«من از رأی‌دادن به شما دفاع می‌کردم...» (نامه‌ای دوستانه و از سر مودت و خیرخواهی برای جناب‌آقای مسعود پزشکیان) سلام‌ونورورحمت ابتدائا عرض کنم بنا به دلایلی، بنده سال‌هاست در انتخابات، از هیچ فرد خاصی حمایت نکرده‌ام و حتی اجازه نداده‌ام که اطرافیانم از رأیم آگاه شوند تا جایی که موجب ناراحتی و دل‌خوری برخی از آنان شده... در این انتخابات هم تا جایی که توانستم روی نقطه رعایت اخلاق و تقوای سیاسی ایستادم و در حد توان ناچیز خودم سعی کردم همه عزیزانی که احیاناً اثری می‌پذیرفتند دعوت کنم تا از توهین و تخریب و تمسخر... پرهیز کنند... در گروه‌ها اگر توهینی به هر کاندیدایی می‌شد، سعی داشتم نهی کنم، هر کاندیدایی که بود، شما یا جلیلی یا قالیباف یا دیگری، فرقی نداشت... حتی اگر جایی فرصت سخن‌رانی یا گفت‌وگو بود، مثال از بی‌اخلاقی نسبت به نامزدها را از رفتار مدعیان انقلابی‌گری نسبت به شما گفتم و تقبیح کردم... کلیپ بی‌ادبانه‌ای را که از حرکت‌های جناب‌عالی در مجلس ساخته بودند، بارها تقبیح کردم و... ▫️▫️▫️ ما از جماعتی هستیم که در بسیاری از محافل سیاسیِ دوستان مدعی انقلابی‌گری، در ستادهای انتخاباتی این گروه و آن جمعیت، ذکر خیرمان هست! یا حکم بی‌بصیرتی، سکولاربودن، منفعت‌طلبی و... برای‌مان صادر شده، یا اتهام خودبرتربینی و تکبر و... این‌ها را گفتم که شاید بتوانم در دل‌تان جوانه این احتمال را زنده کنم که آن‌چه در ادامه عرض می‌کنم، از روی خیرخواهی و دل‌سوزی است و نه در چارچوب نزاع‌های سیاسی و ترفندهای انتخاباتی... ▫️▫️▫️ قسم به روح‌الله! قسم به خمینی! قسم به بسیجی‌های خمینی! قسم به جمهوری! قسم به مردم! قسم به امت! قسم به امت امام و امام امت! قسم به جمهوری اسلامی! قسم به لحظه‌لحظه روزگار جهاد و شهادت! قسم به روزهایی که مرز زمین و آسمان برداشته شده بود! قسم به لباس خاکی بسیجی‌های لشکر عاشورا! قسم به آقامهدی، آقامهدی باکری! قسم به همه اورکت‌پوش‌های روزهای جنگ! قسم به جهاد، به کار جهادی! به لحظه‌های کار جهادی برای ساخت خانه‌های بهداشت! قسم به صداقت و صراحتی که در این سال‌ها از خودت نشان دادی! قسم به بندبند کلام مولا که از نهج‌البلاغه از بَر داری... آقای پزشکیان عزیز! در این کارزار بیش از هر کسی دلم برای شما سوخت... دلم برای شما می‌سوزد... فارغ از این‌که فردای این کارزار، شما را در قامت ریاست‌جمهور ببینیم یا همان نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس... دلم برای شما سوخت... حیفِ صداقت شما بود که بازی‌چه دست جریانی شوید که حد و مرزی برای اهداف سیاسی‌شان نمی‌شناسند... حیفِ همت و مجاهدت شما بود که دست‌آویز جماعتی شوید که بارها و بارها، سستی، کاهلی، رفاه‌طلبی، تنبلی و عدم‌فعل آن‌ها، خسارت‌های جبران‌ناپذیر برای مردم به بار آورده است... حیفِ باورها و اعتقادات شما بود که افرادی در کنار شما و در ستاد شما، جاگیر شوند که اعتقادی به انقلاب اسلامی، اعتقادی به ولایت و از این مهم‌تر حتی اعتقادی به مردم ندارند... این‌ها چهره آشنا و دوست‌داشتنی شما که برای من و بسیاری دیگر، یادآور آدم‌خوب‌های مهربان فامیل بود، تبدیل کرد به فامیل دوری که مورد هجو و دست‌اندازی آدم‌بدهای فامیل قرار گرفته... ▫️▫️▫️ آقای پزشکیان! برخلاف برخی دیگر، حجاب خانواده شما واقعی بود... و اعتقاد شما نیز هم... اما به گمانم ناچار شدی، برخلاف باور قلبی‌ات و مواضع گذشته‌ات، حرف‌های دیگری بزنی... حتی ناچار شدی، شاید هم ناچار کردند این بارِ آخر برای مناظرات، شماره ماشین اصلاحت را به پایین‌ترین عدد برسانی! شاید با این جماعت به اصطلاح، اصلاح‌طلب هم‌قد شوی! اما این جماعت، کوتوله‌تر از آن هستند که شما بخواهی با آن‌ها هم‌قد شوی... ▫️▫️▫️ آقای پزشکیان عزیز! حتی من از رأی‌دادن به شما دفاع می‌کردم، اگر و فقط اگر، در کنار همه ضعف‌ها و قوت‌ها، جماعتی شبیه خودت را دوروبرت می‌دیدم! اما حیف که ظاهراً گرفتار جماعتی شده‌اید که فرقی ندارد شما یا هر فرد دیگری در مرکز این دایره قرار گیرد، از قبل دیگرانی محیط و مساحت آن را با تمام بازیگرانی که حق ورود در این دایره دارند، مشخص کرده‌اند... همه چهره‌های بی‌مزه و تَکراری این سال‌ها که خون به دل مردم کردند، همه با هم لانه کرده‌اند در ستادهای‌تان... شما حیف بودید... حیف ِ شما بود... می‌دانم که در خلوت‌های‌تان، به این امر به جِد می‌اندیشید که کاش پای در این راه نگذاشته بودید... از عمق جان دعا می‌کنم، خودتان و خانواده‌تان، دین و ایمان و اعتقادات‌تان از این معرکه آسیب نبیند... در این معرکه بیش از هر کسی، دلم برای شما سوخت... دلم برای شما می‌سوزد... پی‌نوشت: من دست‌رسی به شما ندارم، امیدوارم به برکت فضای مجازی این نامه دست‌به‌دست شود و از مسیر سلسله‌ای از دل‌سوزان‌تان به دست‌تان برسد... ✍ @qoqnoos2