 👴🏿✋🏿 گفت: من اخنس بن زيد هستم، كه به فرمان عمر سعد اسب بر بدن حسين (ع) راندم و استخوانهاى او را درهم شكستم... ❤️‍🔥 سدىّ مى گويد: بسيار ناراحت شدم و قلبم از شدت اندوه، آتش گرفت، با خود مى گفتم بايد او را به هلاكت برسانم... 🪔 در اين انديشه بودم كه فتيله چراغ، ناموزون شد برخاستم آن را اصلاح كنم، اخنس گفت: 👴🏿 بنشين من اصلاح مى كنم، او به طول عمر و سلامتى وجود خود بسيار مغرور بود... 🔥 برخاست تا فتيله را اصلاح كند آتش فتيله به دست او رسيد و دستش را سوزانيد، هر چه دستش را به خاك ماليد، شعله اش خاموش نشد، و كم كم بازويش را فرا گرفت!! 👴🏿 عاجزانه به من گفت: مرا درياب، سوختم، گرچه با او دشمن بودم، آب آوردم و بر دست او ريختم ولى مفيد واقع نشد و همچنان بر شعله آن مى افزود، برخاست و خود را به نهر آب افكند، ولى آنچنان شعله ور در آتش ‍ بود كه وقتى درون آب مى رفت، شعله آتش از بالاى سر او زبانه مى كشيد، سوگند به خدا آن آتش فرو ننشست تا اخنس را مانند زغال سوزانيد، من به منظره بيچارگى و دريوزگى او نگاه مى كردم: ▪️«فواللّه الّذى لا اله الاّ هو لكم تطفا حتّى صارفحما و سار على وجه الماء»؛ ▪️سوگند به خدواند يكتا، شعله آتش خاموش نشد، تا اينكه به صورت ذغال در آمد و روى آب قرار گرفت. 📗 داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🦋 مدینه، شام، کربلا، همه جا دشت بلای «بنت الحسین» هاست. 🌴 کربلا: ☀️ ماجرای نیمروز سکینه های حرم، آن وداع تلخ روز واقعه. و حسین که به زیر باران چشمان سکینه می سراید: ▪️سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي؛ مِنْكِ اَلْبُكَاءُ إِذَا اَلْحَمَامُ دَهَانِي ▪️لاَ تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً؛ مَا دَامَ مِنِّي اَلرُّوحُ فِي جُثْمَانِي ▪️وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي ؛ تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ اَلنِّسْوَانِ [۱] ▪️ای سکینه! بدان که بعد از من گریه زیادی در پیش خواهی داشت. ▪️تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان. ▪️ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری. 🚩 به وقت شام: 🐪🐪 کاروان اسیران آل محمد، رستاخیز سرها و قلب شکسته اسیرها، چشمان بی حیا و دوباره قصه معصومیت از دست رفته بنت الحسین ها؛ خدایا مبادا! 👳🏼‍♂جوانمردی از راه می رسد. ❓بانو شما کیستید؟ 🌹سکینه دختر حسین! 👳🏼‍♂✋🏻 من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده و سخن او را شنیده‌ام. آیا از من کاری ساخته است؟ 🌹«ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما دور کنند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا(ص) نگاه کنند». [۲] 🌴 اینک مدینه: 🌷 یادش بخیر، حسین(ع) می فرمود: «به جانت سوگند! خانه‌ای را که سکینه و رباب در آن باشند دوست دارم». [۳] 🏴 خانه همان خانه مهر است. اما بدون حسین. شام، مدینه، کربلا... همه جا دشت بلای «بنت الحسین» هاست. 📚 پی نوشت ها: ۱. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۴، ص ۱۰۹. ۲. خوارزمی، مقتل الحسین علیه‌السلام، ۱۴۱۸ ق، ص ۶۰- ۶۱. ۳. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج ۱۱ ص ۵۲۰ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
