eitaa logo
پرتو اشراق
742 دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
12.9هزار ویدیو
52 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 جواب تسلیت یا هشدار باش! 📚 مرحوم به طور مستند از (علیه السلام) آورده است: 📜 یکی از دختران (علیه السلام) وفات یافت؛ و عدّه ای از دوستان و علاقه مندان آن حضرت، نامه تسلیتی برای آن بزرگوار ارسال داشتند. 🌹حضرت در جواب تسلیت آن ها، ضمن نامه ای چنین مرقوم فرمود: 📜 «نامه تسلیت آمیز شما نسبت به فوت دخترم به این جانب رسید؛ من این فاجعه را در پیشگاه خداوند محسوب می دارم؛ و در هر حال راضی به قضا و قدر الهی خواهم بود؛ و در برابر مصائب و بلاهائی که از طرف خداوند متعال می رسد، صبور و شکرگذار می باشم. 🔅اگر چه داغ این گونه مصائب سخت و دلخراش است؛ ولی با اندک تحمّل و تدبّر، رنج این سختی ها آسان و ساده می گردد. 🔅و چون این فرزندان گُلی در باغ زندگی هستند که دست غدّار روزگار آن ها را بر می چیند و کبوتر مرگ آن ها را می رباید؛ و عدّه ای دیگر را جایگزین و جانشین آن ها می گرداند. 🔅و هنگامی که روح از کالبدشان پرواز نماید، در اردوگاه و لشکرگاه اموات سکونت می یابند؛ با همسایگانی که هیچ آشنائی و دوستی با هم نداشته اند هم جوار می گردند. 🔅اجسادشان بدون حرکت و بدون روح در زیر خاک ها آرمیده است؛ و نه دید و بازدیدی دارند و نه کسی می تواند با آن ها ملاقات و دیدار داشته باشد. 🔅آنان دوستان و آشنایان را به غم خود گرفتار کرده اند؛ و خود در منزلگاهی ابدی آرمیده اند، منزلی که بسیار وحشتناک است؛ و به جز مور و خاک مونسی ندارند. 🔅آری آن ها رفتند و در چنان مسکنی سُکنی گزیده اند؛ و دیگران نیز به آن ها ملحق خواهند شد، والسّلام». 📚 بحارالأنوار: ج ۵۳، ص ۳۳۶، ح ۶، به نقل از امالی شیخ مفید. 📗 چهل داستان و چهل حدیث از إمام حسن مجتبی (علیه السلام)، عبداللّه صالحی‏. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq
⏳ مهمّترین سفارش در آخرین لحظات! 📚 مرحوم شیخ صدوق (رضوان اللَّه تعالی علیه) و دیگر بزرگان آورده اند: 👳🏻‍♂️ یکی از راویان و از اصحاب و دوستان (علیه السلام) به نام ابوبصیر لیث مرادی حکایت کند: 🏴 پس از آن که امام جعفر صادق (علیه السلام) به رسید، روزی جهت اظهار هم دردی و عرض تسلیت به اهل منزل حضرت، رهسپار منزل آن امام مظلوم علیه السلام گردیدم. 🌴 همین که وارد منزل حضرت شدم، همسرش حمیده را گریان دیدم؛ و من نیز در غم و مصیبت از دست دادن آن امام همام (علیه السلام) بسیار گریستم. 👥👤 و چون لحظاتی به این منوال گذشت، افراد آرامش خود را باز یافتند. ⚜️ آنگاه همسر آن حضرت به من خطاب کرد و اظهار داشت: ☝🏻ای ابوبصیر! چنانچه در آخرین لحظات عمر امام جعفر صادق (علیه السلام) در جمع ما و دیگر اعضاء خانواده می بودی، از کلامی بسیار مهمّ استفاده می بردی! 👳🏻‍♂️ ابوبصیر گوید: از آن بانوی کریمه توضیح خواستم؟ 🥀پاسخ داد: در آن هنگام، که ضعف شدیدی بر امام (علیه السلام) وارد شده بود فرمود: ▪️تمام اعضاء خانواده و آشنایان و نزدیکان را بگوئید که در کنار من حاضر و جمع شوند. 👥👥 وقتی تمامی افراد حضور یافتند، حضرت به یکایک آنان نگاهی عمیق انداخت و سپس خطاب به جمع حاضر فرمود: ▪️«کسانی که نسبت به بی اعتنا باشند، شفاعت ما اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) شامل حالشان نمی گردد». 