🌼 ﷽ 🌼
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_پنجم
#قسمت_۴۵۴
🌼🍃🌼🍃🌼🍃
............
گاهی چند قدمی با ناامیدی و تردید به جلو می رفتم و باز می ترسیدم مجید هنوز همانجا منتظرم مانده باشد که سراسیمه بر می گشتم. من جایی را در این شهر بلد نبودم و کسی را در میان جمعیت نمی شناختم که فقط مظلومانه گریه می کردم و با تمام وجود از خدا می خواستم تا کمکم کند. ساعتی می شد که همین چند قدم را با بی قراری بالا و پایین می رفتم که دیگر خسته و درمانده همانجا روی زمین نشستم، ولی جای نشستن هم نبود که جمعیت مثل سیل سرازیر می شد و چند بار نزدیک بود خانم ها رویم بیفتند که باز از جا بلند شدم. دیگر درد ساق پا و سوزش تاول هایم را فراموش کرده و با تن و بدنی که از ترس به لرزه افتاده بود، خودم را میان جمع بانوانی که به قصد زیارت پیش می رفتند، رها کردم تا مرا هم با خودشان ببرند و باز خیالم پیش دلشوره و اضطراب همسر مهربانم بود که نگاهم از میان جمعیت دل نمی کَند و فقط چشم می دواندم تا مجیدم را ببینم. چشمانش را نمی دیدم ولی از همین راه دور، تپش تند نفس هایش را احساس می کردم و می توانستم تصور کنم که به همین یک ساعت بی خبری از الهه اش، چه حالی شده که بیش از ترس و وحشت خودم، برای پریشانی عزیز دلم گریه می کردم. دیگر چشمانم جایی را نمی دید و هر جا سیل جمعیت مرا با خودش می بُرد، میرفتم و فقط مراقب بودم که از میان جمع زن ها خارج نشوم و به مردها نخورم. حالا چشمه اشکم به جوش آمده و لحظه ای آرام نمی گرفت که پیوسته گریه می کردم. دیگر همه جا را از پشت پرده چند لایه اشک های گرم و بی قرارم، تیره و تار می دیدم که در انتهای مسیر و در دل سیاهی شب، ماهی آسمانی پیش چشمانم درخشید و آنچان دلی از من بُرد که بی اختیار زمزمه کردم:" حرم امام حسین اینه؟" و بانویی ایرانی کنارم بود که سؤال مات ومبهوتم را شنید و با لحنی ملیح پاسخ داد:" نه عزیزم! این حرم حضرت اباالفضل (ع)!" پس ساقی لب تشنگان کربلا و حامل لواء امام حسین (ع) که این چند روز در هر موکب و هیئتی نامش را شنیده و شیدایی شیعیان را به پایش دیده بودم، صاحب این گنبد و بارگاه درخشان بود که این همه از من دلبری می کرد و هنوز چشم از مهتاب حرمش بر نداشته بودم که همان بانو میان گریه ای عاشقانه زمزمه کرد:" قربون وفاداریات بشم عباس!" و با همان حال خوشش رو به من کرد:" شب و روز عاشورا، حضرت ابوالفضل (ع) مراقب خیمه های زن و بچه های امام حسین (ع) بوده! تو خیمه گاه هم، خیمه آقا جلوتر از همه خیمه ها بوده تا کسی جرأت نکنه به بقیه خیمه ها نزدیک شه! هنوزم از هر طرفی وارد کربلا بشی، اول حرم حضرت ابوالفضل (ع) رو می بینی..." و دیگر نشنیدم چه می گوید که بر اثر فشار جمعیت، میان مان فاصله افتاد و حالا فقط نوای نوحه و زمزمه روضه به گوشم می رسید. عرب ها به یک زبان و ایرانی ها به کلامی دیگر به عشق برادر امام حسین (ع) می خواندند.
✍🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻
#نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
|🦋|•••→
@porofail_me