#اشتباه_عشق
#part_256
به قلم: رومئو؛
· ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ ·
چند دقیقه به سینا داشتم نگاه می کردم که نیما گفت:
+برنامه ات چیه؟؟
-واسه چی؟
نفس عمیقی کشید و با لبخند گفت:
+سینا!
آروم گفتم:
-دلم می خواد حسرت هیچی رو نداشته باشه! می خوام تو آرامش بزرگ بشه!
+اخلاقش مهم ترین چیزه برای من ها!!
با لبخند نگاهش کردم و گفتم:
-وقتی اخلاق تو انقدر خوبه به نظرت اخلاق سینا بد میشه؟؟ پس یعنی میگی روی اخلاقش حساسی؟!
از حرفم خندید و بعدش گفت:
+ آره! اخلاقش مهم ترینه! اگه همه چی داشته باشه ، مستقل باشه، اخلاق نداشته باشه بقیه ویژگی هاش به دردش نمیخوره!
نگاهش کردم و سرم رو به معنی مثبت تکون دادم.
دیگه چشمام از خواب باز نمی شد جوری که مطمئن بودم چشمم قرمز شده!
به خاطر همینم رو به نیما گفتم:
-نیما....من یکم بخوابم؟؟ به خدا چشمام باز نمیشه!
زد زیر خنده و گفت:
+خب چرا قسم میخوری؟! چشمت دوباره قرمز شده! بخواب دورت بگردم من حواسم هست.
لبخند کمرنگی زدم و آروم چشمامو بستم
که ای کاش نمی خوابیدم!
· ・ ────⋅ ˖࣪𔘓 ⋅──── ・ ·
کپی کنی ؟ راضی نیستم