eitaa logo
پرتو اشراق
742 دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
13.1هزار ویدیو
56 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌧 باران مهر و کرامت 📓 یکی از استادان و نویسندگان اهل تسنن، کتابی علیه مذهب تشیع نوشته بود و مطالب آن را در مجالس و سخنرانی های خود برای دیگران می‌خواند؛ اما از بیم آنکه دانشمندان شیعه بر آن کتاب، نقد و ردّ بنویسند کتاب را به دست کسی نمی‌داد! 📚 از این مسأله آگاه شد و برای دسترسی به آن کتاب، تدبیری اندیشید. وی مدتی در مباحث درسی آن استاد و نویسنده شرکت کرد. آنگاه با واسطه قرار دادن و استناد به رابطه‌ی استاد و شاگردی، از نویسنده درخواست کرد کتابش را به عنوان امانت در اختیار بگیرد. 👳🏼‍♂ آن مرد که نمی‌خواست دست رد به سینه علامه بزند، گفت: ☝️🏻می‌دانی، من سوگند خورده‌ام که این کتاب را بیش از یک شب به کسی ندهم! 🌌 علامه‌ی حلی همین را نیز غنیمت شمرد و کتاب را یک شبه امانت گرفت. او قصد داشت به رونویسی مطالب کتاب بپردازد تا در فرصتی مناسب، بتواند ردیه‌ای برای آن بنگارد. البته روشن بود که در یک شب نمی‌توانست همه‌ی نوشته‌های آن کتاب را دوباره نویسی کند. با این همه، فکر کرد بهتر است تا جایی که می‌تواند این کار را انجام دهد. 📜 با این اندیشه، علامه به خانه رفت و مشغول نسخه برداری و نوشتن از روی کتاب شد. شب داشت به نیمه می‌رسید که علامه احساس خستگی شدیدی کرد و خواب اندک اندک به سراغش آمد. 👣 در همین هنگام درِ خانه‌اش به صدا در‌آمد و مردی به عنوان مهمان نزد او آمد. اندکی بعد هم وقتی علامه را به شدت مشغول نوشتن دید رو به وی کرد و گفت: - یا شیخ! نوشتن ادامه‌ی کتاب را به من واگذار و خودت به استراحت بپرداز! 📓 علامه، کتاب را به وی سپرد و به سبب خستگی به زودی خوابش برد. 🛌 هنگامی که برای ادای نماز، دیده از خواب گشود، به یاد آن کتاب افتاد و بسیار نگران شد! 📖 هم‌‌ از این روی با شتاب به سراغ کتاب رفت و به بررسی آن پرداخت و با نهایت شگفتی دید که همه‌ی مطالب کتاب، رونویسی شده است! 🦋 بدین گونه، مولای ما به یاور خویش مدد رساندند و عنایت خود را به علامه‌ی حلی نشان دادند. 📕 برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه ۱۰۵ ،۱۰۶ ،۱۰۷. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌌در عالم مکاشفه پرسیده بود: 📜 این نامه ها، این نامه ها که بی وقفه می رسد و شما پای آن چیزی می نویسید؛ این نامه ها که بعضیش را می بوسید؛ قصه ی این نامه ها چیست؟ 🌹 امام زمان علیه السلام فرموده بود: 📜 «این نامه ها حوائج و توسلات مردم است به امامزاده ها، امامزاده ها حاجات مردم را حواله می دهند به من، آن نامه ها که می بوسم از عمویم عباس علیه السلام رسیده است». 📗 کلید فرج، ص ۵۴. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🦋 عنایت (عج) به مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 🗓 روز شنبه ۹۲/۸/۴ برابر ۲۰ ذی الحجّه ۱۴۳۴ ق. در کرمان شاعر اهل بیت عليهم‌السلام آقای حاج احمد خراسانی، اهل بم و صاحب دیوان: «سوگنامه‌ی بم» به کرمان آمده بود، در منزل آقای شیخ الرئیس نقل کرد که سال ها قبل به شدّت مقروض شده بودم و به همین خاطر دو سال موفّق به برگزاری مجلس روضه نشدم! 