eitaa logo
تدبر در قرآن | راه بهشت
11.9هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
109 فایل
کانال رسمی موسسه قرآنی راه بهشت آموزش تخصصی وجامع قرآن کریم به کودک و نوجوان بامدیریت #استاد_قدیر_اسفندیار ادمین کانال وتبادلات: @raahebehesht امور تربیت مربی: @raahebehesht_3 سفارش محصول: @raahebehesht_4 آدرس:قم_ خیابان‌ شهید‌ صدوقی_ کوچه ۵۲‌_ پ۲۴
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره اینم یه داستان دیگه برای سوره ماعون... اول از همه داستان سوره ماعون رو برای بچه ها بگید و بعد این داستان رو در خلالش برای بچه ها تعریف کنید. میتونید این حدیث از امام صادق رو هم چاشنی داستانتون کنید❤️ کُلُّ الْبِرِّ مَقْبُولٌ إِلَّا مَا کَانَ رِئَاء...؛ تمام کارهای نیک مورد قبول خدا است جز عملی که از روی ریا باشد. (بحارالانوار، ج75، ص281) 👇👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇👇 مرد زاهدی، روزی به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. زاهد از عادت همیشگی غذا کمتر خورد . بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مرد زاهد به نماز ایستاد، اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی به جا آورد. پس از آنکه به خانه رسید، از همسرش طعام خواست. پسر او که همراهش بود، با تعجب پرسید: مگر در مهمانی به اندازه کافی غذا نخوردی؟پدر گفت: کم خوردم تا آدم پرخوری جلوه نکنم و برای روزهای آینده برای خود موقعیتی کسب کنم ! پسر با شنیدن شرح ریا کاری پدر به او گفت: پدر جان! نمازت را نیز قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید ! 🌸🌸🌸🌸 به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2
سوره اول از همه برای بچه ها مفهوم سوره زلزال رو بگید😊 براشون بگید تا یادشون باشه کوچکترین کارها هم بی نتیجه نیستن ❤️فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره😍 👇👇👇🌸🌸🌸🌸👇👇👇 روزی در صف نانوایی ایستاده بودم که ناگهان پیرمردی فریادش بلند شد. معلوم شد پسر بچه ای شیطانی کرده و ریگ داغی را به پشت دست آن پیرمرد چسبانده است. پیرمرد همراه با جیغ و داد می خندید. گفتند: چرا می خندی؟! گفت: یادم آمد که من پنجاه سال پیش که بچه بودم در همین جا همین کار را درباره پیرمردی کردم. ریگ داغی از سنگک گرفتم و پشت دست آن پیرمرد چسباندم و امروز به مکافات عمل پنجاه سال پیش رسیدم!! فریادم برای سوختن دستم بود و خنده ام برای مکافات عمل.👌 🌸🌸🌸🌸 به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2
سوره (سیاق اول) داستان ❤️ داستان کودکانه با همین مضمون برای ما ارسال کنید تا با نام شما در کانال انتشار یابد😍 👇👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇👇 ذونواس آخرین پادشاهی که دین یهود را پذیرفت،مبارزه شدیدى با دین مسیحیت آغاز كرد و براى از بین بردن آن، دین یهود را دین رسمی اعلام کرد در حالیكه یهودیت با آمدن حضرت عیسی(ع)از بین رفته بود. او به كوشش و فعالیت وسیعی دست زد، یهودیان را محترم میشمرد و مسیحیان را بی رحمانه گردن مى زد و نابود مى ساخت. او تصمیم قطعى گرفته بود كه دین یهود را در سراسر كره زمین، دین رسمى بشر قرار دهد و سایر ادیان را نابود گرداند، و براى انجام این مقصود، از هیچ گونه اقدامى خوددارى نمى كرد، به هر شهر و كشورى كه دینى غیر از دین یهود وجود داشت ، لشكر كشى مى