🕌 حدیث تفألی(۱) را برداشتم و از مسجد بیرون آمدم.
گوشی را درآوردم و تاکسی گرفتم. مقصد را منزل پدری زدم.
📿 به موقع رسیدم، مادر مهیای دعا بود...
همیشه عاشق تماشای مناجات و دعایش بودم؛ سر سجاده بنشیند، مفاتیحش را باز کند، تسبیح تربتش را دست بگیرد و عاشورا با صد لعن و صد سلام بخواند.
به خود که آمدم، دیدم من هم به هوای تماشای او، هر دویست لعن و سلام را خواندهام.
جوری لعنها را دانه میانداخت، گویی ذکر تکراری نمیگوید، هر بار دشمن تازهای را میبیند و لعن میکند.
✨ موقع سلام، بلند میشود؛ گویی روبروی ضریح شش گوشه ایستاده و در هر ذکر به یکی از جلوههای امام حسین(علیهالسلام) سلام میدهد یا بر اولاد و اصحاب صالحش در طول تاریخ، یکی یکی درود میفرستد.
همیشه هم موقع خواندن اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود، شانه هایش در سجده میلرزد.
☕️ کم کم پدر به خانه میآمد.
مادر دمنوش و کیک خانگیاش را آماده میکرد تا مهیای استقبال از پدر شود.
حس کردم میخواهد حرفی بزند که مزهمزه میکند و میخورد.
پرسیدم «جانم مادرم! چی میخواین بگین؟»
جواب داد «عزیزدلم یا زنگ بزن آقا محمد هم بیان، یا زودتر برو... اینجا نشستی که چی؟ خوب نیست مرد بیاد و زن خونه نباشه»
حق به جانب گفتم «هرشب که خونهام. بالاخره بعد از یک هفته سروکلهزدن با بچهها یه شبم باید استراحت کنم دیگه» بشقاب میوه را به دستم داد و مشغول چیدن میز شد.
«همچین میگه سروکله زدن با بچهها انگار دوتا بچه آورده، قلهی اورست رو فتح کرده»
«باور کن تو این دوره زمونه تربیت بچه از فتح قله هم سختتره، این حرفو یه کوهنورد داره میزنه»
🕯دومین شمع روی میز را هم روشن کرد و ادامه داد «نه عزیز من! تربیت فرزند از اول همین بوده، راه داره، الگو داره، تقصیر دوره زمونه نیست، این شما پدر و مادرهایین که سختش کردین.
وقتی یکی دوتا بچه آوردین، فکر کردین از دردسرتون کم کردین. غافلین از اینکه فرصت رشد طبیعی رو از بچه گرفتین و خودتون رو محکوم کردین به توجه خاص و ویژه به همین دو طفل معصوم...هم در حق بچه ظلم کردین هم خودتون نتونستین استفادهشو ببرین»
جوابی ندادم.
بالاخره خودش ۵ بچه بزرگ کرده بود، بالای گود ننشسته بود.
💖 مشغول تماشای میز رومانتیک شام شدم، که طی تمام این ۳۰ سال زندگی، هنوز هم مثل تازه عروسها برایش وقت میگذاشت.
هنوز هم خود را مقید به بدرقه و استقبال از پدر میداند و نگذاشته عیالواریاش خدشهای به تر و تازگی عشقشان وارد کند.
🏺پدر آمد، دسته گل نرگسش را داخل گلدانِ به انتظار نشستهی روی میز گذاشت.
برش کیک را که به دهان برد، لپهایش از گرمای درونش گل انداخت...
وقتی آمد، خستگی در چشمانش هویدا بود اما به مادر که سلام کرد، برق خوشحالی و خوشبختی جایش را گرفت...
💫 هرچه برای آمدن شوق داشتم، پای رفتنم لنگ بود.
این فرشته ها، خیر دنیا و آخرت(۱) را داشتند و همین نورِ خانه پاگیرم کرده بود.
⁉️ مطمئن نیستم ۲۰ سال دیگر فرزندانم همین حس را به خانهام داشته باشند...
همین روزها باید برای نورانی شدن خانه وقت بگذارم...
(۱) پيامبر (صلياللهعليهوآله): خداوند مىفرمايد: هرگاه بخواهم، خير دنيا و آخرت را نصيب مسلمانى كنم براى او قلبى خاشع، زبانى ذاكر و بدنى صبور در برابر بلا قرار میدهم و به او زنى مؤمن مىدهم كه هرگاه به او نظر كند، شادش نمايد و هرگاه غايب گردد حافظ ناموس و مال او باشد.
[كافى، ج ۵، ص ۳۲۷، ح ۲]
🖊عطیه شریف
#مشق_زندگی
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