🌌 شبی در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت بقیت اللّه (ارواحنا فداه) رسیدم و عرض کردم: ✋🏻 آقا برای مغفرت پدر و مادرم دعا بفرمایید. ✋🏻 آقا من مشتاق زیارت خانه ی خدا هستم. ✋🏻 آقا من بدهی فراوان دارم، ادای بدهی خود را می خواهم. 🌹حضرت فرمودند: «شما چرا روضه‌ی جدّم را دو سال است که تعطیل کرده ای؟» ✋🏻 گفتم: من بسیار مقروض هستم و نمی توانم مجلس روضه برگزار کنم!! 🌹 فرمودند: «هزینه‌ی روضه ی جدّم با ماست، به شما ربطی ندارد. بدهی تو نیز ادا می شود، مکّه هم می روی و خداوند پدر و مادرت را می آمرزد». 🛏 از خواب بیدار شدم و خود را مهیّا کردم که مجالس روضه را برگزار نمایم. 🏴 مجلس روضه را برگزار کردم و کلّ هزینه های آن ششصد تومان شد. 🕋 چند روز گذشت، معامله ای کردم و دقیقاً ششصد تومان سود بردم. در مدّت کوتاهی ۱۵۰۰۰ تومان به دستم رسید، ثبت نام کردم و مکّه رفتم و همچنین در مدّت کوتاهی قرض هایم ادا شد. 🌌 پس از اندک زمانی پدرم را خواب دیدم، از حالش جویا شدم. گفت: «زندانی بودم و از زندان نجات یافتم!» 📓 جرعه ای از کرامات امام حسین (ع)، علي اکبر مهدي پور
ميلاد امام زمان (عج) و زوال دولت بنى اميه و بنى عباس‌ 🌺 شش سنت پیامبران در نزد (عج) 🗡 فرعون، وقتى هلاكت خود و قومش را به دست مردى از بنى اسرائيل شنيد، در جستجوى او بيست و چند هزار كودك را به قتل رسانيد. ولى به كسى كه بين او و قومش بود، دست نيافت و هنگامى كه حضرت موسى علیه السلام متولد شد، كشتار كودكان ترك گرديد. ⚔ همين گونه بودند بنى اميه و بنى عباس، آن هنگام كه شنيدند زوال سلطنتشان به دست قائم آل محمّد- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- است، بر فرزندان اهل بيت شمشير كشيدند و آنان را كشتند و هنگامى كه صاحب الزمان (عج) متولد شد، كشتار را ترك كردند. و خدا اجازه نداد امرش به هيچ يك از ستمكاران آشكار گردد و او شيعيان را در شرق و غرب عالم كمك مى‌كند و آنان را حفظ مى‌نمايد. 🕌 بويژه در راه «سامرّا» چون مخالفين اطراف آن متعصب هستند و مؤمنان را اذيت و آزار مى‌دهند و آن حضرت پيوسته شرّ آنان را گاهى با هيبت خودش دفع مى‌كند و گاهى با تازيانه و گاهى با شمشير و اين چيزى است كه از معتمدين شنيده شده است؛ چنانچه حضرت موسى- على نبيّنا و علیه السلام قبطى‌ها را از بنى اسرائيل آشكارا و پنهان دفع مى‌كرد. 🌹امام صادق علیه السلام فرمود: در صاحب امر (عج) سنّتهايى است از پيامبران؛ 🔅سنّتى از «نوح» است و آن طول عمرش و ظهور دولتش و باز بودن دستش در از بين بردن دشمنانش مى‌باشد. 🔅و سنّتى از «موسى» كه مانند او از دشمنان مى‌گريزد. 🔅و سنّتى از «عيسى» كه درباره او مانند عيسی علیه السلام سخنانى گفته مى‌شود. 🔅و سنّتى از «يوسف» كه مانند او در پرده است و ميان مردم مى‌باشد و مردم او را مى‌بينند ولى نمى‌شناسند. 