بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم لیبرالیسم روان‌گردان و آینده در پژوهش‌هایی که برای آینده انسان طبیعی-و نه الهی-، انجام شده است، آفرینش و انسان آغازی رازگونه و یأس‌آلود را تجربه کرده است(نظریه تکامل). انجامش نیز روشن نیست. تکامل قانون خودش را دارد، هرجهش ژنتیکی ممکن است رویداد جدیدی را رقم زده و سرنوشت بشری را دستخوش تغییر کند. از این رو نمی‌توان آیندۀ محتوم بشری را در ایدئولوژی‌هایی که مبنای این نوع تحقیقات است پیدا کرد. ریشۀ این نوع ایدئولوژی‌ها بشری است و اگرچه در تقسیم‌بندی‌‌ها ممکن است هیچ‌انگاری و بی‌معنایی مختص نوع خاصی از آنها باشد، اما همۀ آنها در نهایت به‌هم نزدیک می‌شوند. نامیدی وجه مشخصۀ آنها است؛ حتی اگر به ظاهر هیچ‌گرا نباشند. رفاه و توسعه در خدمت لیبرال سرمایه‌داری نه تنها نتوانسته است نگرانی را از بشر رفع کند. بلکه نمادهای توسعه، «روانگردانی» شده‌اند برای فراموشی بلایی که سرنوشت بشر با آن مواجه است. از این رو این نگرش‌ها آینده را خوف‌انگیز پیش‌بینی می‌کنند. اما واقعیت این است که وقتی به تاریخ زندگی بشر از منظری کلان نگاه می‌شود، سه دوره به‌چشم می‌آید؛ انسان در دورۀ نخست، خویش را تحت حمایت خدای قاهر و قادر متعال می بیند. این مرحله به دورۀ انسان توحیدی نام‌گذاری می‌شود. انسان کمال‌جوی و خداخواه بوده و برنامه‌ای برای زیست توحیدی‌اش تدارک شده است. پیام‌آوران الهی قدم‌به‌قدم با آنهایند و برنامه‌ها را بی‌کم‌و‌کاست ابلاغ می‌کنند(طبیب دوّار بطبه). این دست‌گیری الهی توسط پیامبران نه با جبر که کاملاً انتخابی است. انسان با ارادۀ آزادش انتخاب و کتاب الهی را نصب‌العین خویش قرار می‌دهد، همه چیز الهی می‌شود. زندگی‌اش به رنگ خدا است. به‌ عالم غیب و قبر و قیامت و فرشته و پاداش‌وکیفر باور دارد. کار می‌کند؛ اما کسب‌وکارش نه برای تکاثر که برای رونق جامعه است. مدتی سپری می‌شود، عده‌ای از خدا روی‌برمی‌تابند، انسان بجای خدا می‌نشیند. اومانیسم فرمان را به‌دست می‌گیرد. اراده‌ها به تصرف اومانیسم در می‌آید. دین اما یاورانی دارد. اگرچه باور به دین در بسیاری از مصادیقش شخصی می‌شود. انسان عصر اومانیسم سه ایدئولوژی را تجربه می‌کند: کاپیتالیسم، سوسیالیسم و فاشیسم. پس از پایان جنگ جهانی دوم کاپیتالیسم لیبرالیستی سَر بَر می‌آورد. با پیشرفت خیره کننده‌اش در دانش تجربی به پیش می‌رود. قاهریت علوم تجربی که در قرون اخیر علوم انسانی را به خدمت خویش فراخوانده بود، در تئوریزه کردن نمادهایش چنان پیش می‌رود که علوم تجربی اینک به خدمت علوم انسانی در می‌آید. علوم انسانی در یک دگردیسی‌ای منفعلانه و مرعوبانه علوم تجربی را در راهی به خدمت می‌گیرد که او خود در زمانی به خویش فراخوانده بود. لیبرالیسم با فرهنگ و نمادهایش هم‌چنان در اوج است. ترحمی درکار نیست، با شعار «رفاهِ انسانِ آزاد«. که همین به عنوان نقطه‌ضعف اصلی‌اش نوشته می‌شود. انسان‌گرایی و لیبرالیسم با دست خویش انسان را به سوی نابودی پیش می‌برند. این نابودی سریع اما به چشم نمی‌آید-گویی سوار بر سفینه‌ای هستی که سرعتش احساس نمی‌شود-. رشد علوم تجربی در پرتو لیبرالیسم انسان را به دوره‌ای جدید منتقل می‌کند. این دوره ترسناک است و حرکتی نرم‌وملایم دارد. مسیر زندگی به سوی مرگی خاموش به پیش می‌رود. انسان امروز در آغاز این دوره‌ قرار گرفته است. روند توسعه اومانیسم را به تاریخ ملحق کرده و راهبری به دست دیتا می‌افتد. هوش مصنوعی به تکامل خطرناکش نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند. ربات‌ها آرام و بی‌سر و صدا جای بشر را می‌گیرند. ذهن بشری جای خود را به ابرذهن دیتا می‌دهد. ابرذهن حکمران بلامنازع می‌شود. به‌تدریج اختیار از کف انسان رها می‌شود. انسانی که روزگاری گونه‌های دیگر را حذف کرده بود، این‌بار با اختراع خویش برکنار می‌شود. امید بشر قطع و در استیصالی ترحم‌برانگیز به‌جستجوی چاره می‌نشیند. خدای توحیدی به دادش می‌رسد. در صبحی نزدیک موعود به کمک می‌آید و انسان وارد مرحله چهارم می‌شود. دوباره انسان توحیدی می‌شود. زندگی در پرتو معنویت و زیر چترفراخ مهدوی آغاز می‌شود. و انسان آرامش را نه در پرتو روانگردان‌ها که زیر سایه توحید تجربه می‌کند. همه چیز الهی می‌شود. زندگی به رنگ خدا است. به‌ عالم غیب و قبر و قیامت و فرشته و پاداش‌وکیفر باور دارد. کار می‌کند؛ اما کسب‌وکارش نه برای تکاثر که برای رونق جامعه است. انسان رفاه را در پرتو حکومت مهدوی تجربه می‌کند. این است آینده منتظر! اندکی صبر سحر نزدیک است! @pavaragi