eitaa logo
پرتو اشراق
746 دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
13.1هزار ویدیو
56 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 کرامت حضرت علی‌ اصغر (علیه السلام) به شیخ جعفر شوشتری (ره) ⚜ جناب آقای جلالی نقل كردند: روزی درخدمت آقای مجتهدی ( ) بودم ایشان در حالی كه بسیار منقلب بودند، تعریف كردند: 🛌 چند سال پیش كه در قم بسر می‌بردم روز به شدت مریض بودم و به طوری درد سراسر وجودم را فرا گرفته بود كه نمی‌توانستم از رختخواب برخیزم. 🏴 طبق معمول همه ساله در آن روز هم مراسم عزاداری و قمه زنی در منزل برپا بود. در همان هنگام با حال سختی كه داشتم متوسل به حضرت علی اصغر (علیه‌السلام) شدم و حالتی به خصوص برایم پیدا شد و صحنه‌هایی را مشاهده كردم. 🌠 از جمله دیدم سقف اتاق شكافته شد و نور عجیبی از آسمان به طرفم آمد به حدی آن نور شدید بود كه از شدت آن چشمانم را بستم و بعد از چند لحظه كه چشمانم را باز نمودم و سرم را بالا آوردم دیدم بانویی در حالیكه طفلی را در آغوش دارند در مقابلم نشسته‌اند. 🌷 در همان حال به من فهماندند كه آن دو بزرگوار حضرت رباب و حضرت علی اصغر (علیهما‌السلام) می‌باشند. ✋🏻 سپس ایشان فرمودند: آقای جلالی هر چه كه دارم و به هر كجا كه رسیده‌ام از ناحیه حضرت علی‌اصغر (علیه‌ السلام) و توسل به ایشان بوده است. 💧اینجا بود كه كلام ایشان با گریه‌های پی در پی قطع و مجلس به یك جلسه توسل مبدل گشت... 🖥 منبع: بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌧 باران مهر و کرامت 📓 یکی از استادان و نویسندگان اهل تسنن، کتابی علیه مذهب تشیع نوشته بود و مطالب آن را در مجالس و سخنرانی های خود برای دیگران می‌خواند؛ اما از بیم آنکه دانشمندان شیعه بر آن کتاب، نقد و ردّ بنویسند کتاب را به دست کسی نمی‌داد! 📚 از این مسأله آگاه شد و برای دسترسی به آن کتاب، تدبیری اندیشید. وی مدتی در مباحث درسی آن استاد و نویسنده شرکت کرد. آنگاه با واسطه قرار دادن و استناد به رابطه‌ی استاد و شاگردی، از نویسنده درخواست کرد کتابش را به عنوان امانت در اختیار بگیرد. 👳🏼‍♂ آن مرد که نمی‌خواست دست رد به سینه علامه بزند، گفت: ☝️🏻می‌دانی، من سوگند خورده‌ام که این کتاب را بیش از یک شب به کسی ندهم! 🌌 علامه‌ی حلی همین را نیز غنیمت شمرد و کتاب را یک شبه امانت گرفت. او قصد داشت به رونویسی مطالب کتاب بپردازد تا در فرصتی مناسب، بتواند ردیه‌ای برای آن بنگارد. البته روشن بود که در یک شب نمی‌توانست همه‌ی نوشته‌های آن کتاب را دوباره نویسی کند. با این همه، فکر کرد بهتر است تا جایی که می‌تواند این کار را انجام دهد. 📜 با این اندیشه، علامه به خانه رفت و مشغول نسخه برداری و نوشتن از روی کتاب شد. شب داشت به نیمه می‌رسید که علامه احساس خستگی شدیدی کرد و خواب اندک اندک به سراغش آمد. 👣 در همین هنگام درِ خانه‌اش به صدا در‌آمد و مردی به عنوان مهمان نزد او آمد. اندکی بعد هم وقتی علامه را به شدت مشغول نوشتن دید رو به وی کرد و گفت: - یا شیخ! نوشتن ادامه‌ی کتاب را به من واگذار و خودت به استراحت بپرداز! 📓 علامه، کتاب را به وی سپرد و به سبب خستگی به زودی خوابش برد. 🛌 هنگامی که برای ادای نماز، دیده از خواب گشود، به یاد آن کتاب افتاد و بسیار نگران شد! 📖 هم‌‌ از این روی با شتاب به سراغ کتاب رفت و به بررسی آن پرداخت و با نهایت شگفتی دید که همه‌ی مطالب کتاب، رونویسی شده است! 