🔅و سنّتى از «محمّد» (ص) كه مانند او هدايت مى‌كند و به روش او مى‌رود و مانند او با شمشير قيام مى‌كند. 🔅و سنّتى از «داود» علیه السلام دارد كه مانند او با الهام قضاوت مى‌كند. [۱] 📚 پی نوشت: 📚 بحار الانوار، ۵۱/ ۲۱۶، حديث ۲ و ۳. 📚 جلوه‌های اعجاز معصومین، نویسنده: راوندی، قطب الدین، جلد ۱، صفحه ۶۴۳. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💞 «تو دلداده ی او باش، او به مشکلاتت رسیدگی می کند...» 🌹 امام زمان (ارواحنا فداه) فرمودند: وظیفه‌ی ماست که به محبین مان رسیدگی کنیم... ✝ حکایتِ دلدادگی یک جوان شیعه‌ی ایرانی به دختر دانشجوی مسیحی است، خانمی که ماجرای شنیدنی خودش را این چنین بیان می‌کند: 🎙من مسیحی بودم تا روزی که یکی از دانشجوهای ایرانی به خواستگاریم آمد. او گفت من شیعه هستم و شرط ازدواجم با شما این است که شما هم شیعه شوید. ⏳فرصتی خواستم تا پیرامون اسلام و تشیع تحقیق کنم. 📚📖 بعد از تمام تحقیقاتم همسرم هم پزشک شده بود. خیلی کمکم کرد و همه­‌ی مسائل برایم حل شد جز یک مسأله و آن موضوع طول عمر (علیه ­السلام) بود. 🕋 ما با هم ازدواج کردیم و بعد از چند سال به حج مشرف شدیم. 👥 در منی که برای رمی جمرات می­ رفتیم، همسرم را گم کردم. 👤از هر کس با زبان انگلیسی نشانی می ­پرسیدم، نمی ­دانست. خسته شدم و گوشه ­ای با حال غربت نشستم! 👣 ناگهان آقائی در مقابلم آمد که با لهجه ی فصیح انگلیسی صحبت می ­کرد. به من گفت: 🔅«بلند شو برویم رمی جمرات را انجام بده، الآن وقت می­ گذرد». 👣 بی­ اختیار دنبالش راه افتادم و رمی جمرات را انجام دادم. ⛺️ بعد از رمی جمرات، آن آقا مرا به خیمه رساند. خیلی از لطفش تشکر کردم. 🌹 او به هنگام خداحافظی فرمود: 🔅«وظیفه ­ی ماست که به محبان خود رسیدگی کنیم». 🔅«در طول عمر ما شک نکن!» 🔅«سلام مرا هم به دکتر برسان!» 🍁 برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود 🍁 دست‌های خویــش و دامـان توام آمد به یاد 📔 کتاب میرِ مهر، صفحه ۳۵۵.
💚 محبت امام زمان(عج) به شیخ مفید 🗓 به مناسبت ایام بزرگداشت 📚 محمّد بن محمّد بن نعمان که از علمای بسیار برجسته شیعه و مورد قبول شیعه و اهل تسنّن بود و مرجع خاص و عام به شمار می رفت و بیش از ۲۰۰ کتاب اسلامی نوشت و آبروی شیعه در قرن پنجم بود و در همه رشته های علوم اسلامی استاد و نابغه به شمار می آمد. 🧔🏻 روزی در خانه بود، شخصی به حضورش آمد و پرسید زنی حامله فوت کرده ولی بچه در رحمش زنده است، آیا او را همانطور دفن کنیم، یا شکمش را شکافته و بچه اش را بیرون آوریم؟ ☝️🏻شیخ مفید (رحمه الله) گفت: همانگونه دفنش کنید، آن شخص برگشت و در وسط راه دید سواری به او نزدیک شد و گفت: 🏇 شیخ مفید (رحمه الله) فرمود: شکم آن زن را پاره کنید و بچه را بیرون آورید. ⏳ آن شخص چنین کرد، پس از مدتی جریان را برای شیخ مفید نقل کردند، شیخ گفت من کسی را نفرستاده بودم، معلوم است که آن سوار صاحب الامر (عج) بوده است، اکنون که در احکام اشتباه می کنم خوب است دیگر فتوا ندهم، در خانه اش را بست و از خانه بیرون نیامد. 