حادثه‏ اى عجيب از انتقال جنازه در عالم برزخ‏!! 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🕌 سالهاى آغاز قرن سيزدهم بود، مرجع بزرگ تقليد آيت اللّه العظمى وحيد بهبهانى (ره) در كربلا سكونت داشت، و داراى حوزه درسى بود و شاگردان بسيارى داشت. (۱) ✋🏻 از شنيدنى‏ ها در اين عصر اينكه، يكى از شاگردان برجسته او به نام مولا محمد كاظم هزار جريبى نقل مى‏ كند: 💍 من در مجلس درس آيت آللّه وحيد بهبهانى در مجلس پائين صحن مقدس كربلا حضور داشتم، ناگاه مردى كه از زوار غريب بود، نزد آيت آللّه بهبهانى آمد و نشست و دست ايشان را بوسيد، و يك دستمال بسته كه در ميان آن طلاهاى زنانه بود نزد آيت آللّه بهبهانى نهاد و عرض كرد، اين طلاها را در هر جا كه صلاح ديديد، به مصرف برسانيد!! ❓آيت اللّه: اين طلاها از كجا به دست آمده، ماجرايش چيست؟ 🧔🏻‍♂ زائر غريب: اين طلاها، داستان عجيبى دارد: اگر اجازه بفرمائيد بيان كنم. ☝️🏻آيت آللّه: بيان كن. 🧔🏻‍♂✋🏻 زائر غريب: من از اهالى شيروان (يا دربند) هستم، به يكى از بلاد روسيه مسافرت كردم، و در آنجا تجارت و بازرگانى مى‏ نمودم، و ثروت كلانى به دست آوردم، در آنجا چشمم به دخترى زيبا افتاد، شيفته جمال او شدم و سرانجام از او خواستگارى كردم. 👩🏻 او گفت: من مسيحى هستم، و تو مسلمان، اگر تو مسيحى شوى، حاضرم با تو ازدواج كنم. ❤️‍🔥 بسيار غمگين شدم، حيران بودم كه چه كنم، كارم به جائى رسيد كه تجارت و شغلم را رها ساختم و آن چنان پريشان بودم كه نزديك بود هلاك گردم، سرانجام تصميم گرفتم به آن دختر اعلام كنم كه مسيحى شده‏ ام. ✝ نزد خانواده آن دختر رفتم و رسما مسيحى شدم، و از اسلام برائت جستم، و آنها پذيرفتند و سرانجام با آن دختر ازدواج نمودم. 🧔🏻‍♂ مدتى از اين ماجرا گذشت، ناگاه از عمل زشت خود، پشيمان شدم، و خود را سرزنش مى‏ كردم كه اين چه كارى بود كه نموده‏ ام، نه مى‏ توانستم به وطن باز گردم، و نه برايم ممكن بود كه به دستورهاى آئين مسيحيت عمل كنم. 🏴 در اين بحران، به ياد مصائب (عليه السلام) مى‏ افتادم و گريه مى‏ كردم و از اسلام چيزى جز حسين (عليه السلام) و رنجهاى او در راه اسلام، در قلبم جائى نداشت، زار زار مى‏ گريستم، همسرم با تعجب زياد از من مى‏پرسيد كه چرا گريه مى‏كنى؟ ✋🏻 من با توكل به خدا، حقيقت را به او گفتم: كه در مذهب اسلام باقى هستم، و گريه‏ ام به خاطر مصائب آقا امام حسين (عليه السلام) است. 