كرد و اهالى آن را مجبور به ترک دین خود و پیروى از دین یهود مى نمود. روزى به او خبر دادند كه اهالى نجران ، آیین مسیح را پذیرفته اند و جز چند نفر انگشت شمار، همه از یهودیت روى گردانده اند. این خبر، چنان ذونواس را ناراحت و غضبناک كرد كه خواب و آسایش بر او حرام شد و در همان لحظه آماده جنگ با نجرانیان گردید. سپاه خود را تجهیز نمود و با ارتش بى شمارى ، به سوى نجران حركت كرد. از شنیدن خبر مسیحى شدن نجران ، عصبانی شد و براى آن مردم بینوا تصمیم هاى خطرناکی گرفت . كم كم سپاهش ، به نجران نزدیک شد و بیرون آن ساکن شدند. ذونواس مأمورى به نجران فرستاد و مردان و اشراف آن را احضار كرد. وقتی بزرگان به دیدن او آمدند، به آنان چنین گفت : به من خبر رسیده كه اهالى نجران با گمراه کردن یک مرد مسیحى به نام (دوس ) از آیین یهودیت دست كشیده اند و به دنبال كیش(دین) مسیحیت رفته اند. اینک من با این سپاه مجهز آمده ام تا یک با دیگر دین یهود را در این منطقه برقرار سازم و اساس مسیحیت را از میان براندازم .  غرض از احضار شما آن است كه ، شما بزرگان و خردمندان نجران بروید دور هم بنشینید، تبادل نظر كنید و یكى از این دو راهى كه من به شما مى گویم براى خود انتخاب نمایید: من در درجه اول به شما پیشنهاد مى كنم كه به دین سابق خود یعنى آیین یهودیت برگردید و از این انحراف توبه كنید. اگر حاضر به پذیرفتن این پیشنهاد نیستید، بدانید كه شما را به سخت ترین وجه ، مجازات مى كنم و یکی از شما را باقى نمى گذارم . بزرگان نجران ، با روحیه اى قوى و بیانى محكم كه از یک ایمان راسخ حكایت مى كرد در جواب آن مرد سركش چنین گفتند: ما را احتیاجى به مشورت و تبادل افكار نیست . ما دین حق را یافته ایم و پیروى آن را قبول كرده ایم . در راه دین از هیچ نوع عذابی باک نداریم و جانبازى در راه حق و حقیقت را بهترین افتخار مى شماریم . ذونواس كه انتظار چنین پاسخى نداشت ؛ دستور داد گودال هایى (اخدود) در زمین كندند. در آن گودالها آتش عظیمى افروختند. آنگاه خود و سپاهیانش در كنار گودال ها به تماشا ایستادند. سپس دستور داد مۆمنین را حاضر كنند. مامورین او در نجران جستجو مى كردند و هر كس به آیین مسیح ایمان آورده بود، مى آوردند و در میان آتش مى افكندند. 🌸🌸🌸🌸 به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2
سوره برای بچه ها بگید خدا در وجود انسان خیر زیادی قرار داده تا راه درست رو بره و انجام کارهای خوب به سمت خدا حرکت کنه،❤️ اما انسان غافله و همین غفلتش باعث میشه مسیر اشتباه رو بره😔 و آگاهی خدا از حال انسان در قیامت، زمینه قدم برداشتن در مسیر خیر خوبی رو برای انسان فراهم میکنه❤️ 👇👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇👇 پونه دختر کوچکی بود که به مهد کودک می رفت، اما در انجام کارهایش تنبل بود و زیاد پرخوری میکرد همیشه برای کارهای نکرده اش بهانه می آورد و هنگام رفتن به مهد کودک بعد از کمی راه رفتن به مادرش میگفت: مامان من را بغل کن من خیلی کوچکم و نمی توانم همه ی راه را پیاده تا مهد بیایم، پاهایم خسته می شوند.حتی به کلاسهای ورزشی نمیرفت😒 مادر هر قدر به او تذکر میداد که در کلاسهای ورزشش برود و فعالیت کند و یا کارهایش را انجام دهد و کمتر بخورد فایده نداشت که نداشت.😱 مادر عاقبت حال پونه را زمانی که از فرط چاقی توان راه رفتن نداشته باشد و بیماری هایی ک برایش پیش می آمد را میدانست اما پونه غافل و بی خبر بود و بر اشتباهاتش پافشاری می کرد.