📜ساعاتی نگذشت که از طرف امام زمان (علیه السلام) توقیعی (نوشته ای) به خدمت شیخ مفید گذاشته شد: 🔅ای شیخ! برای مردم فتوا بگو و ما آن را تکمیل خواهیم کرد، و نمی گذاریم که در خطاء و اشتباه بمانی، آنگاه در مسند فتوا نشست». [۱] 🌒 می نویسند: وقتی که شیخ مفید (رحمه الله) در سن ۸۵ سالگی در سوم ماه رمضان سال ۴۱۳ قمری از دنیا رفت، آنچنان جمعیّت از شیعه و سنی برای تشییع جنازه اش اجتماع کردند که تا آن روز بی نظیر بود و همه از شدت ناراحتی گریه می کردند [۲] وی را در حرم کاظمین (علیهما السلام) دفن کردند. 📜 چندین بار از جانب (علیه السلام) برای این مرد بزرگوار، نوشته ای به خطّ شریف آن حضرت (عج) صادر شد، در آغاز یکی از آنها آمده: 🔅«لِلاَْخِ السَّدِیدِ وَالْوَلِیّ الرَّشِیدَ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ... سَلامُ اللّهِ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَلِیُّ الْمُخْلِصُ فِینا بِالْیَقِینِ...»؛ 🔅به برادر استوار و ولی رشید شیخ مفید، سلام خدا بر تو ای ولیّ خالص در راه ما و دارای یقین به ما...» 🌹محمّد‌ بن ‌محمّد‌ بن نعمان عالم بسیار برجسته شیعه و مورد قبول اهل‌تسنّن بود و مرجع خاص و عام به شمار می‌رفت و آبروی شیعه در قرن پنجم بود و در همه رشته‌های علوم اسلامی استاد و نابغه به شمار می‌آمد. 📜 و در توقیع دیگری آمده: 🔅«سَلامٌ عَلَیْکَ اَیُّهَا النّاصِرُ لِلْحِقِّ وَ الدَّاعیِ اِلَیْهِ بِکَلِمَةِ الصِّدْقِ...»؛ 🔅سلام بر تو ای یاور حق و دعوت کننده به حق با سخنان راستین...». [۳] 🏴 هنگامی که این عالم بزرگوار از دنیا رفت، با خط شریف امام زمان (علیه السلام) بر روی قبرش نوشته شده بود: ▪️لا صَوَّتَ النَّاعِیَ بِفَقْدِکَ اِنَّما ▪️یَوْمٌ عَلی آلِ الرَّسُولِ عَظِیمٌ ▪️اِنْ کُنْتَ قَدْ غَیَّبْتَ فِی جَدَثِ الَّثری، ▪️فَالْعِلْمُ وَ التَّوْحِیدُ فِیکَ مُقِیمُ ▪️وَالْقائِمُ الْمَهْدِیُّ یَفْرَحُ کُلَّما ▪️تَلِیَتْ عَلَیْهِ مِنَ الدُّرُوسِ عُلُومُ... ▪️خبر دهنده مرگ خبر فقدان تو را نیاورد، امروز بر آل محمّد (علیهم السلام) روز مصیبت بزرگی است. ▪️اگر تو در میان خاک قبر پنهان شدی، علم و توحید همراه تو اقامت کرد. ▪️قائم مهدی (عج) خوشحال می شود هر وقت که درسها و علوم تو را برایش می خوانند (کتابهای تو را طالبان، مورد مطالعه و بحث قرار می دهند)». 📜 بالاخره در ضمن یکی از نامه ها (توقیعات) به شیخ مفید (رحمه الله) می نویسد: 🔅«ما به مناجاتهای تو توجّه داریم، خداوند تو را به خاطر آن وسیله (و موفقیّتی) که به تو از دوستانش بخشید حفظ کند و از توطئه دشمنان نگهدارد». [۴] 📚 پی نوشت ها: ۱. قصص العلماء، صفحه ۳۹۹. ۲. قاموس الرّجال، جلد ۸، صفحه ۳۶۴. ۳. مشروح این دو توقیع در احتجاج طبرسی (رحمه الله)، جلد ۲، ص ۳۲۲، به بعد آمده است در مورد توقیعات دیگر به بحار، ج ۵۳، ص ۱۵۰ تا ۱۹۸ مراجعه شود. ۴. احتجاج طبرسی، جلد ۳، ص ۳۲۴. