آخرین تعزیه ماجرا از زبان پسری به نام ابراهیم بیان می شود : « محرم بود و طبق معمول هر سال من با گروهی از بچه ها بساط تعزیه رو به راه انداخته بودیم. تکیه که برقرار شد، مردی با عینک آفتابی و لباس هایی تنگ و نامناسب به اونجا اومد و سراغ من رو گرفت. با تعجب جلو رفتم تا ببینم با من چه کاری می تونه داشته باشه. اون بعد از کمی صحبت به من گفت که امشب ساعت نه به حیاط امامزاده بیا تا با هم کمی حرف بزنیم. من که حسابی جا خورده بودم قبول کردم و ... » **مختصری در مورد نویسنده : علی اکبر والایی داستان نویسی را به طور جدی تر از سال ۶۴ آغاز کرد. از سال ۶۵ همکاری اش را با برنامه قصه ظهر جمعه رادیو آغاز کرد. و نویسندگی این برنامه را با وقفه هایی چند ساله به مدت دوازده سال ادامه داد. او همزمان با نوشتن قصه، بیش از سیصد نمایشنامه نیز برای رادیو نوشت. او بیشتر آثارش را پیش از چاپ، در ماهنامه های خاص نوجوانان همچنین مجلات رشد، سوره نوجوان، سروش نوجوان، آینده سازان و ... منتشر ساخت. والایی سال ۱۳۶۸ اولین اثرش را که یک داستان بلند است، به چاپ رساند. جوایز : ۱-مشق خاکی (مجموعه داستان) . ۱۳۷۴/ برگزیده چهارمین جشنواره کتاب کانون پرورش فکری ۲-مشق خاکی (مجموعه داستان) . ۱۳۷۲ / رتبه اول کتاب سال ماهنامه سوره نوجوان ۳-باد در گیسوان آتش (رمان تاریخی) . ۱۳۸۰ / کتاب برگزیده جشنواره رشد ۴-رسته سنگ اندازان (مجموعه داستان) . ۱۳۷۹ / کتاب برگزیده جشنواره کانون پرورش فکری ۵-رسته سنگ اندازان (مجموعه داستان) . ۱۳۷۹ / اثر برگزیده نخستین همایش فرهنگی تهران- فلسطین