😏 یک روز مادر به پونه گفت: برو سر خیابان و به مادربزرگ که خرید کرده کمک کن و تا خانه همراهی اش کن. پونه با همان حالت همیشگی گفت: من کوچکم و نمی توانم وسیله ها را حمل کنم دست هایم درد می گیرد ولی مادربزرگ قوی تر است و خودش می تواند وسایل را بیاورد.😔 هنگام گفتن این حرف مادر بزرگ به خانه رسیده بود و تمام حرف های پونه را شنیده بود و بسیار ناراحت شد😔 وقتی پونه مادربزرگ را دید خجالت کشید😢 و گفت: من داشتم می آمدم تا به شما کمک کنم. مادربزرگ گفت: من تمام حرف هایت را شنیدم، وقتی مادرت کوچک بود هیچ وقت این چنین رفتار نمی کرد و بسیار مهربان بود. پونه به فکر فرو رفت، ناگهان مادر به پونه گفت: تو مرا دوست داری؟❤️ پونه به سمت مادرش دوید و پاهای مادر را در آغوش گرفت و گفت بله مادر من شما را بسیار دوست دارم.❤️ مادر پونه گفت من هم مادر خود را خیلی دوست دارم، بیا یک مسابقه دهیم. پونه چشمانش برق زد و گفت موافقم👌 مادر گفت بیا با کارهایمان نشان دهیم چه کسی بیشتر مادرش را دوست دارد. پونه قبول کرد، از آن روز به بعد پونه خودش به مهد کودک رفت. تنبلی و پرخوری را کنار گذاشت، در کارهای منزل به مادر خود کمک کرد. 🌸🌸🌸🌸 به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2
سوره جهت تبیین مفهوم آیه ۱۲ سوره فتح یک داستان جالب برای همه، چه بچه ها و چه خود شما❤️ برای بچه ها مفهوم حسن ظن و سوءظن رو بیان کنید..‌براشون بگید کسی که به خدا ایمان داشته باشه و به کلام اون اعتقاد، خداوند هرگز او را فراموش نخواهد کرد☺️ 👇👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇👇 مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد. و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آن‌ها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است. اول از *نگهبان* شروع کرد پس گفت: انتخاب کنید؟ نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را می‌گیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد. بعداً از *کشاورزی* که پیش او کار می‌کرد، سوال کرد. گفت اختیار کن!؟ کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلا مال را انتخاب می‌کنم. بعد از آن سوال از *آشپز* بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید. پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم. و در سری آخر از *پسری* که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا این‌که غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری. پس آن پسر جواب صحیح داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا این‌که مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم چرا که مادرم گفته است: *یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است* قرآن را گرفت و بعد از این‌که قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: *به زودی این مرد غنی را وارث می‌شود* پس آن مرد ثروتمند گفت: *هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند.* 😍 پس گمان شما به پروردگار جهانیان چگونه است؟🤔 ◾️◼️🌸🌸🌸◼️◾️ به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2
