سلام‌الله‌علیه روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا انگار از وجود خودت سیر می شدی دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی در چشم خیس قافله تکثیر می شدی حالا سوار ناقه ی عریان , قدم , قدم با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250