📗 ثواب الأعمال، ص ۲۰۵. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۲، ح ۵. ☑️ قابل دقّت است که حضرت نفرمود: ▪️«شفاعت ما شامل افراد بی نماز نمی شود؛ بلکه فرمود: شفاعت ما شامل حال افراد بی اعتناء به نماز، نمی شود». 📗 چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق (علیه السلام)، عبداللّه صالحی‏ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕋 حاجیان انسان نما 👳🏻‍♂️ ابوبصیر که یکی از اصحاب باوفای و (علیهم السلام) و نیز یکی از راویان حدیث می باشد، ضمن حکایتی گوید: 🕋 به همراه حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) در مراسم حجّ بیت اللّه الحرام شرکت کردم، چون در جمع حُجّاج قرار گرفتیم، به آن حضرت عرضه داشتم: ✋🏻 یاابن رسول اللّه! امسال حاجی ها بسیار هستند و ضجّه و شیون عظیمی بر پا است؟! 🌹 حضرت فرمود: آری؛ ضجّه و شیون بسیار می باشد، ولی حاجی بسیار اندک است؛ و سپس افزود: ای ابوبصیر! آیا دوست داری آنچه را گفتم ببینی تا بر ایمانت افزوده گردد؟ ✋🏻 عرض کردم: بلی! 👳🏻‍♂️ پس از آن، خضرت دست مبارکش را بر صورت و چشم هایم کشید و دعائی را زمزمه نمود و سپس فرمود: ❓ای ابوبصیر! اکنون خوب نگاه کن ببین چه می بینی؟ 🐷🐒 همین که چشم هایم را گشودم و دقّت کردم بیشتر افراد را شبیه حیواناتی، چون خوک، میمون و... دیدم، ولی قیافه انسان در آن جمع بسیار کم و ناچیز بود، همانند ستارگانی درخشان در فضائی تاریک!! 👳🏻‍♂️✋🏻 گفتم: درست فرمودی، ای مولای من! حاجیان اندک و سر و صدا بسیار است. 🤲🏻 سپس (علیه السلام) دعائی دیگر زمزمه و قرائت نمود و دیدگان من به حالت اوّل بازگشت، و پس از آن فرمود: ما بخیل نیستیم، لیکن می ترسیم فتنه ای در بین مردم واقع شود و آنان لطف و فضل خداوند را نسبت به ما نادیده بگیرند و ما را در مقابل خدای سبحان قرار دهند، با این که ما بندگان خدا هستیم و از عبادت و اطاعت او سرپیچی نمی کنیم و در تمام امور تسلیم محض او بوده و خواهیم بود. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۶، ص ۲۶۱، ح ۱. ⛺ مشابه همین داستان به (علیه السلام) نیز نسبت داده شده است، که در صحرای مِنی و عرفات چنین جریانی واقع گردید. 📗 چهل داستان و چهل حدیث از امام محمد باقر (علیه السلام)، عبداللّه صالحی‏ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌟 واقعه ای حیرت انگیز در شش سالگی از (ع) 👳🏻‍♂️ صفوان بن مهران حکایت کند: 🌤️ روزی (علیه السلام) دستور داد، شتری را که همیشه بر آن سوار می شد، آماده کنم. 🐪 همین که شتر را آماده کردم و جلوی منزل آوردم، حضرت ابوالحسن (علیه السلام) که در سنین شش سالگی بود، با عجله و شتاب از منزل خارج شد و در حالی که یک روپوش ایمنی روی شانه های خود انداخته بود، کنار شتر آمد و بر آن سوار شد و با سرعت حرکت کرد!! 👳🏻‍♂️ خواستم مانع حرکت او شوم؛ ولی نتوانستم و از نظرم ناپدید گشت، با خود گفتم: 💭 اگر مولایم، حضرت صادق سؤال نماید که فرزندش موسی و نیز شتر چه شد چه بگویم؟! 🐪 مدّت کوتاهی در این افکار غوطه ور بودم، که ناگهان متوجّه شدم شتر جلوی منزل حضرت، روی زمین قرار گرفت و از تمام بدنش عرق سرازیر بود، آن گاه حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از آن فرود آمد و سریع وارد منزل شد!! 👨🏽 در همین حال، خادم (علیه السلام) از منزل بیرون آمد و اظهار داشت: ای صفوان! مولایت فرمود: جُل و پلاس شتر را بردار و آن را در جایگاه خودش بِبَر!! 