روز ششم : در این روز عبیدالله بن زیاد نامه‌ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‌ام هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‌فرستند از طرفی، حبیب بن مظاهر به امام حسین(ع) عرض کرد: در این نزدیکی طائفه‌‌ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی آنها را به سوی شما دعوت نمایم امام(ع) اجازه دادند و حبیب بن مظاهر نزد آنها رفت و به آنان گفت: شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت میکنم عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است شما را به این راه خیر دعوت می نمایم. سپس مردان قبیله که تعدادشان به ۹۰ نفر میرسید برخاستند و برای یاری امام حسین(ع) حرکت کردند در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام ازرق را با ۴۰۰ سوار به سویشان فرستاد آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند. هنگامی که یاران بنی اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند . حبیب جریان را برای امام (ع) بازگو کرد. امام(ع) فرمودند: لاحول ولا قوة الا بالله ج ۴۴ ص ۳۸۶