پرتو اشراق
❤️ دعاى در دل و عنايت بيکران او!
🌟 کرامتی شگفت آور از امام زمان (عج)
⚜️ شمس الدين محمّد بن قارون مى گويد:
👳🏼♂️ در شهر (حلّه) مردى ضعيف البُنيه، ريز نقش و بد شکل زندگى مى کرد، او ريش کوتاه و موى زرد داشت، وصاحب حمّامى بود، به همين جهت به (ابو راجح حمامى) معروف بود.
👥 روزى به حاکم حله که (مرجان صغير) نام داشت، خبر دادند که #ابو_راجح خلیفه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را دشنام داده است. حاکم دستور داد تا او را دستگير نمايند.
👊🏻 وقتى او را دستگير و نزد حاکم بردند. حاکم امر کرد او را تا حدّ مرگ کتک بزنند.
مأمورين حاکم او را از هر طرف مى زدند، آن قدر زدند که صورتش به شدّت زخمى شد، و دندان هى پيشين او شکست. حاکم به اين هم اکتفا نکرد، دستور داد تا زبان او را بيرون کشيده و با جوالدوز سوراخ کنند.
👃🏻 شکنجه او همچنان ادامه يافت، و (برى عبرت مردم و قدرت نمايى و به اصطلاح نمايش غيرت مذهبى خويش) دستور داد که بينى او را سوراخ نموده و طناب زبر خشنى از آن عبور دهند و در کوچه هى حلّه بچرخانند و در انظار مردم نيز او را ضرب و شتم نمايند.
🗡️ مأمورين حاکم، دستور او را اجرا کردند، ديگر رمقى برى ابو راجح نمانده بود. هر که او را مى ديد، مى پنداشت مرده است. با اين حال، حاکم دست از سر او نکشيد ودستور قتلش را صادر کرد.
👥👥 عدّه ى که در صحنه حاضر بودند، گفتند: او پيرمرد سالمندى است و آنچه ديد، برايش کافى است. همين حالا نيز مرده است. او را رها کنيد که جان بکند. وخونش را به گردن مگيريد! وآن قدر اصرار کردند تا حاکم راضى شده و رهايش نمود.
🛌🏻 بستگان ابو راجح، او را با صورت زخمى و زبان باد کرده که رمقى برايش نمانده بود به خانه اش برده، و در اتاقى خواباندند، و همه يقين داشتند که ابو راجح همان شب خواهد مُرد.
🤲🏻 اما صبح هنگام، وقتى برى اطّلاع از حالش به خانه او رفتند، ديدند ابو راجح با چهره ى سرخ، ريشى انبوه و پاک، قامتى رسا و قوى و دندان هايى سالم، مانند يک جوان بيست ساله به نماز ايستاده است و هيچ اثرى از وضع وحال بد شب گذشته وجراحات او ديده نمى شود.
👥 مردم که بسيار تعجّب کرده بودند، پرسيدند: ابو راجح! چه شده است؟
💔 ابو راجح گفت: ديشب وقتى مرگ را در مقابل چشمانم ديدم، دلم شکست. زبان که نداشتم دعا کنم، در دل دعا کردم، و از مولايم #امام_زمان (عليه السلام) کمک طلبيدم.
🌌 وقتى تاريکى شب همه جا را فرا گرفت، نورى فضى خانه را پر کرد. ناگاه جمال محبوبم امام زمان (عليه السلام) را مشاهده نمودم که دست مبارک را بر چهره مجروح من کشيده فرمود:
🔅(براى کسب روزى خانواده ات از خانه خارج شو! خداوند تو را عافيت بخشيده است).
🌄 صبح شد همين طور که مى بينيد، خود را ديدم.
🏰 خبر شفاى او فوراً همه جا پخش شد وبه گوش حاکم رسيد. حاکم او را احضار کرد. او که ابو راجح را ديروز آن طور ديده و امروز چنين مشاهده مى کرد در جا خشکش زد وبه شدّت به هراس افتاد.
⏳از آن زمان، در رفتار خود نسبت به شيعيان حلّه تغيير روش داد. حتّى محلّ امارتش را که در مکانى که منسوب به امام زمان (عليه السلام) بود تغيير داده و از آن پس به جاى اين که پشت به قبله بنشيند، (به جهت احترام) رو به قبله نشست! امّا هيچ کدام از اين ها به حال او سودى نکرد واو پس از مدت کوتاهى مُرد. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۷۰ و ۷۱.
📕 داستانهایی از امام زمان(عج) از کتاب بحارالأنوار، حسن ارشاد.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#کرامات
#تشرفات
#حامی_شیعیان
#داستانک_مهدوی