👳🏻‍♂️ با خود گفتم: الحمدللَّه، امیدوارم امام صادق (علیه السلام) از سوار شدن بر شتر منصرف شده باشد، همین طور که با خود می اندیشیدم ناگهان مولایم از منزل بیرون آمد و فرمود: 🌹 ای صفوان! ناراحت نباش، مقصود این بود که شتر برای فرزندم موسی آماده شود؛ و سپس افزود: ❓آیا می دانی او در این مدّت کوتاه کجا رفت؟ 👳🏻‍♂️✋🏻 در جواب اظهار داشتم: سوگند به خدای یکتا، هیچ نمی دانم و خبر ندارم! 🌍 فرمود: «همانا مسیری را که در مدّت زمانی طولانی پیمود، فرزندم موسی آن را در زمانی کوتاه طی کرد؛ و بلکه چندین برابر آن را در همین مدّت کوتاه پیمود و سلام مرا به تمام دوستان و شیعیانمان رسانید و سپس مراجعت نمود؛ و هم اکنون چنانچه مایل هستی، نزد او برو تا تمام جریان را برایت تعریف نماید». 🍊🍌🍇 بعد از آن داخل منزل رفتم و چون خدمت حضرت موسی کاظم (علیه السلام) وارد شدم، دیدم حضرت نشسته و مقداری میوه تازه که میوه آن فصل نبود و مشابه آن هم یافت نمی شد، جلویش قرار داشت، وقتی متوجّه من شد فرمود: 🌺 «ای صفوان! هنگامی که سوار شتر شدم، با خود گفتی: اگر مولایم امام صادق علیه السلام از فرزندش جویا شود، چه پاسخ دهم؟ و خواستی مانع حرکت من شوی؛ لیکن نتوانستی و در همان افکار سرگردان بودی، که بازگشتم و از شتر پائین آمدم؛ و آن هنگام تو با خود گفتی: الحمدللَّه، و سپس پدرم از منزل بیرون شد و فرمود: ای صفوان! ناراحت مباش، آیا فهمیدی فرزندم موسی در این زمان کوتاه کجا رفت و برگشت؛ و تو گفتی نمی دانم. بعد از آن، پدرم فرمود: فرزندم موسی در این زمان کوتاه چند برابر آنچه را که ذوالقرنین در آن زمان طولانی پیموده بود، پیمود، و اگر مایل هستی وارد شو تا فرزندم تو را در جریان امر قرار دهد!!» 👳🏻‍♂️ صفوان گوید: با شنیدن این سخنان حیرت انگیز به سجده افتادم و سپس گفتم: ✋🏻 ای مولای من! این میوه هائی که در حضور شما است، از کجا آمده، چون الآن فصل آن ها نیست، آیا این میوه ها فقط مخصوص شما می باشد، یا من هم می توانم از آن ها استفاده کنم؟! 🌺 فرمود: به منزل مراجعت کن، سهم تو نیز فرستاده خواهد شد. 👳🏻‍♂️ صفوان افزود: چون به منزل آمدم و نماز ظهر و عصر را خواندم حضرت طبقی از آن میوه ها را برایم فرستاد و آورنده گفت: 🍐🍒🍑🍌 مولایت سلام می رساند و می فرماید: تو دوست و شیعه ما هستی و در خوراکی های ما سهیم خواهی بود. 📕 هدایةالکبری حضینی، ص ۲۷۰. 📚 مدینة المعاجز، ج ۶، ص ۲۷۶، ح ۲۰۰۴. 📘 چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم (علیه السلام)، عبدالله صالحی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq
💎 گنجهای زمین در نزد اهل بیت (علیهم السلام) 👥👥 روزى عدّه اى از دوستان و اصحاب خاصّ (عليه السلام) همانند يونس بن ظبيان، مفضّل بن عمر، ابو سلمه سرّاج، حسين بن ابى فاخته و...، در محضر شريف و مبارك آن حضرت، شرف حضور داشتند. 🌹 امام عليه السلام در آن جمع فرمود: 🔅«تمام گنج هاى زمين و نيز كليد تمام جواهرات درون آن، نزد ما اهل بيت - عصمت و طهارت عليهم السلام - مى باشد؛ و چنانچه هم اكنون اراده كنم و به يكى از دو پايم بگويم كه آنچه از طلا و نقره زير آن پنهان شده درآورد و آشكار سازد، فورا انجام خواهد داد!» 🌹سپس در ادامه فرمايش خود، اظهار داشت: 👣 توجّه كنيد؛ و آن گاه با پاى مبارك خود روى زمين خطّى كشيد و زمين شكافته شد و گنجى پُر از طلا و نقره نمايان گرديد!! 