سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه دست بگذار به قلب نگرانم بابا تا که آرام شود روح و روانم بابا چند وقت است صدایم نزدی دختر من چند وقت است نگفتم به تو «جانم بابا» نه تو هستی نه عمو و نه علی اکبر هست پس برای چه کسی شعر بخوانم بابا بسکه در راه دویدم بخدا خسته شدم بغلم کن روی پایت بنشانم بابا حرف های بدی امروز به من گفت یزید وای بند آمده از شرم زبانم بابا زجر ملعون به روی جای لبت سیلی زد چند شب تلخ شده طعم دهانم بابا گیسویم سوخته است و کف پام آبله زد بازویم نیز شکسته به گمانم بابا سینه‌ات هستی من بود و خرابش کردند چه کسی پای نهاده به جهانم بابا؟ حرمله تیر به تو زد؟ بخدا میکُشمش آخرین تیر تو شد قد کمانم بابا جان من بند به موهای پریشان تو بود گیسویت سوخت چرا زنده بمانم بابا؟ @poem_ahl