─━━⊱ روایت شهید جمهور ⊰━━─ دوشنبه ها ی هر هفته کلاس قرآن داشتیم همه شادو خندان بودند باهم مسابقه می دادند..... اما این هفته با همیشه فرق می کرد سدنا از کلاس سوم با شور مضاعف وارد کلاس می شد اما این دوشنبه که وارد شد غم و اندوه سراسر چهره اش را گرفته بود 😔 ذوق آمدن به پای تخته را هم نداشت؛ با همان چشم های معصومی که اشک در آن ها حلقه زده بود با صدای لرزان به من گفت "خانم صبح خبر شهادت رئیس جمهور رو شنیدم" بی هوا قلم در دستم لغزید..... نمی توانستم بنویسم 😭 در دلم گفتم طفل معصوم به معصومیت این سید بزرگ پی برده بود ولی بعضی کج فهمان هنوز اندر خم یک کوچه اند...... خدام ولایت! قهرمانان سدنا ! مظلومانه شهید شدندتان مبارک ✍ به روایت نجاری مقدم 📜 اینجا، سکوی انتشار روایت شماست. 🔗 https://eitaa.com/pishran8