سوره (سیاق اول) خداوند در سیاق اول سوره اعلی، در مورد حد رشد هر شخص صحبت کرده 😊و به پیامبر گفته که هر کس از حد رشد کمی برخوردار باشد، بهره ش از هدایت کمتره و اگر از حد رشد بالایی برخوردار باشد، بهره ش از هدایت بالاتره. ☺️ خیلی خوبه اول کار این مفهوم رو برای بچه ها بگید❤️ و بعد داستان اسلام آوردن ابوذر و اسلام نیاوردن ابوجهل رو براشون تعریف کنید..👌🏻 براشون بگید حد رشد یک نفر مثل ابوجهل با حد رشد ابوذر متفاوته..👈🏻 پس در نتیجه هدایتشون هم متفاوته😍 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻🌸🌸🌸👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 روزی ابوجهل به پیامبر گفت: ای محمد اگر معجزات انبیا گذشته را نشانم بدهی، دین اسلام را می‌پذیرم. پیغمبر(ص) نیز یک به یک معجزات را نشان ابوجهل داد اما از آنجا که ابوجهل ظرفیت و پذیرش این موضوع را نداشت، به پیغمبر(ص) گفت تو جادوگری! پیغمبر هیچ نگفت، نگاهی به ابوذر غفاری که کنارشان نشسته بود، کرد و فرمود: ابوذر داستان اسلام آوردنت را برای مسلمانان تعریف کن! ابوذر گفت: یا رسول‌الله ما بتی داشتیم که آن را پرستش می‌کردیم، زمانی کنار این بت کاسه شیری گذاشتم تا بت از این شیر استفاده کند. دیدم سگی آمد و شیر را خورد و حتی به این بت نجاستی هم انداخت. وقتی این صحنه را دیدم، پیش خودم گفتم: این بتی که نمی‌تواند نجاست یک سگ را از خودش دور کند، چطور آن را پرستش کنم. با دست خودم این بت را خرابش کردم و آمدم یکتاپرست شدم👏🏻 🌸🌸🌸🌸 به کانال موسسه قرآنی راه بهشت بپیوندید🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2
سوره اول از همه برای بچه ها مفهوم سوره زلزال رو بگید😊 براشون بگید تا یادشون باشه کوچکترین کارها هم بی نتیجه نیستن .. ... 👇👇👇🌸🌸🌸🌸👇👇👇 روزی در صف نانوایی ایستاده بودم که ناگهان پیرمردی فریادش بلند شد. معلوم شد پسر بچه ای شیطانی کرده و ریگ داغی را به پشت دست آن پیرمرد چسبانده است. پیرمرد همراه با جیغ و داد می خندید. گفتند: چرا می خندی؟! گفت: یادم آمد که من پنجاه سال پیش که بچه بودم در همین جا همین کار را درباره پیرمردی کردم. ریگ داغی از سنگک گرفتم و پشت دست آن پیرمرد چسباندم و امروز به مکافات عمل پنجاه سال پیش رسیدم!! فریادم برای سوختن دستم بود و خنده ام برای مکافات عمل.👌 •┈┈••••✾•🕊•✾•••┈┈• @raahebehesht_ir تدبردرقرآن برای کودک‌ونوجوان 👆
... علامه مجلسي رحمةالله عليه،فرزند هفت ساله‌اي بود كه با پدر خود به مسجد آمد و با سوزني كه در دست داشت مشك آب سقايي را سوراخ كرد😱 سقا صدايش را به اعتراض بلند كرد، پدر علامه كه فوق‌العاده نگران شده بود وقتي به خانه آمد به همسرش گفت: من در تربيت اين كودك كوتاهي نكرده‌ام اما توجه بايد كرد كه كار امروز كودك ما بي‌جهت نمي‌باشد. زن اندكي فكر كرد و سپس پاسخ داد: آري كوتاهي از من است😞 چون وقتي كه اين كودك در رحم من بود به منزل همسايه رفتم و در آنجا چشمم به اناري كه بر درخت آنها بود افتاد، من كه هوس خوردن انار كرده بودم بدون اجازه سوزني در انار درخت آنها فرو بردم و از آب آن مكيدم. پدر علامه گفت: موضوع روشن شد همان مكيدن آب انار سبب شد امروز او سوزني به مشك سقا بزند😳 •┈┈••••✾•🕊•✾•••┈┈• @raahebehesht_ir تدبردرقرآن برای کودک‌ونوجوان 👆
