روزگارِ بی‌تو، فرا رسید: «علامۀ مظلوم»، به آسمان‌ها پَر کشید... مهدی جمشیدی [1]. سال‌ها پیش از این، در انتظارِ «رفتن» بودی؛ می‌گفتی آنچه که در توانت بوده است را به انجام رساندی و دیگر باید بار ِسفر ببندی و راهی ابدیّت شوی. در دلت، چه ناخرسند بودی که عمرت، طولانی‌تر از دوستانِ شهیدت شده بود. هوای «ماندن» نداشتی؛ نه دیروز و نه امروز. چنان بودی که گویا از «کاروانِ رفته»، جامانده‌ای. جسمت اینجا بود و جانت آنجا. اندکی بی‌غرضی کافی بود تا بفهمیم که «اینجایی» نیستی. [2]. چه «زخم‌ها» که بر جانت نشاندند، از آن‌هنگام که «فریادِ اعتراض» برآوردی و بر فکرِ پلیدشان شوریدی. جریانِ سراپا فاسدِ روشنفکریِ لیبرالِ دولتی را می‌گوییم که روشنگری‌هایت را برنتافتند و استدلال‌هایت را با مغالطه‌های رسانه‌ای پاسخ گفتند. روزنامه‌های زنجیره‌ایِ این جریان، تو را بارهاوبارها، «ترورِ شخصیّت» کردند تا «بدنام» و «بدچهره» شوی و کسی در اطرافت نماند. هفته‌ای نبود که سخنت را با حربۀ «تقطیع» و «تحریف»، صورتِ ناموجّه ندهند و گوشِ خَلق را از دروغ و فریب پُر نکنند. ما از تو دفاع می‌کردیم، ولی دفاعِ ما در برابرِ آن جبهۀ متراکمِ شیطانی، چیزی به‌شمار نمی‌آمد. امّا تو، از طریقِ دشوارِ «تبیین» و «تحلیل» و «روشنگری»، عقب ننشتی و تیرهای زهرآگین را به جان پذیرفتی. دربارۀ همه‌چیز، تردیدافکنی کردند و هر دروغی که ذهنِ خبیث‌شان پروراند را نشر دادند: «غیرانقلابی»، «غیرمبارز»، «فیلسوف‌نما»، «نظریه‌پردازِ خشونت»، «فاشیست»، «قدرت‌طلب»، «مستبد»، «مخالفِ جمهوریّت»، «مردم‌ستیز» و ... . تو را این‌گونه نشناخته بودند، امّا این‌گونه معرفی‌ات می‌کردند. [3]. مگر در سال‌های بعد، بخش‌هایی از همین جریانِ به‌اصطلاحِ انقلابی، همان سخنان را تکرار نکرد؟! هر آنچه را که اصلاح‌طلبان گفته و نوشته بودند، دوباره از نو آغاز شد، امّا این‌بار، نه از زبانِ «آنان»، که از زبانِ «اینان»! در پیِ این بودند که نشانه‌ای بیابند تا تو را مخالفِ انقلاب نشان بدهند، یا وانمود که امام خمینی، موافقِ تو نبود، یا آیت‌الله خامنه‌ای، اندیشۀ تو را نمی‌پذیرد! و چون «نیافتند»، «بافتند»! وقتی سیاست، از اخلاق و معنا و تقوا تهی می‌شود، سرنوشتِ بزرگانی چون تو که «پرچمِ حقیقت» را به‌دست گرفته‌اید، این‌طور رقم خواهد خورد. [4]. این‌همه غربت و تلخی را گفتم، امّا چگونه می‌توانم از مواضعِ آیت‌الله خامنه‌ای نگویم؟! در میانۀ این معرکۀ عاری از انصاف و اخلاق، او بود که تو را با «مطهری» مقایسه کرد و «مطهریِ زمان» خواند؛ او بود که از «ارادتِ قلبی»‌اش به تو سخن گفت؛ او بود که تو را «عقبۀ تئوریکِ نظام» خواند؛ او بود که تو را در علم و تقوا و بصیرت، «کم‌نظیر» دانست؛ او بود که تو را «حرمت‌افزا و وزانت‌بخش به مجلسِ خبرگان» دانست؛ او بود که در این روزهای پایانی، هر شب برای تو «دعا» می‌کرد ... . و هموست که تا ساعاتی دیگر، پیامی خواهد داد که در آن، گوشه‌ای از عظمتِ وجودِ تو را نمایان خواهد کرد. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi