🕕 💠🌷💠 ✊ محمد دلاورانه می جنگید بچه ها را سازمان می داد و دوباره مشغول شلیک می شد؛ انگار سال هاست تجربه جنگ دارد. 💥 نزدیک دو ساعت از آغاز حمله گذشته بود و فشنگ های ما رو به اتمام بود. حمید کنار من تیر به پایش خورد و زمین گیر شد. 👤محمد با یک فاصله از ما در انتهای خاکریز و خطرناکترین جا نشسته بود. گهگاهی بلند می شد و به طرف داعشی ها شلیک می کرد. 🔗 مدام تصویر اسارت و برده شدن سرهایمان را می دیدم. 🗣 در اوج ناامیدی رو به محمد فریاد زدم: «حسین می گوید جناح راست با شما. جناح راست با شما...» 👌به حالت سجده درآمده بود تا حرف هایم را بشنود... فریاد زد:«خیالت راحت. به حسین بگو تا آخرین گلوله می جنگم و اگر تیرهایم تمام شد، باز هم از جایم تکان نمی خوردم» 💥این را گفت و اسلحه را برای شلیک دوباره آماده کرد. روی زانو ایستاد، تمرکز کرد و قبل از اینکه تیری بزند نقش زمین شد... 🌷 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