🌸آدم‌هــا همیشه دوست دارن به هــر دلیلی شده ثابــت کنن که از بقیــه بهترن بعضی‌ها با لباسشـون، بعضــی‌ها با خونه‌ی بزرگی که دارن، بعضی‌ها با ماشین گـــرون قیمت خانــواده،یا هرچیـــزی دیگه‌ای می‌خوان برتری خودشون رو ثابــت کنـــن❌ 🔸 در زمان‌های قدیـــم دوتا قبیـــله بودن که همیـــشه به همدیـــگه می کردن یکیـــشون می‌گفت ما بهتر از شماییـــم یکی دیگه می‌گفت ما قوی‌تر و بیشتریم اونـــا حتی تعداد افراد خونــوادشون رو می شمردن تا ثابت کنن چون ما بیشتریم، پس بهتریم و... 🔹خلاصه دیگه چیــزی نمونده بود تا بخوان باهاش خودشون رو به هم ثابــت کنن وپـــز بدند تا اینکه رسیـــدن به قبرستــــان هاشون.. به جای اینکه وقتی چشمشون به قبرها می‌افته به یــاد زندگی ابــــدی بیفتن، یا بگن این مرده‌ها هم مثل ما یه روزی زنـــده بودن و وقت داشتن تا کارهـــای خوب کنن.... به هم می‌گفتن بیاین قبــــرهای مرده‌های ما رو بشمرید. قبرهای مرده‌های ما از شما بیشتره...😐😳
سوره و جهت تبیین مفهوم شما با این داستان میتونید مفهوم پناه بردن به خدا رو برای بچه ها جا بندازید❤️ البته با زبان کودکانه حکایت رو تعریف کنید و قسمتی از داستان رو بگید و از بچه ها بخواهید آخر داستان رو با ذهن خودشون بگن.. ☺️اینطوری مفاهیم رو بهتر یاد میگیرند😉 مربی این حکایت رو به صورت نمایشی وجذاب هم میتونه اجرا کنه✔️ 👇👇👇👇🌸🌸👇👇👇👇 یکی از پادشاهان به بیماری وحشتناکی مبتلا شد. گروه حکیمان و پزشکان به اتفاق گفتند: چنین بیماری، دوا و درمانی ندارد مگر اینکه زهره (کیسه صفرا) یک انسان دارای چنین و چنان صفتی را بیاورند (و آن پادشاه بخورد تا درمان یابد) پادشاه به مأمورانش فرمان داد تا به جستجوی مردی که دارای آن اوصاف و نشانه ها می باشد،بپردازند و او را نزدش بیاورند.🧐 مأموران به جستجو پرداختند، تا اینکه پسری (نوجوان) با را همان مشخصات و نشانه ها که حکیمان گفته بودند، یافتند و نزد شاه آوردند.🤨 شاه پدر و مادر آن نوجوان را طلبید و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول💰 زیادی به آنها داد و آنها به کشته شدن پسرشان راضی شدند.😢 قاضی وقت نیز فتوا داد که: (ریختن خون یک نفر از ملت به خاطر حفظ سلامتی شاه جایز است.)😳 جلاد آماده شد که آن نوجوان را بکشد و زهره او را برای درمان شاه،از بدنش درآورد.😢 آن نوجوان در این حالت، لبخندی زد و سر به سوی آسمان بلند نمود. شاه از او پرسید: در این حالت مرگ، چرا خندیدی؟ اینجا جای خنده نیست.🤨 نوجوان جواب داد: در چنین وقتی پدر و مادر، ناز فرزند را می گیرند و به حمایت از فرزند بر می خیزند و نزد قاضی رفته و از او برای نجات فرزند استمداد می کنند و از پیشگاه شاه دادخواهی می نمایند، ولی اکنون در مورد من، پدر و مادر به خاطر ثروت ناچیز دنیا، به کشته شدنم رضایت داده اند. و قاضی به کشتنم فتوا داده و شاه مصلحت خود را بر هلاکت من مقدم می دارد. کسی را جز ✨ ✨نداشتم که به من دهد، از این رو به او پناهنده شدم... سخن نوجوان، پادشاه را منقلب کرد و دلش به حال نوجوان سوخت و اشکش جاری شد و گفت:هلاکت من از ریختن خون بی گناهی مقدمتر و بهتر است.👌👌 سر و چشم نوجوان را بوسید و او را در آغوش گرفت و به او نعمت بسیار بخشید و سپس آزادش کرد. لذا در آخر همان هفته شفا یافت و به پاداش احسانش رسید☺️✔️ •┈┈••••✾•🕊•✾•••┈┈• تدبر در قرآن برای کودک ونوجوان🔅 @raahebehesht_ir 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان دوکاج وسیم برق🌲⚡️ (اگر کسی رو بشکنی وباعث خورد شدنش بشی ،خودت هم قطعا یه روزی خورد میشی ومیشکنی)💯 ┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ @raahebehesht_ir