🦋 بدین گونه، مولای ما به یاور خویش مدد رساندند و عنایت خود را به علامه‌ی حلی نشان دادند. 📕 برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه ۱۰۵ ،۱۰۶ ،۱۰۷. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💠🦚💠 🛌 مرا بیدار می‌کنند! ⚜ مرحوم فرموده بود: 🌌 شبها برای عبادت سحر فرشته ها مرا صدا می زنند! 🌃 یک شب می گویند: مرتضی برخیز، یک شب می گویند: شیخ مرتضی! 🌕 و بالاخره یک شب هم صدا می زنند: آقا شیخ مرتضی! ☀️ وقتی دقت می‌کنم، می‌بینم نوع صدا زدن، به روز من بستگی دارد. هر روز که در اعمال و رفتارم دقت بیشتری می کنم و زیادتر مواظبم، در بیدار شدن با احترام بیشتری روبرو هستم. 📗 سیره و خاطرات علما، استاد محمد جاودان، ص ۶۹. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💚 {پاے درس بزرگان} 🔺 🌹 توصیه شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به امام خمینی(ره) ☝️🏻من بهتر از كیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این كه: 🔅بعد از نمازهای واجب یك بار «آیة الكرسی» را تا «وهو العلی العظیم» می‌خوانی. 🔅 و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می‌گویی. 🔅و بعد سه بار سوره توحید را می‌خوانی. 🔅و بعد سه بار صلوات می‌گویی. 🔅و بعد سه بار این آیه مباركه را می‌خوانی که از كیمیا برایت بهتر است: 📖 «...وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یحْتَسِب - وَ مَن یَتَوَكلْ عَلى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللهَ باَلِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكلِّ شىْءٍ قَدْراً»؛‌(طلاق، ۲ - ۳) 🔅(هر كس تقواى الهى پیشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم می‌كند. و او را از جائى كه گمان ندارد روزى مى‌دهد، و هر كس بر خداوند توكل كند كفایت امرش را مى‌كند، خداوند فرمان خود را به انجام مى‌رساند، و خدا براى هر چیزى اندازه‌اى قرار داده است). 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌹 شفاعت امام حسين (علیه السلام) 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🌟 يكى از عجائبى كه در مورد مرحوم آيت الله العظمى حاج ، موثقين نقل مى كنند اين است: ⚜ معظم له در موقعى كه سرپرستى حوزه علميه اراك را به عهده داشتند براى حضرت آيت الله حاج آقا مصطفى اراكى نقل كردند: 🌌 هنگامى كه من در كربلا بودم، شبى كه سه شنبه بود در خواب ديدم، شخصى به من گفت: ⏳«شيخ عبدالكريم كارهايت را انجام بده، سه روز ديگر خواهى مُرد!!» 🛌 من از خواب بيدار شدم و متحير بودم گفتم البته خواب است، و ممكن است تعبير نداشته باشد! 🌴🌳 روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت، روز پنجشنبه كه تعطيل بود با بعضى از رفقا به طرف باغ مرحوم سيد جواد رفتيم در آنجا قدرى گردش و مباحثه علمى نموديم تا ظهر شد، نهار را همانجا صرف كرديم پس از نهار ساعتى خوابيدم. ⚡️در همين موقع لرزه شديدى مرا گرفت، رفقا آنچه عبا و روانداز داشتم روى من انداختند ولى همچنان بدنم لرز داشت و در ميان آتش تب افتاده بودم، حس كردم كه حالم بسار وخيم است به رفقا گفتم زودتر مرا به منزلم برسانيد، آنها وسيله اى فراهم كرده و مرا به شهر كربلا آورده و به منزلم رساندند. 🛌 در منزل بيحال و حس در بستر افتاده بودم، بسيار حالم دگرگون شد، و در اين ميان به ياد خواب سه شب پيش افتادم؛ علائم مرگ را مشاهده كردم با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر كردم! 