👩🏻 همسرم همين كه نام شريف امام حسين (عليه السلام) را شنيد، نور اسلام در قلبش پرتو افكند و هماندم مسلمان شد، و با من در مورد مصائب آن حضرت مى‏ گريست. ☝️🏻روزى به او گفتم: بيا مخفيانه با هم به كربلا كنار قبر امام حسين(عليه السلام) برويم، تا در حرم آن حضرت، آشكارا اظهار اسلام كنى، او موافقت كرد، و با هم به فراهم كردن لوازم سفر، پرداختيم، در اين ميان او بيمار شد و در همان بيمارى از دنيا رفت!! ⚰ بستگان او جمع شدند و او را مطابق آئين مسيحيت همراه همه طلاها و زيورهائى كه داشت در قبرستان مسيحيان روسيه به خاك سپردند. ⛏ از فراق آن زن، بسيار محزون گشتم، تصميم گرفتم كه جسد او را از قبر بيرون آورده به شهرى ببرم و در قبرستان مسلمين دفن كنم، وقتى مخفيانه در دل شب، قبر را شكافتم، ديدم مردى با ريش تراشيده و سبيل كلفت، در آنجا مدفون است!! 🧔🏻‍♂ بسيار پريشان شده و تعجب كردم، در همان حال، خواب مرا فرا گرفت، در عالم خواب ديدم، شخصى به من مى‏ گويد: 🕌 شادمان باش كه فرشتگان (نقاله) جسد همسرت را به بردند و در آنجا در ميان صحن، طرف پائين پا، نزديك مناره كاشى، دفن كردند، و اين جسد را كه در اين قبر مى‏ بينى جسد فلان رباخوار است كه امروز او را در آنجا دفن كردند، و فرشتگان آن جسد را به اينجا آورده‏ اند، و زحمت حمل و نقل جنازه عيالت، از تو برداشته شد! 🐪🐫 بسيار خوشحال شدم و بى درنگ بار سفر بستم و به كربلا آمدم، و به توفيق الهى براى زيارت قبر شريف امام حسين (عليه السلام)، وارد حرم شدم، در آنجا از دربان صحن، پرسيدم، آيا فلان روز (نام همان روز دفن همسرم) را به زبان آوردم در پاى مناره كاشى چه كسى را دفن كرديد؟ ✋🏻 گفتند: فلان رباخوار را! 🧔🏻‍♂ من قصه خودم را براى آنها باز گو كردم، آنها همان قبر را شكافتند، من وارد قبر شدم، ديدم عيالم در ميان لحد خوابيده است، همان دم زيورهاى او را كه طبق مذهب نصارى، با او دفن شده بود، بيرون آوردم، و به حضور شما رسيدم و تقديم مى‏ كنم، تا در آنچه صلاح دانستيد به مصرف برسانيد!! 💍 آيت آللّه بهبهانى (ره) آنها را گرفت و در راه تامين زندگى فقراى كربلا، به مصرف رسانيد. (۲)
پرتو اشراق
🕯 اقامه‌ عزا در خانه فاطمه عليهاالسلام براى امام حسين عليه السلام در زمان حیات 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 📚 در كتاب مفتاح الجنة از كتاب كنزالغرائب روايت شده است كه روزى حضرت فاطمه عليها السلام براى دو نور ديدگان خود حسن و حسين عليهما السلام جامه تازه دوخته و به آن دو بزرگواران پوشاند. و آن ها را به خدمت جد بزرگوارشان فرستاده بود، جناب رسول صلى الله عليه و آله فرزندان دلبند خود را به كنار گرفته و ايشان را مى بوسيد، ناگاه نظر انورش بر جامه امام حسين عليه السلام افتاد ديد كه، گريبان جامه او تنگ است و از شدت تنگى در گرداگرد گلوى مباركش خطى سرخ پديد آمده است، بر خاطر مباركش گران آمده فى الفور دكمه جامه اش را گشوده و جاى خط را بوسيد و به آن نگاه مى كرد و غمگين و دلگير مى شد در همان حال جبرئيل به حكم رب جليل رسيد. ⚜ بعد از سلام عرض كرد: يا رسول الله، اين خط گريبان جامه حسين را ديده تحمل نكردى و غمگين شدى روزى باشد كه با خنجر جاى همين خط را مى برند، و با تيغ كين گلوى نازنينش را قطع كرده سر انورش را از بدن جدا مى نمايند... 