🔹سلام و درود بر شما. وقت شما هم به خیر و خوشی🌼
🔹انسانها ( تاکید می کنم: همه انسانها بدون هیچ استثنایی) با توجه به این که در کجا متولد شده اند و در چه جغرافیای زمانی و مکانی متولد شده اند و در چه خانواده ای متولد شده اند و اطرافیان شان چه طرز تفکری داشته اند و چه مطالبی را به او القاء کرده اند و چه سبک و روش زندگی را به او تعلیم داده اند، با توجه به تمام این پارامترها، هر کدام در یک شرایط خاص خودشان موقعیت یابی میشوند
🔹بنابراین میتوانیم ادعا کنیم که انسانها بلااستثنا در خصوص مجموعه باورها و اعتقادات و ارزشها و بد دانستنها و خوب دانستنها و به طور کلی هر آن چیزی که در تصمیم سازی های شان در زندگی شان اثرگذار است، مسیر تکامل را از یکجا شروع نمی کنند بلکه هر کدام شان دارای نقاط شروع متفاوت و منحصر به فرد خودشان هستند.
🔹یکی در نقطه A یکی در B یکی در C و ...حتی میتوان پذیرفت که هیچ دو نفری را نمیتوانیم بیابیم که از یک نقطه، شروع کنند.
🔹 اما بر اساس دیدگاهی که دستیابی به واقعیت های نفس الامری را ممکن می داند، ( و من خودم جزء این دسته هستم) اگر هر یک از انسانها به "وظیفه ی معرفتی" خودشان عمل کنند؛ مسیر همه انسانها بلااستثنا به یک نقطه معین ( همان واقعیت نفس الامری ) همگرا می شود.
🔹 وظیفه ی معرفتی چیست؟ فعلا بماند! و از نگاه درون دینی تفسیر " لایکلف الله نفسا الا وسعها" هم فعلا بماند!
🔹 اما اجمالا بر اساس وظیفه معرفتی مبتنی بر قوای ادراکی، هر انسانی موظف است بر اساس عقلانیت همراه با پالایش باورهای غیرواقعی، چشم به هر آنچه عقلانیت نقادانه اش می گوید بدوزد و بدان سو حرکت کند و هر آن چیزی که می یابد ( یافتنی که تلاش میخواهد و احیانا تحمل دشواریها و سختیها ) را بپذیرد و پا روی حق نگذارد و به سوی هدف حرکت کند.
🔹 در قالب مثال میتوانم این جور مثال بزنم که شما هزاران نفر را در یک دریای پهناور در نقاط مختلف قرار بدهید و سپس برجکی با فانوسی روشن در آن میانه تعبیه کنید. تمام آنانی که از نقاط مختلف، مسیر خود را آغاز کرده اند؛ ( اگر و اگر و اگر بخواهند و با دشواریها کنار آیند و تنبلی نکنند و .... در یک جمله، به وظیفه ی ادراکی و معرفتی خود عمل کنند) به یک جا می رسند: واقعیت های نفس الامری
🔹 بنابراین دینِ یک شخص و بسیاری از باورهای دیگر او ( باورهای غیردینی ) در آغاز، متاثر از جغرافیای زمانی و مکانی هست اما نه لزوما در پایان. تفاوت در آغاز، جبر را به همراه نمی آورد. ایده ی جبر جغرافیا ناشی از عدم توجه به قدرت انسان در نیل به واقعیات نفس الامری است.
🔹نادیده گرفتنِ قوای ادراکی انسانها که می تواند بر شرایط القائی جغرافیا غلبه کند، و یا مشاهده ی فراوانی جمعیتِ انسانهایی که به وظیفه ی معرفتی خود عمل نمی کنند، موجب شده است که دین، محصول جبر جغرافیا تلقی شود.
🔹 نظر
شخصی خودم را هم اینجا خدمت تون عرض کنم: بدون به رسمیت شناختن دین الهی ( البته دینِ معتبر بر اساس معیارهای عقلانیت نرمال و نقادانه) تمام راه هایی که ادعای نیل به واقعیت ها را دارند ( اعم از فلسفه و عرفان و ساینس و ...) همگی شان به بن بست خواهد خورد. اگر کسی نتواند خدای خالق را بیابد، از هر راه و منبعی که طی مسیر کند، به بن بست خواهد خورد.
🔹موفق باشید🌷
🔹 آدرس کانال:
@philosophyofscienceforstudents
🔹 انتقادات و پرسش ها را به آیدی زیر ارسال بفرمایید.
@Reza_zia_tohidi