👈🏻 بعد از آن با دست مبارك خود اشاره به گنج كرد و فرمود: 💎«ما كراماتى اين چنين انجام مى دهيم؛ و سپس يكى از آن شمش هاى طلا را كه به اندازه يك وجب بود برداشت و به تمامى افراد حاضر نشان داد و فرمود: ⚜️ »خوب نگاه كنيد و دقّت نمائيد و چشمان خود را باز داريد كه اشتباه نكنيد و فردا در شكّ و شبهه قرار نگيريد». 👥👥 و همگى آن افراد پس از دقّت كامل گفتند: ياابن رسول اللّه! اين ها طلاى خالص است؛ و چقدر جالب برق مى زند و مى درخشد. 🌹 پس از آن، حضرت خطاب به افراد كرد و فرمود: اينك درون زمين را نگاه كنيد. 👁️ و چون درون زمين را نگاه كردند، شمش هاى فراوانى را از طلا و نقره ديدند؛ و با حالت ناباورى عرضه داشتند: 👥👥 ياابن رسول اللّه! قربان شما گرديم، آيا واقعا شما چنين قدرت و چنين خزائن گرانبهائى را داريد؛ و حال آن كه شيعيان و دوستان شما در فقر و بيچارگى به سر مى برند؟ 🌹 حضرت در پاسخ فرمود: 🔅«به همين زودى خداوند متعال خزائن دنيا و آخرت را براى ما و شيعيان ما جمع و فراهم مى نمايد؛ و ما در ميان نعمت هاى وافر بهشتى قرار خواهيم گرفت؛ و آن گاه دشمنان ما به عذاب دردناك الهى مبتلا مى گردند». (۱) ۱. الخرايج والجرايح مرحوم راوندی، ج ۲، ص ۷۳۷، ح ۵۲. 📘 چهل داستان وچهل حدیث از امام جعفر صادق (علیه السلام)، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🤲🏻 تاثير دعا در تعجيل فرج مولا (عج) 👳🏻‍♂️ فضل گويد از (عليه السلام) شنيدم که مى فرمايد: ✨✨ روزى خداوند به ابراهيم (عليه السلام) وحى کرد که به زودى صاحب فرزندى خواهى شد. 👣 ابراهيم (عليه السلام) بسيار خوشحال شد به سرعت به نزد ، همسر خود، شتافت تا اين مژده مسرّت بخش را به او برساند. 🌟 وقتى ساره از بشارت الهى مطلع شد، به ابراهيم (عليه السلام) گفت: ⁉️ چه مى گويى؟ من پير شده ام. چه طور ممکن است که صاحب فرزندى شوم؟! 💭 (عليه السلام) سخت به فکر فرو رفت. ✨✨ حق تعالى دوباره به او وحى کرد و فرمود: 🔅«اى ابراهيم! همسرت به زودى فرزندى به دنيا خواهد آورد که اولاد او به خاطر اين که مادرشان وعده مرا انکار کرد، چهارصد سال گرفتار عذاب خواهند شد!! (فرزندان ساره يعنى) بنى اسراييل، سال ها (به همين جهت) گرفتار عذاب (و ستم فرعونيان) بودند. تا اين که روزى از طولانى شدن مدّت عذاب به تنگ آمده و چهل شبانه روز تمام به درگاه الهى گريه وزارى نمودند. در اين هنگام، خداوند متعال و (عليهما السلام) را مبعوث نمود تا آن ها را از دست فرعونيان نجات دهند، و صد و هفتاد سال زودتر از موعد مقرر گرفتارى آنها را بردارند». 🌹 آنگاه امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود: 🔅شما نيز اگر برى تعجيل در فرج قائم ما (عليه السلام) گريه و زارى کنيد، خداوند فرج ما را نزديک خواهد نمود. والاّ بايد تا آخرين روز موعد ظهور او در انتظار به سر بريد!» (۱) 📚 پی نوشت؛ ۱. تفسير عياشى، ج ۲، ص ۱۶۳، در تفسير سوره هود، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۱ و ۱۳۲. 📗  داستانهایی از امام زمان (عج) از کتاب بحارالانوار، حسن ارشاد. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⁉️ پنداشتى که تو را نمى بينم؟! 👳🏻‍♂️ حسن بن وجناء نصيبى مى گويد: 🕋 پنجاه وچهار بار به سفر حجّ مشرّف شده بودم. سفر آخرى بود، شبى زير ناودان در سجده مشغول دعا و تضرّع بودم که شخصى مرا تکان داد و گفت: برخيز! ى . 