👥 ناگهان ديدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند، و به همديگر نگاه مى كردند و گفتند، اجل اين مرد رسيده، مشغول قبض روحش ‍ شويم! ❤️ در همين حال با توجه عميق قلبى به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسين (ع) متوسل شده و عرض كردم؛ 🤲🏻 اى حسين عزيز! دستم خالى است، كارى نكرده ام و زادى تهيه ننموده ام. شما را به حق مادرتان زهرا (ع) از من شفاعت كنيد كه خدا مرگ مرا تاخير اندازد تا فكرى به حال خود نمايم! 👤 بلافاصله پس از اين توسل، ديدم شخصى نزد آن دو نفر كه مى خواستند روحم را قبض كنند آمد و گفت: حضرت سيدالشهداء (ع) فرمودند شيخ عبدالكريم به ما توسل كرد و ما هم در پيشگاه خدا از او شفاعت كرديم كه عمرش را تاخير اندازد، خداوند اجابت فرمود بنابراين شما روح او را قبض ‍ نكنيد. 👥 در اين موقع آن دو نفر به هم نگاه كردند و به آن شخص گفتند: (سمعا و طاعة)... 👥👤 سپس ديدم آن دو نفر و فرستاده (ع) (سه نفرى) صعود كردند و رفتند! 👁 در اين وقت، احساس سلامتى كردم، صداى گريه و زارى شنيدم كه بستگانم به سر و صورت مى زدند، آهسته دستم را حركت دادم و چشمم را گشودم و ديدم چشمم را بسته اند و به رويم چيزى كشيده اند، خواستم پايم را جمع كنم، ملتفت شدم كه شستم (انگشت بزرگ پايم) را بسته اند! ✋🏻 دستم را براى برداشتن چيزى بلند كردم، شنيدم مى گويند ساكت شويد، گريه نكنيد كه بدن حركت دارد، آرام شدند، رواندازى كه بر روى من انداخته بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پايم را فورى باز كردند، با دست اشاره به دهانم كردند كه به من آب بدهيد، آب به دهانم ريختند كم كم از جا برخاسته و نشستم، تا پانزده روز ضعف و كسالت داشتم، و بحمدالله از آن حالت به كلّى خوب شدم، اين موهبت به بركت مولايم امام حسين (ع) بود، آرى بخدا قسم. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. گنجينه دانشمندان، ج ۱، ص ۳۰۴. 📗 داستانها و پندها جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🩸واقعه از زبان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در خواب يكى از عالمان 🕌 حضرت آيت الله سيد مرتضى فيروز آبادى، يكى از استوانه هاى علم در حوزه علميه نجف بود و قبل از انقلاب به دست عوامل بيگانه از حوزه علميه نجف اخراج شد و در حوزه علميه قم درس خارج مى فرمود. 📓 در كشكول زاهدى مى گويد: 🎙من بارها از خود آيت الله فيروزآبادى شنيدم كه مى فرمود: 🌌 زمانى كه در نجف اشرف بودم، يك شب در عالم رؤيا ديدم در منزل شخصى خود، مجلسى اقامه شده و در آن مجلس (سلام الله عليها) با چادر نشسته است. 👥👥 افرادى از مؤمنين به صف ايستاده، يكى يكى آمده عرض ادب مى كنند و مى روند. 🌹چون همه رفتند، حضرت چادر را كنار زد. از اين عمل بى بى متوجه شدم كه چون من به آن حضرت محرمم، لذا اين عمل را انجام داد. ✋🏻 چه جمالى! در عالم خواب گفتم: صورتش شبيه به صورت پيامبر (صلى الله عليه و آله) است! 👣 سپس جلوتر رفته و عرض كردم: ❓مادر! آيا اين كه قريب به هزار و چهار صد سال است خطبا مى گويند، شوهرت على (عليه السلام) را با سر بى عمامه و دوش بى ردا و ريسمان به گردن به مسجد بردند، صحت دارد؟ 🌹بى بى فرمود: «استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله»؛ على را بعد از رسول خدا تحقير كردند! ✋🏻 من به فارسى مى گفتم و حضرت عربى جواب مى داد. ❓عرض كردم: مادر! قريب هزار و چهارصد سال است مورخين نوشته اند و خطبا گفته اند كه آن نانجيب به بازوى شما تازيانه زد و سياه شد، «و فى عضدها كمثل الدملج؟» 