🍃مبارزه ادریس (ع) با طاغوت عصرش 🍃ادریس علیه السلام تنها به عبادت و اندرز مردم اکتفا نمی‎کرد، بلکه به جامعه توجه داشت که اگر ظلمی به کسی شود، از مظلوم دفاع کند و در برابر ظالم، ایستادگی نماید. به عنوان نمونه به داستان زیر توجه نمایید: 👑در عصر او پادشاه ستمگری حکومت می‎کرد، ادریس و پیروانش از اطاعت شاه سر باز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشکار ساختند، از این رو آنها را از طرف دستگاه آن شاه جبار، به عنوان «رافضی» (یعنی ترک کننده اطاعت شاه) خواندند. 🌳روزی شاه با نگهبانان خود در بیابان، به سیر و سیاحت و شکار مشغول بود که به زمین مزروعی بسیار خرم و شادابی رسید، پرسید: «این زمین به چه کسی تعلق دارد؟» اطرافیان گفتند: «به یکی از پیروان ادریس». شاه، صاحب آن ملک را خواست و به او گفت: این ملک را به من بفروش. او گفت: من عیالمند هستم و به محصول این زمین محتاج‎تر از تو می‎باشم و به هیچ عنوان از آن دست نمی‎کشم. 👑شاه بسیار خشمگین شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگین یافت، علت را پرسید و او جریان را بازگو کرد و با همسرش در این مورد به مشورت پرداخت، و به این نتیجه رسیدند که رهنمودهای ادریس، مردم را بر ضد شاه، پر جرئت و قوی دل کرده است. 👑همسر شاه که یک زن ستمگر و بی‎رحم بود گفت: «من تدبیری می‎کنم که هم تو صاحب آن زمین شوی و هم مردم با تبلیغات وارونه، رام و خام شوند»، شاه گفت: «آن تدبیر چیست؟» ⚔زن که حزبی بنام «ازارقه» (چشم کبودها) از افراد خونخوار و بی‎دین تشکیل داده بود، به شاه گفت: «من جمعی از حزب «ازارقه» را می‎فرستم تا صاحب آن زمین را به این جا بیاورند و همه آنها شهادت بدهند که او آیین تو را ترک کرده، در نتیجه کشتن او جایز می‎شود، تو نیز او را می‎کشی و آن سرزمین خرم را تصرف می‎کنی». ⚔شاه از این نیرنگ استقبال کرد و آن را اجرا نمود و پس از کشتن آن شیعه ادریس، زمینهای مزروعی او را تصرف و غصب نمود. 🍃حضرت ادریس از جریان آگاه شد و شخصا‌ نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض کرده آیین او را باطل دانست و او را به سوی حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: «اگر توبه نکنی و از روش خود برنگردی، به زودی عذاب الهی تو را فرا خواهد گرفت، و من پیام خود را از طرف خداوند به تو رساندم». 👑همسر شاه، به او گفت: «هیچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادریس را طرح کرده‎ام، و با کشتن او رسالتش نیز باطل می‎شود.» ⚔آن نقشه این بود که چهل نفر را مخفیانه مامور کشتن ادریس کرد، ولی ادریس توسط ماموران مخفی خود، از جریان آگاه شد و از محل و مکان همیشگی خود به جای دیگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شکست خوردند و مدتها گذشت تا این که عذاب قحطی، کشور شاه را فرا گرفت 🍂کار به جایی رسید که زن شاه، شبها به گدایی می‎پرداخت تا این که شبی سگها به او حمله کردند و او را پاره پاره نموده و دریدند. بلای قحطی نیز بیست سال طول کشید و سرانجام، آنها که باقی مانده بودند به ادریس و خدای ادریس ایمان آوردند و کم کم بلاها رفع گردید. و ادریس علیه السلام پیروز شد.[1] [1] . اقتباس از کمال الدین شیخ صدوق، ص 76 و 77. اقتباس از کمال الدین شیخ صدوق دانشنامه قرآن کریم