💧 پس آن جناب از شنيدن اين كلام جانسوز بر مظلومى حسين گريه نمود، و جبرئيل هم در گريه حضرت را موافقت كرد، و گريه سر داد در آن حال فاطمه زهرا عليهاالسلام داخل گرديده و ديد كه پدر بزرگوارش ‍ گريان و پريشان است، عرض كرد: ⁉️ يا ابتا ديده ات هرگز گريان مباد، پدر سبب گريه شما چيست؟! 🌹فرمود: اى فاطمه به تو مى گويم، به شرط آن كه صبر نمايى اينك جبرئيل از طرف پروردگار عالم خبر آورده است كه حسين در با تيغ اهل جفا شربت شهادت خواهد نوشيد، و اعضاى بدن مباركش به ضرب شمشير و تير و نيزه پاره پاره خواهد شد... 🌷 جناب فاطمه عليها السلام از شنيدن اين خبر خود را بر خاك افكنده عرض كرد: يا ابتا اين مصيبت در چه وقت مى شود؟ 🌹 فرمود: وقتى كه هيچ يك از من و تو و پدر و برادرش حاضر نمى شويم. 🌷 جناب فاطمه عليهاالسلام از شنيدن اين سخن چنين گريست كه صداى گريه اش از حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله بلند شد، پس با ديده گريان عرض كرد: يا ابتا رخصت مرحمت فرما كه در حيات خودم تعزيه فرزند مظلومم را برپا كنم. 🌴 حضرت فرمود: آنچه كه خواهى بكن پس با دو ديده گريان داخل خانه شد، كه تعزيه حسين را برپا كند. 🏴 اول امر كرد كه در حجره ها پرده هاى سياه آويختند و در خانه صورت قبرى درست كردند، سياهى بر روى قبر كشيدند، اما به جهت اعلام زنان بنى هاشم فرستاده فرمود: 🌷 به زنان بنى هاشم از ما سلام برسان و بگو كه كه فاطمه دختر خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله مى گويد اى زنان بنى هاشم و اى قربا در زارى با من موافقت كنيد. 🏴 پس زنان بنى هاشم با نوحه و ناله و گريه و فغان وقتى رسيدند، ديدند كه فاطمه زهرا عليها اسلام گيسوان عنبرين خود را پريشان كرده و لباس سياه در بر كرده و خود را بر روى قبر افكنده و مى گريد، و مى گويد: ▪️اى شهيد مادر، واى غريب مادر تو را در صحراى كربلا تشنه شهيد مى كنند، زنان بنى هاشم اين حالت را كه ديدند، يكبار همگى مقنعه ها از سر كشيده خود را بر روى قبر انداخته واغريبا و وامظلوما و واحسينا گويان مشغول گريه شدند، چنانكه اهل بيت در شام شوم در خانه يزيد پليد عزادارى كردند. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. كشكول النور، ج ۲، ص ۷ به نقل از كتاب مفتاح الجنة. 📗 داستانهايي از انوار آسماني، ر- یوسفی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌹عنايت حضرت زهرا (س) 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🕌 در زمان حكومت عبدالرحمن عارف، جابر حداد استاندار مستبد منبر و روضه‌خوانى را به زبان‌هاى غير عربى در حرم مطهر سيّدالشهداء (ع) منع كرد كه منجر به تعطيلى مجالس حسينى (ع) در حرم آن حضرت گرديد. 🪑 مرحوم آيت الله سيّد محمّد كاظم قزوينى در همان ايّام روز نيمه شعبان در مدرسه «هندى» در برابر جمعيت زيادى به منبر رفته، پس از سخنرانى پيرامون امام عصر (ع) با شهامتى ستودنى خطاب به استاندار كربلا گفت: 🎙«امام حسين (ع) متعلق به همه دنياست و بايد با همه زبان‌ها بر آن حضرت مرثيه خوانى كرد و سوگوارى نمود. امروزه ميليون‌ها نفر در شرق و غرب عالم، براى سيّدالشهداء (ع) مجالس عزا برپا مى‌كنند در حالى كه تو اقامه عزا، در كنار قبر شريفش را منع مى‌كنى! اين فرمان چيزى جز خدمت به استعمارگرانى كه از (ع) وحشت دارند، نيست. شما بايد اين قانون را لغو كنى قبل از اينكه غضب الهى و خشم مردم تو را فرا گيرد!» 