🧕🏽هنگامى که برخاستم، کنيز رنگ پريده و نحيفى را ديدم که حدوداً چهل سال يا بيش تر سن داشت. ❓در اين فکر بودم که او کيست؟ واز من چه مى خواهد؟ 👳🏻‍♂️ ناگاه در مقابل من به راه افتاد، من نيز بى اختيار بدون اين که از او سؤالى کنم به دنبال او به راه افتادم. 🌴 به اتّفاق به خانه (عليها السلام) رسيديم. وارد حياط شديم، در يک طرف، اتاقى بود که درِ ورودى آن وسط حياط قرار داشت و از سطح زمين کمى بالاتر بود. او با عبور از چند پله چوبى که از جنس ساج بودند، وارد اتاق شد. ⏳چند لحظه بعد صدايى مرا فرا خواند: اى حسن! بيا بالا! 👁️ وقتى از پله ها بالا رفتم و در آستانه در قرار گرفتم، چشمم به جمال عالم آرى يوسف زهرا (عليهما السلام) افتاد. 🌹 حضرت (عليه السلام) فرمود: 🔅اى حسن! چنين مى پندارى که تو را نمى بينم؟ به خدا قسم! در تمام اوقاتى که در حج بودى، من با تو بودم. 🕋 آنگاه يک به يک تمام حالات و لحظات و کيفيّت اعمال مرا در طول حجّ برشمرد. 👁️ چنان که من از شنيدن آن ها بيهوش به خاک افتادم... نمى دانم چقدر آن حال به طول انجاميد که لذّت تماس دست هاى حضرت (عليه السلام) را احساس کردم. برخاستم و دوباره به سير جمال بى مثال محبوب گمشده خويش پرداختم. 🌹امام (عليه السلام) فرمود: اى حسن! به مدينه برو و در خانه امام جعفر صادق (عليه السلام) ـ که خالى از سکنه است ـ بمان و فکر خوراک و پوشاک هم نباش، که به تو خواهد رسيد! 📖 آنگاه دفترى به من عنايت فرمود که در آن و دستور نماز آن مندرج بود. 🌹فرمود: اين گونه دعا کن و براى من نماز بخوان! آن را به کسى غير از شيعيان حقيقى من نشان مده! خداوند تو را موفق نمايد. ✋🏻 عرض کردم: مولا جان! آيا بعد از اين شما را نمى بينم؟ 🌹فرمود: چرا، اگر خدا بخواهد. 🐪🐫 با اين همه، امتثال امر ولايت کردم، و دل به فراق و هجران نهاده بازگشتم. 🌴 به مدينه رفتم ودر خانه (عليه السلام) ماندم. روزها بيرون خانه مشغول بودم. 🍶🍪 هنگام شب که برى افطار باز مى گشتم ظرف چهار گوشى را که هميشه آن جا بود پر از آب گوارا مى يافتم، و کنار آن قرص نانى که روى آن هر غذايى که در طول روز هوس نموده بودم، نهاده شده بود. 🌤️ وقتى به قدر کافى سير مى شدم مابقى را شبانه به فقرا صدقه مى دادم که مبادا کسى متوجّه شود. همين طور لباس تابستانى ام هنگام تابستان، و لباس زمستانى ام را هنگام زمستان مى رسيد. 🍶 بعد از افطار مى خوابيدم، هر روز هم قبل از خارج شدن از خانه، آب آورده و اطراف را جاروب مى کردم و کوزه آب را خالى مى کردم. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. کمال الدين، ج ۲، ص ۴۴۳ و ۴۴۴، من شاهد القائم (عليه السلام)، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۱ و ۳۲. 📕 داستانهایی از امام زمان(عج) از کتاب بحارالأنوار، حسن ارشاد. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏴 جزع بر سالار شهیدان (علیه السلام) 🌷 بشارت دلنشین رئیس مکتب جعفری به جزع کنندگان مصائب حسینی 🌷 روایتی است با این مضمون که لسان به حق ناطق علیه السلام به يكی از دوستانشان می‌فرمايند كه آيا بر عليه‌ السلام می‌كند يا خير؟ 👌🏻 لازم است دقت شود كه «جزع» بالاتر از گريه است يعني اين امكان وجود دارد كه كسي كند اما بدون جزع؛ در واقع در جزع نوعی بی‌تابی نهفته است و اين بی‌تابی در مصيبت سيدالشهداء (سلام‌ الله‌ عليه) ممدوح پروردگار متعال است چرا كه ائمه (عليهم‌ السلام) ما را بدان دلالت فرموده‌اند. 