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🚨 باید جراحی می‌شد، فوری و بدون تاخیر؛ هزینه‌های عمل و بستری سنگین، شوهرش یک کارگر ساده، عیالوار و اجاره نشین، آه در بساط نداشتند. بیشتر از خودش، نگران سه دختر کوچکش بود. نمی‌خواست یتیم شوند. 🕌 به سفارش یکی از همسایه‌ها متوسّل شد به امام عصر علیه‌السلام. راهی جمکران می‌شد، شب‌های چهارشنبه. 🗓 هفته چهارم بود. 🚌 در اتوبوس آقایی شروع کرد به صحبت از نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها. 🤲🏻 آن شب، با نماز استغاثه شروع کرد. 🌠 در سجده آخر حسّی داشت میان خواب و بیداری؛ چهار بانوی مجلّله دید، گرامی‌ترین‌شان اشاره کرد به بانویی دیگر، او پیش‌تر آمد. 🛌 دست مبارکش را بر بدن بیمار زن کشید. 🌟 لحظه‌ای بعد، نه از آن چهار بانو خبری بود و نه از درد و احساس بیماری... 🔬 نتیجه آزمایشِ دوباره، پزشک را هم به گریه انداخت. ✋🏻 قسم می‌خورد که کار، کارِ صاحب مسجد جمکران است، از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها. 📗 خاطرات زهرایی، ص ۹۷. 🤲🏻 نحوه نماز استغاثه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🤲🏻 دعای امام زمان برای شیعیان خود در همه احوال 💚 حضرت ولى عصر (عليه السّلام) به قدرى نسبت به شيعيانش علاقه دارد، که در اکثر اوقات آنها را دعاء مى کند، او دائما به فکر نجات مردم از مهلکه های دنيوى و اخروى است، او پناه بى پناهان است، او شفيع مذنبين است، او رحمة للعالمين است، او شافع يوم الدّين است. 📖 لذا ذات مقدّس متعال (چنانکه از دعاء ندبه استفاده مى شود) او را براى مردم دنيا، در دنيا نگه داشته تا پناهگاه و نگهدارنده مردم از پليديها باشد. 📚 مرحوم شيخ جليل و فاضل ارجمند، جناب آقاى شيخ محمّد تقى مازندرانى که يکى از علماء بزرگ معاصر بوده و (کتاب معجزات و کرامات) او را بسيار توصيف مى کند، فرموده: 🎙من در ايّام جوانى هر وقت براى زيارت به نجف اشرف مشرّف مى شدم، در بيتوته مى کردم. 💫 زيرا من در آن مسجد معنويّت عجيبى مى ديدم، که در ساير مساجد، آن معنويّت را مشاهده نمى نمودم، من هر وقت به مسجد سهله مى رفتم، در حجره فوقانى کنار مقام مقدّس حضرت بقيّة اللّه روحى فداه بيتوته مى کردم. 🕌 در يکى از مسافرتها که به نجف اشرف رفته بودم و به مسجد سهله رفتم، آن حجره فوقانى خالى نبود ولى در طرف شرقى مسجد حجره اى خالى بود، که همان حجره را آن شب گرفتم و مى خواستم در آن بيتوته کنم که مردى نزد من آمد و گفت: 🧔🏻 آقا ميهمان نمى خواهيد؟ ✋🏻 گفتم: بفرمائيد... 👣 وقتى وارد شد گفت: ما زن هم همراه داريم. ☝️🏻گفتم: بنابراين من بايد از اين اتاق بيرون بروم. 🧕🏻🧔🏻 گفتند: ما به شما اتاق خالى مى دهيم. ✋🏻 گفتم: مانعى ندارد. 🚪لذا مرا به اتاق فوقانى مسجد سهله کنار مقام همان جائى که من هميشه به آنجا مى رفتم آوردند و بعد هم معلوم شد که آنها اين اتاق را گرفته بودند ولى چون طبقه بالا بوده و يک نفر از آنها پايش درد مى کرده نتوانسته اند که در آن اتاق باشند. 🌌 به هر حال شب شد، من نيمه هاى شب که از خواب بيدار شدم به ساعت نگاه کردم، ديدم وقت تهجّد و نماز شب است. 