🔻‍بوی گند روشنفکری! ✍ داریوش سجادی ▫️روشنفکری از منظری آسیب‌شناسانه یک بیماری است. نوعی بیماری که ناشی از نشاء اندیشه در زمین منطق باینری (صفر و یک) است که طی آن جماعت «روشنفکر» مفاهیم انتولوژیک (بودشناسانه) را در فضائی اگزیولوژیک (ارزش‌داورانه) مصادره بمطلوب می‌کنند. به عبارت دیگر روشنفکر بر این روال به موجودیتی مُبدل شده که «بودهای» ذات‌سرشتانه را با استنتاجات ارزش‌داورانه مابازاء کرده و بتبع تفاوت‌های ذاتی را مبنای تمایزات ارزشی می‌انگارد. حوزه منطق باینری جهان مطلقات و گزاره‌های ابطال ناپذیره هستی یا عدم ـ صدق یا کذب ـ روشنائی یا عدم روشنائی ـ خدا یا غیر خدا ـ خیر یا شر اما ورود ناصواب منطق باینری از حوزه آنتولوژی (بودشناسی) به حوزه آگزیولوژی (ارزش‌داوری) مبنای انعقاد نطفه نامیمون «ایدئولوژی شیطانی» است که طی آن شیطان «بود» از آتش خودش را در مقابل «بود» از خاک انسان را شاخص تمایز و تفاخر و خودبینی و خودبرتربینی و تشخص و تکبرش نسبت به انسان می‌انگارد. در چنین بدآیندی، منطق شیطان ناظر بر «ارزشگذاری خویش‌کامانه» بر تفاوت‌های «هستی شناسانه» است. ایدئولوژی که طی آن «تفاوت» مبنای «تمایز» است و بر همین اساس عنصر مبتلابه به این ایدئولوژی از دو گانه‌های متفاوت «سیاه و سفید» ، «فقیر و غنی» ، «شهری و روستائی» ، «باسواد و بی سواد» ، «زن و مرد» ارجحیت‌های ارزش‌داورانه درک و استنباط می‌کند. بر این اساس پاسخ یک عنصر مبتلا به این بیماری به پرسش «آقای ایکس چگونه انسانی است؟» بیرون از دو گانه «آقای ایکس آدم خوبی است» یا «آقای ایکس آدم بدی است» چیز دیگری نمی‌تواند باشد! امکان نداره بیمار مزبور در پاسخ به پرسش فوق فرضاً بگوید: آقای ایکس فردی خوش خُلق اما در عین حال کاهل است و هم چنان که آدمی راستگو است اما ضریب مسئولیت‌پذیری‌اش پائین است. از نظر روانی فردی برونگرا و خیـّر و اهل انفاق است. خانواده دوست و اجتماعی است اما در عین حال محافظه کار هم هست و ضریب ریسک پذیری‌اش پائین است. خوش لباس و خوش بیان و مبادی آداب است اما مناسباتش با خانواده پدرسالارانه است و در مناسبات اجتماعی رفیق باز و تفرج طلبند و غیره ... توقع شنیدن چنین پاسخی از چنان بیماری تقریبا در حد محال است! برای چنین بیماری دادن پاسخ در «دو گانه باینر» بمراتب سهل‌تر و مقبول‌تر از آنست تا خود را در پاسخ‌های کثیرالابعاد معطل و معذب کند. برای چنین بیماری تنها دو گزینه وجود دارد: خوب یا بد! انسان یا قدیس است یا ابلیس! یا اهورا است یا اهریمن! یا خیر است یا شر! یا درست است یا غلط! یا سیاه است یا سفید! یا فرشته است یا دیو! یا پاک است یا پلید! یا قهرمان است یا هیولا! یا راهبه است یا فاحشه! یا مدرن است یا سنتی! یا شهری است یا دهاتی! یا باشعور است یا بی‌شعور! یا باسواد است یا بی‌سواد! یا روشنفکر است یا مرتجع! یا آلامُد است یا اُمُل! یا دنیوی است یا اخروی! یا علمی است یا دینی! کسالتی آپارتایدی که به اعتبار آغشتگی‌اش به «منطق باینری» عنصر مبتلابه را بصورت قهری در دوگانه مهتری ـ کهتری بین خود و دنیای بیرون از خود استقرار می‌کند. روشنفکری بر این روال خوانشی است از تفرعن شیطانی آغشته به تبختر و انانیتی خویش‌کامانی! گفتمانی سیاه و سفید که در آن برای ابراز و اثبات شانیت و اصلحیت خود لزوماً باید جبهه مقابلی از سفلگی و حقارت برای خود جعل کنید. در چنین گفتمانی «روشن‌فکر» برای مانائی وجود پر نخوت خود چاره‌ای ندارد تا بقای خود را با انتساب «تاریک‌فکران» به جبهه مقابل «کنتراست» کرده و مختصات هر دو سوی جبهه را نیز برگرفته از خوشآیندها و ناخوشآیندهای سلیقگی خود، فهم و معنا و قرائت و انشاء و املاء کند. دو گانه «روشن فکر ـ تاریک فکر» تبلور عینیتی شیطانی از صباوتی اندیشگی نزد فحول جوامع است. روشنفکر با چنین مختصاتی «نژندی روانی» است در حالی که همه انسان‌ها را بیرون از این «دوگانه شیطانی» می‌توان در دوگانه «عوام و خواص» برسمیت شناخت بدون آنکه تالی فاسد داشته باشد. دوگانه‌ای که در آن چه آن چوپان بی‌سوادی که در دل کوه تخصص گوسفندگردانی دارد نسبت به استاد دانشگاه به اعتبار تخصص‌اش خواص است. هم چنان که آن استاد دانشگاه نیز به اعتبار جهل‌اش از تخصص چوپانی، نزد چوپان عوام خواهد بود! هم چنان که همان استاد در مقابل «چوپان مفروض» در حوزه «تخصص خود» خواص است و چوپان نیز عوام حوزه تخصصی استاد محسوب خواهد شد بدون آنکه هر کدام نسبت به دیگری فخر یا عجز بفروشند. 📖 جامعه‌شناسی مردم@Popular_Sociology