🌷 امام صادق (سلام الله عليه) به فرمودند: تو اهل عراق هستي آيا نزد قبر حسين (سلام الله و صلواته عليه) نمي آيي؟ 👳🏼‍♂️ عرض كرد نه چون من شخص مشهوری در بصره هستم و اطراف ما كسانی هستند كه هوادار خليفه هستند و دشمنان ما از نواصب و ديگران زياد هستند و از آنها ايمن نيستم كه خبر مرا نزد فرزند سليمان (حاكم) ببرند. 🌷 حضرت به او فرمودند: آيا پس آنچه به او (حضرت اباعبدالله (سلام الله عليه) گذشت را ذكر نمي كني؟ ✋🏻 گفت: بله 🌷 حضرت فرمودند: و سپس جزع می‌كنی؟ 💧گفت: بله والله و آنقدر اشك می‌ريزم تا خانواده ام اثر آن را بر من مشاهده می‌كنند و از غذا امتناع می‌كنم به نحوي كه اثر آن در صورت من نمايان مي‌شود. 🌷 حضرت فرمودند: «خداوند رحمت كند اشك تو را. آگاه باش كه همانا تو از گروهی هستی كه در زمره اهل جزع بر ما شمارش می‌شوند و كسانی كه در ناراحتی ما ناراحت و در خوشحالی ما خوشحال مي شوند و در خوف ما خوف دارند و در امنيت ما، امنيت. همانا تو به زودی حضور پدران مرا و وصيت ايشان را هنگام مرگ به ملك الموت خواهی ديد و آنچه تو را به آن بشارت می‌دهند، افضل است و همانا ملك الموت برای تو دلسوزتر و مهربانتر از مادر مهربان برای فرزندش خواهد بود». 📗 كامل الزيارات، باب ۳۲، صفحه ۲۰۳ 🏴 ائمه معصومين (عليهم‌ السلام) نسبت به عزاي سيدالشهداء (سلام‌ الله‌ عليه) استثنائي قائل شده‌اند و حتی جزع و بي‌تابی را نيز در اين مورد نه تنها مكروه ندانسته‌اند بلكه توصيه نيز فرموده‌اند و بر اساس كلام امام صادق سلام‌الله‌عليه كسي كه بر سيدالشهداءسلام‌الله‌عليه جزع نمايد، پاداشي عظيم نزد پرودگار خواهد داشت. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🔥 شیعه تنوری! ⚜ مأمون رقي - كه يكي از دوستان (عليه السلام) است - حكايت نمايد: 🌴 در منزل آن حضرت بودم، كه شخصي به نام سهل بن حسن خراساني وارد شد و سلام كرد و پس از آن كه نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: 🧔🏻✋🏻 «ياابن رسول اللّه! شما بيش از حد عطوفت و مهرباني داريد، شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد، چه چيز مانع شده است كه قيام نمي كنيد و حق خود را از غاصبين و ظالمين باز پس نمي گيريد، با اين كه بيش از يك صد هزار شمشير زن آماده جهاد و فداكاري در ركاب شما هستند؟!» 🌹 امام صادق (عليه السلام) فرمود: 🔅«آرام باش، خدا حق تو را نگه دارد» و سپس به يكي از پيش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش كن!! 🔥 همين كه آتش تنور روشن شد و شعله هاي آتش زبانه كشيد، امام عليه السلام به آن شخص خراساني خطاب نمود: 🔅«برخيز و برو داخل تنور آتش بنشين!!!» ✋🏻 سهل خراساني گفت: «اي سرور و مولايم! مرا در آتش، عذاب مگردان، و مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد». 👣 در همين لحظات شخص ديگري به نام هارون مكي - در حالي كه كفش هاي خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام كرد. 🌹 حضرت امام صادق (سلام اللّه عليه)، پس از جواب سلام، به او فرمود: 🔅«اي هارون! كفش هايت را زمين بگذار و حركت كن برو درون تنور آتش و بنشين!!» 