🔰 حلقه چهارم: رحلت پیامبر و ولادت اشرافیت 🔷 همین که محمد(ص) از این جهان رخت بربست، همین که اسلام از مرز جزیره فراتر رفت، همین که مردم غیرعرب با خوی و خصلت غیر قبیله‌ای این دین را پذیرفتند، همین که درآمدهای سرشار به مدینه سرازیر شد و سران مسلمانان از درگیری در میدان جنگ به تن‌آسائی در کاخ و سرگرمی در کشت و باغ و مزرعه پرداختند، نشانه‌های آن اشرافیت فراموش شده به تدریج پدید آمد. بلکه می‌توان گفت نشانه‌های آن بلافاصله پس از مرگ پیغمبر دیده شد. 🔸 آن روزی که گروهی در سقیفه گرد آمدند تا برای مسلمانان امیری انتخاب کنند و سعدبن‌عباده انصاری رئیس خزرج گفت: از ما امیری و از شما امیری، از زبان ابوبکر روایتی در دست داریم که بدو پاسخ داده است: پیغمبر گفت پیشوای مسلمانان باید از قریش باشد. یعنی سروری از آن مکه است و مدنیان همچنان باید زیر دست باشند. 🔹 اگر به راستی صحابی بزرگی چون ابوبکر چنین سختی را گفته باشد، معنی آن این است که آنچه اسلام و قرآن برای آن ارزش قائل بود، یعنی تقوا، لااقل در کار زمامداری مسلمانان بکار نمی‌آید. لازم این حدیث این است که اگر بر فرض دو تن داوطلب زمامداری بودند یکی با تقوایی کمتر و از قبیله قریش، و دیگری با تقوایی بیشتر و کفایت بیشتر از غیر قریش، آنکه از قریش است مقدم خواهد بود. 🔸 در مدت کمتر از بیست سال فرصت دخالت از عامه قریش به تیره‌ای خاص از این قبیله رسید. یعنی فرزندان امیه. آن روز ابوبکر و حاضران در سقیفه شاید فکر این را نمی‌کردند که این امتیاز ممکن است مقدمه امتیازات دیگر شود و نوع زمامداری مسلمانان را از «حکومت انتخابی» به «حکومت استبدادی موروثی» بکشاند. 🔹 زمامداری از قریش به مداخله تیره اموی و زمامداری اموی به سلطنت موروثی و سلطنت موروثی به استبداد مطلق کشیده شد. حق مداخله مردم در کارها از آنان سلب گردید، چنانکه در ۲۰ سال آخر این ۵۰ سال دیگر سخن در این نبود که زمامدار باید چه کند؟ عادل باشد یا نه؟ اگر برخلاف عدالت رفت باید بدو هشدار دهند یا نه؟ آنچه در این سال‌ها مهم می‌نمود اینکه چه باید کرد تا زمامدار را راضی نگاهداشت. 🔺امام حسین در چنین وضعیتی قیام کرد تا از خط رسالت و آرمان‌هایی که پیامبر برای آن مبعوث شده بود حفاظت کند. 🆔 @Qasas_school