🌀 همین‌طور میهمان پشت میهمان... اوضاع رو‌به‌راهی نداشتم و سعی می‌کردم با یک لبخند مصنوعی، حال بدم را مخفی کنم... هر کس به نوعی خوشحالی و ذوقش را نشان می‌داد... بعضی‌ها که مدام فشارش می‌دادند و بوسه‌بارانش می‌کردند، برخی هم که می‌خواستند تمام پروتکل‌ها را رعایت کرده باشند، با حفظ فاصله، در مورد شکل و قیافه‌اش حرف می‌زدند! مژه‌هایش را ببین چقدر شبیه عمه‌هایش شده! ابرو، چشم، دماغ... خلاصه هر کسی چیزی می‌گفت و حدسی می‌زد اما من جز یک کله‌ی گرد بی‌مو و دو چشم بسته‌ی پف کرده! چیز دیگری نمی‌دیدم... 🕙 بعد از چند ساعت شلوغ و پرهیاهو، من و دخترکم تنها شدیم... تازه کم‌کم دلواپسی و ترس سراغم آمد... چقدر آرزو می‌کردم که "زینب" مان هر چه زودتر به دنیا بیاید و این ثقل سنگین به زمین گذاشته بشود ولی حالا... حالا من ماندم و نوزادی به شدت ضعیف، به شدت وابسته و به شدت معصوم... تمام وجودش گواهی می‌دهند عصمت را و من حالا باید برایش مادری کنم... ✨ قرآن می‌خوانم برایش.... نه! برای خودم... سوره مبارکه مریم... سوره ای برای مادر شدن! برای مادری کردن! سوره‌ای که با ذکر رحمت پروردگار آغاز می‌شود... بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم کهیعص ﴿١﴾ ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ﴿٢﴾ إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا ﴿٣﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا ﴿٤﴾ وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا ﴿٥﴾ 💫 افق دید ائمه (علیهم‌السلام) از فرزندآوری، در این آیه به تصویر کشیده شده است... بچه عصای دست پدر و مادر می‌شود! بچه نمک زندگی است! زندگی پدر و مادر را شیرین می‌کند و روابط و پیوندهای خانوادگی را قوی‌تر می‌کند! همه‌ی این گزاره‌ها درست هستند ولی هیچ کدام هدف فرزندآوری نمی‌توانند باشند... 🤲 حضرت زکریا (علیه‌السلام) از خداوند در خواست "ولی" می‌کند... یعنی کسی که دغدغه‌ی توحید دارد و خودش در میدان است و همه جانبه برای تحقق توحید در عالم جهاد می‌کند، حالا برای آینده‌ی این جریان، کسی را می‌خواهد که این مسیر را ادامه دهد... کسی که دنبال کننده‌ی راه اعتقادی خودش باشد و پرچم توحید و خداپرستی را در سرتاسر عالم برافراشته سازد... ما بچه را با تمام سختی‌هایش به دنیا می‌آوریم، با جان و دل مراقبش هستیم و بزرگش می‌کنیم با این هدف... با این غایت و افق نگاه... برای اینکه روزی بگویم من یک امام خمینی(ره) بزرگ کردم، تا مملکتی را درست کند، تا اعتقادات توحیدی را در سرتاسر عالم گسترش دهد... 🔻 زینب گریه می‌کند... بلندش می‌کنم... با احترام! با غرور! با نگاهی پر از مهر و معنا و مفهومی فراتر از عشق... شیر می‌خورد... اما نه فقط شیر... شیره‌ی وجودم را با تمام حس‌های خوب و بزرگ عالم همراه کرده‌ام برای او... او که قرار است کلمه‌ی توحید را در جهان فراگیر کند... 🖊 ز . ک @rabteasheghi