♦️شرکتی برای جذب کارمند، آگهی استخدام داده بود. ♦️سه جویای کار برای استخدام به شرکت مراجعه کردند و هر سه همزمان، وارد اتاق مصاحبه شدند. ♦️مصاحبه گر، از اولی پرسید: 2 ضربدر 2 می شود چند؟ او جواب داد: 4 و قبول شد. ♦️از دومی پرسید: 10 ضربدر 20 می شود چند؟ گفت: 200 و استخدام شد. ♦️و اما از سومین متقاضی پرسید: سوال تو دارای چند قسمت است. فعلا قسمت اولش را حل کن: انتگرال رادیکال x ضربدر سینوس x ضربدر dx را محاسبه کن.😳😳 ♦️سومی برغم این که جواب انتگرال را می دانست، بدون این که پاسخش دهد، برخاست و از اتاق بیرون رفت زیرا از نحوه ی معیارگذاریها به این بینش دست یافت که پای چیز دیگری در میان است. ♦️ اگر پای چیزی غیر از معیار موجود در میان است، پس هیچ امیدی به پذیرش او نیست زیرا اگر بنا به فرض، او جواب انتگرال را هم بدهد، باز سوالی دیگر در مورد هندسه دیفرانسیل می پرسد. ♦️و اگر آن چیزی که تعیین کننده است، معیار است؛ پس چرا این معیار برای متقاضی اولی این گونه و برای او، آن گونه است؟ ♦️بخش های دیگری از همین سخنرانی کارول را در پستهای بعدی تقدیم خواهم کرد تا به این بینش برسیم که همواره برای رد کردن آن چیزهایی که باب طبع ما و یا باب طبع گروه مورد قبول ما نیست، میتوانیم الک ها و غربالهایی را طراحی کنیم که آن چیزها از آن غربالها عبور نکنند. 🔹 آدرس کانال: @philosophyofscienceforstudents 🔹 انتقادات و پرسش ها را به آیدی زیر ارسال بفرمایید. @Reza_zia_tohidi