👂🏻در اين بين صداى مناجات عجيبى که بسيار روح افزا و در و ديوار مسجد را به زلزله و غلغله انداخته بود، فضاى مسجد سهله را پر کرده بود شنیدم! 🚪خوب گوش دادم که ببينم، اين صداى مناجات از کجاست متوجّه شدم که از پائين مقام است، از اتاق بيرون آمدم ديدم، بزرگوارى طرف شرقى مقام (عليه السّلام) که وسط مسجد سهله است، در کنار ديوار به سجده افتاده و او است که مناجات مى کند. ⚡️ناگهان لرزه بر اندامم افتاد، نشستم و گوش دادم ببينم او چه مى گويد و در مناجاتش چه دعائى را مى خواند، چيزى متوجّه نشدم فقط بعضى از کلماتش را مى فهميدم مثلا گاهى مى فرمود: «شيعتى...» 🌹 در اين بين از بعضى علائم متوجّه شدم و يقين کردم، که او حضرت بقيّة اللّه روحى وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء است... ⏳بى تاب شدم و بيهوش به روى زمين افتادم وقتى چشمم را باز کردم نزديک طلوع آفتاب بود وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم و تا مدّتى از شنيدن آن مناجات وحالات، در خود احساس سرور وخوشبختى مى نمودم. 📕 ملاقات با امام زمان، سيد حسن ابطحى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🦋 تشرف يقين آور ⚜ جناب حجت الاسلام اعتماديان نقل كرد: 🇬🇧 ايامى كه به كشور انگليس جهت تبليغ رفته بودم، با زنى مواجه شدم كه براى او حادثه اى عجيب اتفاق افتاده بود. 👩🏻 آن زن گفت: قبل از ازدواج من مسلمان نبودم، روزى جوانى به خواستگاريم آمد، ابتدا تصور مى كردم او نيز مسيحى است. ولى آن جوان گفت: 🧔🏻✋🏻 من يك مسلمان شيعه هستم قصد دارم با شما ازدواج كنم شرط ازدواج من با شما، مسلمان شدن شماست! 📚 من تا آن زمان چيزى از اسلام و بخصوص تشيع نمى دانستم ابتداء فرصتى خواستم تا اسلام و تشيع را دقيقا بشناسم، از آن روز به بعد تحقيقات زيادى پيرامون اسلام و تشيع كردم و آن جوان كه خود پزشك بود مرا در اين تلاش، واقعاً يارى كرد مسائل بسيارى برايم حل شد تنها سؤالى كه باقى ماند مسئله طول عمر حضرت بقية الله (عجل الله تعالى فرجه الشريف) بود كه واقعاً برايم قابل تصور نبود، بالاخره مسلمان و شيعه شده و زندگى مشترك را با همسرم آغاز كردم. 🦋 پس از سالها زندگى، روزى با شوهرم تصميم گرفتم كه اعمال حج را انجام دهيم پس مقدمات آن را تدارك ديده و بالاخره پيش از فرا رسيدن ايام حج خود را در عربستان و سپس به شهر مقدس مكه رسانيديم، به هنگام ورود به مسجد الحرام با اولين نگاه به كعبه، حال عجيبى بر من عارض شد كه واقعاً توصيف نشدنى است ناگهان متوجه شدم پروانه اى بر دوشم نشسته و مجددا به پرواز در مى آيد و در ميان آن بسته طواف كنندگان دوباره بر دوشم مى نشيند. ⛺️ با فرا رسيدن زمان اعمال حج تمتع ابتداء به صحراى عرفات و سپس به منى رفتيم در همان روز نخست اقامت در منى، وقتى با همسرم به قصد رمى جمرات به راه افتاديم در وسط راه شوهرم را گم كردم، به زبان انگليسى از هر كسى آدرس و يا نشانى از شوهرم مى پرسيدم، كسى نمى توانست مرا راهنمايى كند. 