📞 وقتى خبر اين سخنان به استاندار مغرور و مستبد مى‌رسد، ناراحت و عصبانى شده، فوراً حكم تبعيد ايشان را به كركوك صادر مى‌كند. 👥👥 با شنيدن اين خبر، مردم به عنوان اعتراض در مقابل استاندارى تجمّع مى‌كنند و خواستار لغو حكم تبعيد مى‌شوند. استاندار وحشت كرده، در جمع مردم ظاهر نمى‌شود حكم به قوّت خود باقى مى‌ماند و نظام بعثى او را به كركوك تبعيد مى‌نمايد. 👌🏻حال بقيه ماجرا را از زبان سيّد بشنويم: 🪟«در كركوك وارد مسافرخانه شدم. پنجره اتاق من رو به صحرا گشوده مى‌شد. 🌌 شب هنگام در حالى كه در تب شديدى مى‌سوختم، روبه روى پنجره ايستادم و با دلى شكسته خطاب به مادرم (س) عرضه داشتم: ✋🏻 «السلام عليك يا سيّدتى يا فاطمة الزهرا» تو خود خوب مى‌دانى كه مرا به خاطر دفاع از فرزند عزيزت «حسين (ع)» و سوگوارى در كنار قبر مطهّر او به اينجا تبعيد كرده‌اند. اگر عمل و دفاع من موجب رضايت شما مى‌باشد، لطف نموده، مرا از اين گرفتارى نجات دهيد!» 🌠 آن شب در رؤيايى راستين مادرم حضرت زهرا (س) را ديدم در حالى كه خندان و شادمان به سوى من مى‌آمد، با مهربانى و عطوفت، دو دست مباركش را به دو طرف صورتم نهاد و پيشانى‌ام را بوسيد. 🛌 ناگهان از خواب برخاستم و فهميدم كه صديقه طاهره (س) جهت نجات من و بازگشتم به كربلا شفاعت نموده است. 📃 فردا صبح خبر رسيد كه «طاهر يحيى» نخست وزير عراق به استاندار كربلا تلگراف زده و دستور لغو حكم تبعيد مرا صادر كرده است. 🔥 هنگامى كه خبر به جابر حداد رسيد، نمى‌دانست و نمى‌توانست كه از شدّت ناراحتى چه كند؟! زيرا او حكم تبعيد يك ساله مرا صادر كرده بود، در حالى كه تنها يك شب از اجراى آن حكم مى‌گذشت و به همين علّت استعفا كرد. 🕌 در پى شفاعت شفيعه محشر و تفسير كوثر، زهراى اطهر (س) علّامه قزوينى (ره) پيروزمندانه وارد كربلا شد و پس از مدتى به دنبال كودتايى، حكومت «عارف» سرنگون و جابر حداد نيز به اعدام محكوم شد. ☄ آرى «با آل على هر كه در افتاد ورافتاد». 🌟 حال كه سخن به اينجا رسيد، آوردن اين سخن نورانى از امام باقر (ع) در تأييد مطلب، سخت سازگار است. زيد شهيد فرمود: 🌹از برادرم امام باقر (ع) شنيدم كه او از پدرش امام سجّاد (ع) و او از پدرش امام حسين (ع) و او از پدرش على بن ابى طالب (ع) نقل كرد كه فرمود: من از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى‌فرمودند: 🔅«نحن بنو عبدالمطلب ما عادانا بيت الّا وقد حزب ولا عاوانا كلبٌ الّا وقد جرب و من لم يصدّق فليجرّب؛ 🔅ما فرزندان عبدالمطلب هستيم كه هيچ خانه‌اى با ما دشمنى نكرد مگر آنكه ويران شد و هيچ سگى بر ما بانگ بر نياورد مگر آنكه بيمارى «گرى» گرفت. هر كس باور ندارد مى‌تواند بيازمايد». 🗞 ماهنامه موعود، مؤسسه فرهنگى هنرى موعود عصر، جلد ۱۱۰، صفحه ۷ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq