✳️ یا با دشمن در (ع) 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ✨✨ما به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش هستیم که آیا امام حسین(ع) غیر از جنگ به فکر دیگری هم بود یا نه؟ آیا حضرت راه مذاکره با دشمن را هم، باز می دید یا این راه از نظر امام حسین(ع) مسدود بود؟ ✅قسمت چهارم ✴️گزارشات تاریخی در این تعبیراتی که باز طبری و همه مورخان دیگر دارند و اینها جزء مشترکاتی است که مورد تردید نیست که هم دعوت از سوی امام حسین بوده است، هم جلسه به شکل محرمانه برگزار شده و هیچ کس از طرفین (از سپاه دو طرف)، در این جلسه و در این و گفتگو، اصلا حضور نداشتند. تعبیر دیگری هم که اینها دارند، این است که، «طرفین» با هم صحبت کردند و گفتگو بوده: «فتکلما». سخن یک طرفه نبوده است که امام حسین(ع) می خواستند مطلبی را به ابن سعد ابلاغ کنند، این طور نبود. معمولا اگر پیامی بود که یک طرفه انجام می گرفت، احتیاجی به تشکیل یک جلسه نبود. امام یک پیک را می فرستادند و پیام خودشان را منتقل می کردند. اما اینجا این طور نبوده بلکه «فتکلما فأطالا» صحبت به طول انجامید «حتى ذهب من اللیل هزیعٌ» ساعتهایی از شب گذشت. که این قرائن و شواهد نشان می دهد که مطلب و بحث و گفتگو جدی بوده است. اینکه یکی دو کلمه ای مطرح شود و تمام شود، این طور نبود. مسائلی که ساده هستند، یک وجه، دو وجه دارند، زود به پایان می رسند. معلوم می شود که ابعاد و جوانب مختلف این مساله مورد صحبت قرار گرفته و بحث به طول انجامیده است.  «ثم انصرف کل واحد منهما إلى عسکره بأصحابه» سپس بعد از پایان این گفتگو، هر یک به سپاه خودشان برگشتند با همراهی کسانی که همراه داشتند. «وتحدث الناس فیما بینهما؛ ظنًا یظنونه» طبری بعدا از این مطالبی که نقل می کند می گوید: کسی نمی دانست در این گفتگوهای محرمانه چه مطلبی مطرح شده است، ولی گمانه زنی هایی پس از آن می کردند و حدسهایی می زدند. چه حدسی می زدند؟ حدسی که می زدند این بود که امام حسین(ع) «قال لعمر بن سعد:» امام حسین به عمربن سعد فرموده اند که بیا با هم برویم پیش یزید بن معاویه «اخرج معی إلى یزید بن معاویه»سپاه را رها کن و بیا با هم برویم «وندع العسکرین» هردو با هم می رویم، سپاهیان خود را هم همین جا می گذاریم و می رویم و مشکلمان را در حضور یزید بن معاویه حل می کنیم. چرا با هم بجنگیم؟ کأنّ حضرت می خواهند بفرمایند که (حالا روی این احتمال و حدس البته) تو که اختیارات کافی برای تصمیم گیری در مورد این موضوع نداری، پس بیا با همدیگر برویم، آنجا مشکل را حل کنیم. من هم فرار نمی کنم و با هم هستیم.  «قال عمر» اما عمربن سعد گفت که اگر من سپاه را رها کنم و بروم، خانه و زندگی من را در کوفه خراب می کنند و از بین می برند، عبیدالله آنجا است و او حاکم است. من چنین اجازه و اختیاری از طرف عبیدالله ندارم. حضرت به او فرمودند که نگران خانه و زندگیت نباش. همه اینها را من تامین می کنم و هر خسارتی که اتفاق افتاد، به عهده می گیرم. بعد در ادامه این نقل هست که«وشاع فیهم» این مطالب بود که در مردم وجود داشت «من غیر أن یکونوا سمعوا من ذلک شیئًا» بدون اینکه کسی چیزی شنیده باشد. مثل همین زمان ما که گفته می شود: «گفته می شود»، حالا چه کسی می گوید؟ از کجا می گوید؟ منبع خبر چیست؟ در تاریخ طبری هست که اینها را گفتند. یعنی مردم می گفتند. بدون اینکه کسی خودش واقعا چیزی شنیده باشد. ادامه دارد... 🔹🔸سخرانی حجت الاسلام سروش محلاتی ( دانشگاه علامه طباطبایی) ✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ┏━━🌹💠🌹━━┓ 🆔 @quranpuyan ┗━━🌹💠🌹━━┛