🔥 هارون مكي كفش هاي خود را بر زمين نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اي، داخل تنور رفت و در ميان شعله هاي آتش نشست!!! ☝️🏻آنگاه امام عليه السلام با سهل خراساني مشغول مذاكره و صحبت شد و پيرامون وضعيت فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و ديگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبي را مطرح نمود مثل آن كه مدت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است!! ⏳ پس از گذشت ساعتي، حضرت فرمود: 🔅«اي سهل! بلند شو، برو ببين در تنور چه خبر است!!» 👁 همين كه سهل كنار تنور آمد، ديد هارون مكي چهار زانو روي آتش ها نشسته است، پس از آن امام عليه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: 👣 بلند شو بيا؛ و هارون هم از تنور بيرون آمد. 🌹 بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراساني كرد و اظهار داشت: ❓«در خراسان شما چند نفر مخلص مانند اين شخص - هارون كه مطيع ما مي باشد - پيدا مي شود؟» 🧔🏻✋🏻 سهل پاسخ داد: هيچ، نه به خدا سوگند! حتي يك نفر هم اين چنين وجود ندارد. 🌹 امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: 🔅«اي سهل! ما خود مي دانيم كه در چه زماني خروج و قيام نمائيم؛ و آن زمان موقعي خواهد بود، كه حداقل پنج نفر هم دست، مطيع و مخلص ما يافت شوند، در ضمن بدان كه ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستيم». [۱] 📚 پی نوشت: ۱. بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۱۲۳، ح ۱۷۶، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
مرورى بر لحظات حسّاس 📓 مرحوم كلينى در كتاب شريف خود به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، كه آن حضرت حكايت نمود: 🥀 در آن روزهائى كه پدرم حضرت عليه السلام مريض احوال و در بستر بود، روزى مرا به نزد خويش فرا خواند و اظهار داشت: ▪️«اى پسرم! عدّه اى از مردم قريش را دعوت نما تا امروز در اين جا گرد هم حضور يابند و من ضمن توصيه هائى، آن ها را بر مطالبى شاهد و گواه قرار دهم!» 👥👥 بنابراين، طبق دستور پدرم، چند نفر از قريش را دعوت كردم و ايشان را به منزل آوردم، همين كه همگى به محضر پدرم آمده و در كنار بسترش گرد آمديم، به من خطاب نمود و فرمود: ▪️«اى جعفر! هنگامى كه من وفات يافتم و از اين دنيا رحلت كردم، خودت مرا غسل مى دهى و كفن مى كنى و سپس بر من نماز مى خوانى. و پس از آن كه مرا به خاك سپردى، قبر مرا بيش از چهار انگشت (حدود ۱۰ سانتيمتر) از زمين بلندتر مگردان؛ و در پايان نيز مقدارى آب روى خاكهاى قبرم بپاش». 🌹حضرت صادق آل محمّد عليهم السلام افزود: چون وصايا و سفارشات پدرم پايان يافت و جمعيّت از منزل خارج شدند، به پدرم گفتم: ‼️«اى پدرجان! نيازى به حضور اين افراد نبود و چنانچه مرا به تنهائى وصيّت مى فرمودى به آن عمل مى كردم!!» 🥀 پدرم در پاسخ اظهار نمود: خواستم آن افراد را شاهد و گواه قرار دهم تا بعد از من درباره امامت تو منازعه و مشاجره اى نداشته باشند. (۱) 🌹 همچنين آن حضرت حكايت فرمايد: پدرم حضرت عليه السلام به من وصيّت نمود تا جسد مطهّرش را در سه نوع پارچه بپوشانم و كفن كنم، يكى از آن ها، رداء و پارچه اى بود كه پدرم روزهاى جمعه آن را روى دوش خود مى انداخت و در آن نماز مى خواند؛ و امّا دو پارچه ديگرى را پدرم آنها را معرّفى نمود. (۲) 🌌 و نيز حكايت فرمايد: در آن شب آخرى كه پدرم سلام اللّه عليه، به شهادت رسيد و به درجات أ على علّيين عروج نمود، لحظاتى قبل از رحلتش نزديك وى رفتم، ديدم مشغول مناجات و راز و نياز به درگاه