🌄 پس خسته شده و در گوشه اى با وحشت و اضطراب تمام نشستم، ساعت ها گذشت نزديك غروب آفتاب بود نمى دانستم چه بايد بكنم؟ 👣 ناگهان مردى در مقابلم ظاهر شد و به زبان فصيح انگليسى حالم را پرسيد، وقتى وضع خويش را با گريه برايش گفتم، فرمود: 🔅«پاشو با هم برويم رمى جمراتت را انجام بده، الان وقت مى گذرد...» ⛺️ من نيز به دنبالش راه افتادم او مرا به سوى جمرات برد و من اعمالم در ميان انبوه جمعيت به آسانى انجام دادم، آنگاه در اندك زمانى مرا به چادرمان بازگردانيد، سخت حيرت كردم زيرا صبح وقتى با شوهرم به سوى جمرات راه افتاديم مسافت بسيارى را پيموده بوديم ولى اينك كه باز مى گشتم در زمانى اندك خود را كنار چادرمان يافتم. 🧕🏻 بارى آن مرد مرا به خيمه ام رساند از او بسيار تشكر كردم او به هنگام خداحافظى چنين فرمود: 🌹«وظيفه ماست كه به محبان خويش رسيدگى كنيم، در طول عمر ما نيز شك نكن، سلام مرا به دكتر - شوهرم - برسان!» 🧔🏻 وقتى به خيمه وارد شدم، شوهرم سخت نگران حالم بود بسيار خوشحال شد، وقتى داستان نجات يافتنم را برايش گفتم، او با خوشحالى گفت: اين مرد (عجل الله تعالى فرجه الشريف) بوده است كه به يارى تو آمده است. ⛺️ بلافاصله از خيمه بيرون دويدم، ولى دير شده بود و اثرى از آن حضرت نبود. 📗 تشرف يافتگان، (از مجموعه شميم عرش)، پژوهشكده تزكيه اخلاقى امام على عليه السلام 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔥 ماجراى حیله‌ی انار 🌤 يکى از روزها، وزير حاکم بحرين انارى در دست نزد امير آمد. روى انار نوشته شده بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، ابو بکر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول الله!!» 👥👤 امير بحرین علماى شيعه را فراخواند و گفت: بايد به اين معجزه، پاسخ دهيد و يا آن را بپذيريد!! ⏳علماى شيعه سه روز مهلت خواستند تا ده نفر از علما، براى يافتن پاسخ، تلاش کنند. از ميان ده نفر، نيز سه نفر انتخاب شدند. 🌌 قرار بر اين شد که هر شب يک نفر سر به بيابان گذارد و در آنجا از امام زمان (عجل الله فرجه) کمک بخواهد. شب اول و دوم، نتيجه اى گرفته نشد. 🤲🏻 شب سوم محمد بن عيسى، به بيابان رفته و با راز و نياز و توسل به امام زمان (عجل الله فرجه) شب را به صبح رسانيد ناگهان مردى غريب بر او آشکار شد و پاسخ را به او گفت. 👳🏻‍♂ محمد بن عيسى به شهر بازگشته و گفت: همگى نزد امير جمع شويد تا پاسخ را بگويم!! 👥👥 همه در انتظار پاسخ او بودند که وى گفت: پاسخ من درون اتاق وزير است! 🚪همراه با وزير به اتاق آمده و اشاره کرد به کيسه اى که درون سقف مخفى شده بود. کيسه را نزد امير آوردند و آن را گشودند. از درون کيسه، قالب گلى که همان کلمات روى آن نوشته بوده برون آوردند و مشخص شد که وزير، اين قالب را روى يک انار در حال رشد قرار داده است. 👳🏻‍♂ محمد بن عيسى به امير گفت: درون انار هم تنها خاکستر و دود است. 🔥انار را مى فشارد و خاکستر و دود را همه مشاهده مى کنند. ❓امير سؤال کرد، چه کسى اين پاسخ را به شما آموخت؟ 