🌹فرمود: بلى. 🩸آن گاه دست راست را از آستين بيرون آورد، ديدم هنوز بازوى مادرم سياه و كبود است. (۱) 📚 پی نوشت: ۱- آتش در حرم، ص ۱۰۵ و ۱۰۶. 📗۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)، عباس عزيزى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💚 ارادت امام رضا علیه السلام به مادرشان فاطمه سلام الله علیها 🕌 يكى از فضلاى حوزه كه مشكل بزرگى برايش پيش آمده بود، براى زيارت و توسل به حضرت (عليه السلام) عازم حرم مى شود. از قضا به علامه طباطبايى بر مى خورد كه ايشان هم عازم حرم است. ✋🏻 به طرفش رفته و با چشمى پراشك و دلى پرسوز از ايشان مى خواهد تا دعايى به او بياموزد كه حاجتش روا شود. 🌹علامه نگاهى مهربان به چهره و حالت او مى كند، آن گاه مى گويد: فرزندم! وقتى وارد حرم مطهر مى شوى، يكى از مؤثرترين و بهترين دعاها اين است كه حضرت را به مادرش زهرا (سلام الله عليها) قسم بدهى كه حجت تو را از خدا بخواهد. چون حضرت به مادرش (سلام الله عليها) علاقه فراوان و ارادت خاصى دارد و سوگند دادن به مادر محبوبش، سخت مؤثر خواهد افتاد. ⚡️مى گويد: با شنيدن اين سخن سخت متأثر شدم، و رعشه و لرزه اى تمامى وجودم را در بر گرفت. 🤲🏻 اين توسل و قسم دادن همان و به مقصود رسيدن همان... . (۱) 📚 پی نوشت: ۱. چشمه در بستر، ص ۳۵۵ و ۳۵۶. 📔۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (س)، عباس عزيزی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🦋 داستان خواندنی تشرف مقدس اردبيلى به محضر امام زمان (عج) ⚜ عالم فاضل و پرهيزگار مير علام - كه از شاگردان مقدس اردبيلى بوده است مى گويد: 🕌 در يكى از شبها در صحن مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام بودم مقدار زيادى از شب گذاشته بود كه ناگاه ديدم شخصى به طرف حرم اميرالمؤمنين مى رود. 👣 وقتى نزديك او رفتم، ديدم استاد بزرگ و پرهيزگارم مولانا (قدس سره) است. 👤 من خود را از او پنهان كردم، مقدس به درب حرم رسيد. در بسته بود، ولى به محض رسيدن او، در باز شد و وارد حرم گرديد!! 👂🏻در كنار قبر مطهر امام قرار گرفت. صداى مقدس را شنيدم مثل اين كه آهسته با كسى حرف مى زند!! 🕌 سپس از حرم بيرون آمد در بسته شد. من به دنبال او رفتم، از شهر نجف خارج شد و به جناب كوفه رهسپار گشت. 🌌 من هم پشت سر او بودم به طورى كه او مرا نمى ديد. تا اين كه داخل مسجد كوفه شد و به سمت محرابى كه اميرالمؤمنين عليه السلام آنجا شهيد شد، رفت و مدتى آنجا توقف كرد، آنگاه برگشت از مسجد بيرون آمد و به سوى نجف حركت كرد. 🗣 من همچنان دنبال او بودم تا به دروازه نجف رسيديم، در آنجا سرفه ام گرفت، نتوانستم خوددارى كنم، چون صداى سرفه مرا شنيد برگشت و نگاهى به من كرد و مرا شناخت، گفت: تو مير علام هستى؟ 👤گفتم: آرى! 🌹 گفت: اينجا چه مى كنى؟ 👤 گفتم: از لحظه اى كه شما وارد صحن مطهر شديد تاكنون همه جا با شما بوده ام. شما را به صاحب اين قبر سوگند مى دهم! آنچه در اين شب بر تو گذشت از اول تا به آخر برايم بيان فرماييد. ☝️🏻گفت: مى گويم، به شرط اين كه تا زنده ام به كسى نگويى! وقتى اطمينان پيدا كرد به كسى نخواهم گفت، فرمود: 🔅«فرزندم! بعضى اوقات مسائل علمى بر من مشكل مى شود، به حضور آقا اميرالمؤمنين رسيده و حل مشكل را از او مى خواهم و پاسخ پرسش ها را از مقام آن حضرت مى شنوم، امشب نيز براى حل مشكلى به حضورش رفتم و از خداوند خواستم كه مولا على عليه