خداوند متعال مى باشد؛ و چون مناجات و زمزمه اش پايان يافت به من فرمود: ▪️«اى فرزندم! امشب وعده الهى فرا مى رسد و من لحظاتى ديگر به سوى او خواهم رفت، و امشب همان شبى است كه جدّم، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رحلت نمود». (۳) 📚 مرحوم إربلى و ابن شهرآشوب و ديگر بزرگان و مورّخين گفته اند: 🍶 امام محمّد باقر عليه السلام در اثر زهر و سمّى كه ابراهيم بن وليد به دستور هشام بن عبدالملك ملعون به آن حضرت خورانيده بود، به شهادت رسيد. 🏴 و پس از انجام غسل و كفن و اقامه نماز بر جنازه مطهّرش، توسّط فرزندش عليه السلام، در قبرستان بقيع، در جوار مرقد شريف عمويش، امام حسن مجتبى و پدرش، امام زين العابدين عليهماالسلام، به خاك سپرده شد. (۴) 📚 پی نوشت ها: ۱- كافى، ج ۳، ص ۱۶۶، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۱۴، ح ۹. ۲- بحارالانوار: ج ۴۶، ص ۲۲۰، ح ۲۴، تهذيب شيخ طوسى، ج ۱، ص ۲۹۳، كافى، ج ۳، ص ۱۴۴. ۳- بصائرالدّرجات، جزء ۱۰، باب ۹، ح ۷، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۱۳، ح ۶. ۴- بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۱۶، ح ۱۵ - ۱۹، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۴۰، مصباح كفعمى، ص ۵۲۱، كشف الغمّة، ج ۲، ص ‍ ۳۲۲. 📗 چهل داستان و چهل حديث، از امام محمد باقر عليه السلام، عبداللّه صالحى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌟 معجزه حيات دوباره چهار پرنده به دست امام صادق علیه السلام 👌🏻يكى از اصحاب حضرت اباعبداللّه، (عليه السلام) حكايت كند: 👥👤 روزى به همراه بعضى از دوستان به مجلس شريف و مبارك آن حضرت شرفياب شدم؛ و من از محضر مقدّسش پيرامون اين آيه شريفه قرآن: 🔅«خُذْ أ رْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إلَيْكَ» (۱) سؤال كردم بر اين كه آيا آن پرندگان از يك جنس و يك نوع؛ و يا آن كه از انواع پرندگان متفاوت بودند؟ 🌹امام صادق (عليه السلام) فرمود: آيا دوست داريد تا همانند آن را به شما ارائه و نشان دهم؟ 👥👥 همگى در پاسخ گفتيم: بلى! 🌹حضرت در همان حالتى كه نشسته بود صدا زد: «طاووس!» 🦚 ناگهان طاووسى پرواز كنان جلوى حضرت آمد، بعد از آن صدا زد: كلاغ! 🐦 و كلاغى هم نزد حضرت آمد؛ 🕊 🦅 و سپس يك كبوتر و يك باز شكارى را صدا نمود و آن دو نيز نزد حضرت حاضر شدند! 🔪 بعد از آن امام (عليه السلام) دستور داد تا سر آن چهار پرنده را بريدند؛ 🍗 و پر و بال آن ها را كَنْدند و بدن هاى آن ها را قطعه قطعه كردند و سپس تمام گوشت و پوست آن ها را درهم آميختند. 🦚 پس از آن امام (عليه السلام) سر طاووس را به دست خود گرفت و آن را صدا زد. ناگهان ديدم مقدارى از استخوان ها، گوشت ها و پرها حركتى كردند و از مابقى جدا گشته و به هم پيوستند. بعد از آن، حضرت سر طاووس را رها نمود و آن سر به بدن متّصل شد؛ و طاووس حركت كرد و صحيح و سالم جلوى (عليه السلام) ايستاد! 🦅 سپس حضرت كلاغ و باز شكارى و كبوتر را يكى پس از ديگرى صدا زد و جريان را به همان شكل انجام داد؛ و آن ها هم زنده شدند و در مقابل حضرت سر پا ايستادند. (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱. سوره توبة، آيه ۱۰۳. ۲. اثبات الهداة، ج ۳، ص ۱۱۴، ح ۱۳۵. 📗 چهل داستان و چهل حديث از امام جعفر صادق عليه السلام، عبداللّه صالحى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq