سوره جهت تبیین مفهوم برای بچه ها داستان سوره کوثر رو بگید.. یادتون باشه بیان معنای کوثر خیلی اهمیت داره.. اینکه کوثر به معنی خیر و برکت بسیار هست..🌹 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻🌸🌸👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 جابر گوید :روزی از آن روزها که مسلمانان به کار حفر خندق مشغول بودند به سراغ رسول خدا(ص)رفتم و آن حضرت را در مسجدی که در آن نزدیک بود مشاهده کردم که ردای خود را زیر سر گذارده و به پشت خوابیده و برای آنکه گرسنگی در او اثر نکند و خالی بودن شکم او مانع از کار حفر خندق نشودسنگی به شکم خود بسته است.😔 جابر گوید:آن وضع را که دیدم به فکر افتادم تا غذایی تهیه کرده و آن حضرت را به خانه ببرم،از این رو به خانه رفتم و بزغاله ای را که در منزل داشتم و از نظر اندام متوسط بودنه چاق و نه لاغرذبح کردم و از زنم پرسیدم:چه در خانه داری؟گفت:یک صاع جو،بدو گفتم:این بزغاله را بپز و جو را نیز آرد کن و نانی بپز تا من امشب رسول خدا(ص)را به خانه بیاورم.زن قبول کرد و من کنار خندق آمدم و دوباره پس از ساعتی از آن حضرت اجازه گرفته بازگشتم و دیدم بزغاله پخته شده و چند قرص نان نیز پخته است.به نزد رسول خدا(ص)رفتم و چون شام شد و مردم دست از کار کشیده و خواستند به خانه های خود بروند از آن حضرت دعوت کردم تا شام را در خانه ما صرف کند.رسول خدا(ص)پرسید:چه در خانه داری؟من جریان بزغاله و یک صاع جو را عرض کردم.حضرت دستور داد جار بزنند تا همه افرادی که در حفر خندق کار می کردند شام را در خانه جابر صرف کنند.❤️ جابر گوید:خدا می داند در آن وقت چه بر من گذشت و با خود گفتم:«انا لله و انا الیه راجعون»،زیرا می دیدم آن گروه بسیار(که طبق مشهور بیش از هفتصد نفر بودند) همگی به راه افتادند و به فکر فرو رفتم که چگونه از آن اندک غذا می خواهند بخورند و سیر شوند،از این رو بسرعت خود را به خانه رسانده به همسرم گفتم:ای زن!رسوا شدم،رسول خدا با همه مردم به خانه ما می آیند!😟 زن گفت:آیا پیغمبر از تو پرسید چه در خانه داری؟🤔 گفتم:آری همسرم گفت:پس ناراحت نباش خدا و رسول او به جریان داناتر هستند و براستی آن زن با همین یک جمله اندوه بزرگی را از دل من دور کرد،و بخوبی مرا دلداری داد.☺️ در این وقت پیغمبر وارد شد و یکسره به سوی مطبخ آمد و سر دیگ و تنور رفت و دستور داد پارچه ای روی دیگ و پارچه ای نیز روی تنور نان انداختند و خود ایستاد و فرمان داد مسلمانان ده نفر ده نفر بیایند و برای هر دسته مقداری نان از زیر پارچه از تنور بیرون می آورد و با دست خود در کاسه های بزرگی که تهیه شد،ترید می کرد.سپس به دست خود ملاقه را می گرفت و سر دیگ می آمد و آبگوشت روی نانها می ریخت و قدری گوشت هم روی آن می گذارد و به آنها می داد و در هر بار پارچه ای را که روی دیگ و تنور بود دوباره روی آن می انداخت و بدین ترتیب همه آن جمعیت بسیار را سیر کرد و پس از همه ما نیز با خود او غذا خوردیم و به همسایه ها نیز دادیم.😊 🌸🌸🌸🌸 به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2