السلام جواب پرسش هايم را بدهد. ناگاه صدايى از قبر شريف شنيدم كه فرمود: 🔅برو به مسجد كوفه و از فرزندم قائم سؤال كن! زيرا او امام زمان تو است. من هم به مسجد كوفه آمدم و به خدمت حضرت رسيدم و مساءله را پرسيدم و حضرت پاسخ داد و اينك برگشته به منزل خود مى روم». (۱) 📚 پی نوشت: ۱- بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۷۴. 📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد چهارم، محمود ناصرى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌹 ساده زيستى سيد حسن مدرس 🌹 آية الله شهيد سيد حسن مدرس در سال ۱۲۸۷ ه‍ ق در (سرابه كچو) از توابع اردستان به دنيا آمد، پس از رشد و نمو، به تحصيل علوم دينى در قمشه و اصفهان و نجف اشرف پرداخت تا سرانجام در سال ۱۲۸۹ شمسى از طرف علماى نجف اشرف به عنوان مجتهد طراز اول (بر اساس متمم قانون اساسى ) براى نظارت به تصويبنامه هاى مجلس و تطبيق آن با اسلام، وارد دوره دوم مجلس شورا شد. 👌🏻او از اين پس با اينكه در متن سياست بود، و شخصيتها و رجال با او در رفت و آمد بودند، هرگز ساده زيستى و خوى طلبگى خود را از دست نداد. ✍🏻 در اين باره (ملك الشعراء) مى نويسد: 🟩 روزى وكلاى مجلس براى شركت در دوره دوم مجلس، به طرف مجلس حركت مى كردند، ديده شد كه سيدى بظاهر ضعيف اثاثيه مختصر خود را بر گارى تك اسبه اى نهاده و خود هم بر آن مركب سوار است، و به سوى طهران براى شركت در مجلس حركت كرد، اين مرد عجيب سيد حسن مدرس بود!! ✍🏻 يحيى دولت آبادى مى نويسد: ⬜️ مدرس روى گليمى مى نشست و منتقل آتشى با چند كتاب در كنارش بود، و هر كس وارد مى شد و داراى هر مقامى بود، مى بايست روى همان گليم بنشيند. ✍🏻 حسين مكى مى نويسد: 🟥 براى عزت نفس (مدرس) همين بس كه در زندان مثل ساير زندانيان نبود كه از بستر زندان استفاده كند، بلكه در تمام مدت حبس ، هنگام خواب ، عمامه خود را به زير سر مى نهاد و در زير عباى خود مى خفت. ✊🏻 او در عين اينكه پارسائى اين چنين بود، در سياست، آنچنان در صحنه حضور داشت كه به عنوان ركن اصلى مجلس شورا به شمار مى رفت. 🏔 نوكران اجنبى همچون رضاخان، خيلى درصدد بودند او را از صحنه خارج كنند، ولى او مثل كوه ايستادگى مى كرد و از صحنه خارج نمى شد. ✉️ گويند: وى در زندان خواف براى دوستانش چنين پيام فرستاد: ✍🏻 «بزودى دوران حبس تمام و پس از آزادى، مبارزات خود را با انگليس و رضاخان از سر مى گيريم و اين بار چنان پيش مى روم كه يا كار رضاخان را يكسره كنم، يا جان خود را در اين راه از دست بدهم». 🔥 همين پيام به گوش رضاخان رسيد و دستور قتل آن قهرمان مبارز را صادر كرد. 📗 داستانها و پندها (جلد سوم)، مصطفى زمانى وجدانى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
‼️ آدم که از امام زمانش این چیزها را طلب نمی کند!! 👳🏻 طلبه ای نوجوان بودم و همراه برادر کوچک ترم از روستای خود، برای تحصیل به قم آمده بودیم. و در فیضیه ساکن بودیم. من از کودکی روضه خوانی را از پدرم یاد گرفته بودم. این روضه خوانی ها در قم نیز ادامه پیدا کرد. من هم با توجه به درآمدهای روضه خوانی و همچنین با توجه به کمکهایی که پدرمان برای ما می فرستاد، تصمیم گرفته بودم از پول و شهریه حوزه استفاده نکنم. 📢 مدتی گذشت و من از اینکه تا آن زمان برای روضه خواندن پول گرفته ام، بسیار پشیمان و ناراحت شده بودم. احساس می کردم دیگر نباید برای روضه خواندن، پولی قبول کنم و فقط و فقط باید برای امام حسین علیه السلام روضه بخوانم. ⏳مدتها بعد، برای پدرمان مشکلاتی به وجود آمد و کمکهای پدرمان نیز رفته رفته کمتر و کمتر شد. 