🔻دیگر با آن دوست غزه ای رو در رو نمی شوم! ✍ مسعود صدرمحمدی ▫️به واسطه ی یکی از رفقای اهل ترکیه یک ماه پیش با برادر غزه ای دیدار کردم، پسری خوش اخلاق، به شدت خوش برخورد، خنده رو و پرانرژی بود. هفته پیش از آن رفیق؛ حال برادر غزه ای را پرسیدم، گفت حالش اصلا خوب نبود چندین روز از خانه بیرون نیامد تازه گی بهتر شده. گفتم: چرا؟ گفت: دو نفر از خاله هایش و دو نفر از دایی هایش با تمام اعضای خانواده شان، از بچه ی شیر خواره تا پیرهایشان یکجا کشته شده اند، یک برادرش پایش را از دست داده و یک برادرش دستش را، پدرش هم بیمارستان است. ادامه داد: یکی از برادرهایش که اتفاقا بین این و او سخت محبت بوده هم عضو حماس بوده شهید شده است. گفتم ای وای خدا بهش صبر بدهد این حجم از مصیبت سخت است. گفت هیچ کدام از این حوادث باعث آن وضعیت روحی اش نیست یک حادثه دیگر هم رخ داده؛ جنازه برادر مجاهدش دست اسرائیل افتاده هویتش را شناسایی کرده اند، یک شب کوماندو ها ریختند مدرسه ای که خانواده های یک محله آنجا پناه گرفته بودند. زن و دو بچه پنج ساله و دو ساله شهید را شناسایی کردند آورده اند کوچه و همانجا تیر باران کردند تا درس عبرت بقیه باشند که جرات پیوستن به مجاهدین را نداشته باشند. این حادثه کمرش را شکسته... یک هفته است که آن رفیقم این خبر را به من داده و هر شب که یادم می افتد بدنم می لرزد؛ پناه بر خدا از این حجم مصیبت، فقط پناه بر خدا... سعی خواهم کرد دیگر هیچ گاه با آن دوست غزه ای رو در رو نشوم هر شب مثل الآن که دارم می نویسم از خجالت چنان انفعالی بر روحم حاکم میشود که خدا می داند اگر با او چشم در چشم شوم توان کنترل خودم را نخواهم داشت، میدانم فقط یک کلمه حرف دل: خدایا به خون آن مظلومان قسم ما را به خاطر ناتوانیمان مبتلا به عذاب نکن. به علم و حکمتت قسم ناتوانیم ناتوانیم ناتوانیم... آنکارا ساعت ۲:۱۶ بامداد 📖 جامعه‌شناسی مردم @Popular_Sociology