باسمه‌تعالی سندروم سلفی مدت‌هاست مردم با گرفتن عکس‌های سلفی و انتشار آن در فضای مجازی با هم رقابت می‌کنند! غافل از آنکه فضایی که اطلاعات هویتی خود و فرزندانشان را در آن نشر می‌دهند امن نیست و حتی با استفاده از مطالبه حقوق بین المللی مخاطب؛ بازهم دستشان به جایی نمی‌رسد ! در عکس‌های سلفی؛ علاوه بر ایجاد چالش‌های امنیتی که با استفاده از ابزارهای جدید تکنولوژی(هوش مصنوعی ) ایجاد می شود؛ افراد را از جهت روانی دچار اعتیاد می‌کند که باید در جهت کوری رقبا و جمع کردن دنبال کننده به یک احساس اقناع روانی دست یابد و در صورت تکرار می‌تواند به آسیب‌های فردی و اجتماعی مبدل گردد. «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ...» هم‌چنین انسان را ترغیب می‌کند که هیجانات نقش تصمیم‌گیر زندگی و مسیر آینده شخص را بچینند و از معقولات و قوۀ درک و فهم خبری نباشد ... لذا امپراطوری رسانه برای رسیدن به این هدف دائما با برنامه‌های جدید بر طبل تحریک هیجانات شخص می‌کوبد تا بتواند با به اشتراک گذاشتن آنها توسط افراد؛ علاوه بر افزایش فالوور در پلتفرم‌های ساختگی‌شان؛ انباشت اطلاعاتی و امنیتی این امپراطوری را کامل‌تر کند و از این راه میلیاردها دلار به جیب بزند! در این تفریح رسانه‌ای به ظاهر ساده؛ نیل به اهداف متعددی برای سازندگان آن فراهم می‌گردد که یکی از آنها رصد فرهنگی تبلیغات شرکت‌های تبلیغاتی آنان؛ در زندگی روز مره مردم کشورهای دیگر است . از طرفی سندرم سلفی؛ مرض خانمان براندازی است که با یک تحقیق جزئی در پرونده‌های قضایی جرائمی چون؛ خیانت، دزدی، هتک آبرو و ... جزء عادی‌ترین جرائم پلیس فتا در دنیای مجازی است! این سندرم توسط جریان سلبریتی در جوامع رواج یافته و برای گرفتن تایید بیشتر از دیگران ( لایک ) حاضرند انواع راست و دروغ‌ها را به هم ببافند و مردم را تا خصوصی‌ترین حریم شخصی راه دهند؛ تا شاید مقبول مخاطب قرار گیرند! نقش بازی کردن و پشت پردۀ دنیای مجازی خود را متفاوت تعریف کردن؛ افراد را از حالت طبیعی روانی خارج می‌کند و این مدل به تمام جریانات زندگی تعمیم می‌یابد؛ لذا در بخش مدیریت هوش هیجانی؛ خودآگاهی از شناخت وضعیت حال افراد را به شدت پایین می آورد و فرد برای انتخاب رفتار متناسب با هیجان نمی‌داند و نمی‌تواند خوب و صحیح رفتار نماید، از این رو دچار اختلالات روانی و هیجانی و برچسب خوردن از سوی جامعه می‌شود که در دراز مدت و کاهش بازدید کننده‌ها دچار خلأهای شدید روانی و افسردگی‌های مزمن خواهد شد. آموزش سواد رسانه و شناخت عواقب برخی رفتارهای رسانه‌ای در ظاهر بی‌خطر از سوی متولیان تعلیم و تربیت انتظار می رود. محبوبه ونکی فراهانی( آزاد_اندیش) @pavaragi