🤲🏻 اوضاع و احوال ما روز به روز سخت تر و سخت تر می شد. عاقبت این مشکلات و سختی ها ما را مجبور کرد تا با دعایی خاص به علیه السلام متوسل شویم. 💭 ما با آن سادگی روستایی و حال و هوای خاصی که داشتیم فقط مقداری معین آرد، گوشت، روغن، نمک، قند و این طور چیزها را از ساحت مقدس امام زمان علیه السلام خواسته بودیم! 🪟من به برادرم که از من کم سن و سال تر بود تاکید کرده بودم هیچکس نباید از این وضعیت و از این توسل با خبر شود ما هر روز در و پنجره های حجره را می بستیم و به دعا و توسل مشغول می شدیم! 🚪روزهای زیادی گذشت و ما به امام زمان حضرت بقیه الله الاعظم علیه السلام متوسل می شدیم تا اینکه یک روز در حال توسل دیدیم در می زنند! 👤 رفتیم در را باز کردیم. آقایی غریبه و ناآشنا در جلوی حجره ما ایستاده بود. هیچ یک از ما تا آن روز آن آقا را ندیده بودیم. محاسنی جوگندمی مایل به سفیدی و قیافه ای بسیار مهربان و دلنشین داشت؛ عرق چینی بر سر و عبایی نیز بر دوشش بود. 🍖 بعد از سلام و علیک، به یکباره عبای او کنار رفت و ما را به شدت متحیر کرد. آن پیرمرد در زیر عبایش کیسه ای در دست داشت. در آن، همان خوراکی هایی بود که ما از امام زمان علیه السلام طلب کرده بودیم!! 💚 آن پیرمرد، آن بنده صالح و با تقوای خدا آن کیسه را به سوی من گرفت و با یک صفا و لبخندی بسیار معنادار و نافذ گفت: ☝️🏻«آدم که از امام زمانش علیه السلام این چیزها را که طلب نمی کند، آدم باید از امام زمانش علیه السلام فقط خود آن حضرت را بخواهد...». 🌹 آن پیرمرد، همان حاج آقا فخر تهرانی بود. 📗 فخر پارسایان، زندگانی عالم زاهد حاج آقا فخر تهرانی، نويسنده مرتضی ابراهیمی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 بنیانگذار مراسم ایام مسلمیه در حرم شاه عبدالعظیم 🔺حاج مرزوق و بنیان گذاری شب های مسلمیه ❤️‍🔥 ، یکی از شیفتگان و دلسوختگان مکتب حضرت سیدالشهدا (ع) بود که تمامی عمر شریف خود را در راه ارادت به ساحت اباعبدالله و خاندان اهل بیت سپری نموده بود. او که کیمیای حسینی را در وجود خود نهادینه کرده بود در این وادی به عنایت و کرامتی از جانب خاندان اهلبیت و خصوصاً حضرت امام حسین(ع) واصل شده بود. ▪️در سال (۱۲۷۰)، اصناف بازار تهران اقدام به دعوت از حاج مرزوق (که از طلاب اهل کربلا بود) نمودند تا به ایران بیاید؛ بعد از در خواست های مکرر و اصرار آن ها به ایران آمد که بعدها خود او می گوید: 🌌 در خواب امام حسین(ع) را می‌بیند که به او می‌فرماید: ✨«هر جا که باشی با ما در ارتباط هستی اما ما یک سری شیعیانی در ایران داریم که بهتر است به آنجا بروی»؛ در نتیجه حاج مرزوق به ایران عزیمت می کند. 🎼 تأثیر نوحه ها و مرثیه ها و روضه های او در تهران و در میان مردم ارادتمند به سیدالشهداء (ع) به قدری بود که او را پدر نوحه خوانی معاصر می نامند؛ و بسیاری از آداب و سبک های عزاداری و نوحه خوانی در هیئات تهران منسوب به وی می باشد. همچنین اوج اثر گذاری ایشان در برپایی و بنیان گذاری سنت؛چهار پایه خوانی؛ در شب های مسلمیه در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) بوده است. ✋🏻 اکثریت مداحان قدیمی شاگردان حاج مرزوق بودند:حاج اکبر ناظم، مرحوم شاه حسین، حاج محمد علامه و حاج محمد علی اسلامی نمونه هایی از دست پرورده های سبک و سلوک حاج مرزوق عرب (حائری) می باشند.