👳🏻‍♂✋🏻 محمد بن عيسى گفت: ما و حجت خداوند بر زمين، ما را راهنمايى فرمود. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. منتهى الامال - قمى، عباس - انتشارات علمى - ص ۵۲۷. 📗 ستاره مؤمنان، آشنايى با امام زمان عليه السلام، سيد حميد علم الهدى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⚜ احمد بن فارس ادیب از اساتید شیخ صدوق می گوید: 🐫🐪 راشد همدانی از مردم هَمَدان به حج می رود. هنگام بازگشت، کاروان در بیابانی منزل می کنند تا شب را به روز آورند. ☀️ مرد، در انتهای کاروان به خواب رفته بود. وقتی که از حرارت آفتاب بیدار شد، کاروان رفته بود و اثری از آن به جای نمانده بود!! 👌🏻حاجی همدانی در این زمینه می گوید: 👣 در آن لحظه وحشت زده از جا برخاستم و بدون آن که بدانم به کجا می روم، با توکل به خدا به راه افتادم. 🌳 مقداری راه رفته بودم که سرزمین سبز و خرمی را دیدم و در وسط آن منطقه سرسبز، خانه ای را دیدم که دربانی بر درِ آن ایستاده است. به سوی دربان رفتم، تا مرا راهنمایی کند. 🚪دربان، مرا با خوشرویی پذیرفت و بعد از اجازه گرفتن از صاحب خانه مرا به درون خانه نزد صاحب خانه برد. 🗡 جوانی در اتاق نشسته بود و در بالای سرش شمشیر بلندی از سقف آویزان بود. 🌕 سیمای آن جوان مانند ماه شب چهارده می درخشید. 🌹سلام کردم بعد از پاسخ فرمود: «می دانی من که هستم؟» ✋🏻 گفتم: نه!! 🌹فرمود: «من قائم آل محمد هستم. من آن کسی هستم که در آخرالزمان ظهور خواهم کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهم کرد؛ وقتی که از ظلم و بیداد پر شده باشد». 👣 تا این سخن را شنیدم، به رو بر زمین افتادم و چهره ام را به خاک ساییدم. 🌹فرمود: این کار را نکن سرت را بلند کن. ✋🏻 من اطاعت کردم. 🌹سپس فرمود: «تو فلانی هستی و نام مرا بر زبان آورد. از شهری هستی که در دامن کوه قرار دارد و هَمَدانش گویند». ✋🏻 گفتم: آری سرورم چنین است. 🌹فرمود: می خواهی نزد خانواده ات بازگردی؟ ✋🏻 گفتم: بلی ای آقای من، و به آنان مژده دیدار شما را خواهم داد. 🌹حضرتش به خادم اشاره ای فرمود. 🌴🕌 خادم، دستم را گرفت و کیسه ای به من داد و چند قدم همراه من برداشت که من تپّه و ماهورها و درختانی و مناره مسجدی را دیدم. 👤 پرسید: این شهر را می شناسی؟ ✋🏻 گفتم: نزدیک ما شهری است به نام اسد آباد و این بدان شهر ماند. 👤 گفت: این همان اسد آباد است برو به خوشی و سعادت. دیگر او را ندیدم. وقتی که داخل اسد آباد شدم، کیسه را باز کردم. دیدم محتوی چهل یا پنجاه دینار زر است. پس به سوی همدان رفتم و تا دینارها باقی بود روزگار خوشی داشتم. 🐪🐪 همسفران او که در حج بودند، پس از زمانی نه چندان کوتاه رسیدند و گم شدن او را به همه می گفتند. وقتی او را در شهر خودشان دیدند، تعجب کردند. فرزندان و خاندان او و بسیاری از کسان، از سفر این مرد هدایت یافتند. [۱] 📗 پی نوشت: ۱. كمال الدين و تمام النعمة، ج ۲، ص ۱۸۸. 📗 امام زمان (ع) سرچشمه نشاط جهان، ص: ۱۴۷؛ پاک نیا، عبدالکریم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq