🔻 موهایش را با حوصله شانه می‌زنم... بلند می‌گوید این بار برایم دُم‌موشی ببند... خودش را جلوی آینه برانداز می‌کند و با لبخندی از سر رضایت، دوباره مشغول بازی با خواهر کوچکش می‌شود! 💭 حالا یک زمان خلوتی پیدا کرده‌ام برای فکر کردن... فکر کردن به حرف‌های یاسمن یا بهتر است بگویم خانم دکتر یاسمن... چند وقتی از او خبری نداشتم تا اینکه دیروز، وقتی از سر بیکاری در شبکه‌های مجازی پرسه می‌زدم، اسمش را دیدم و با او هم‌صحبت شدم... آمریکا بود یا به قول خودش مهد فرهنگ و تمدن!!! کشوری که همه چیز سر جای خودش است! همه چیز به سامان و منظم و پر از حس امنیت و آرامش! داشت از خاطرات و تجربیاتش می‌گفت و هر بار هم یک لگد محکمی به اعتقاداتش می‌زد! از عقب‌ماندگی مسلمانان و ناکارآمدی آیین‌شان تا مسخره خواندن چیزهایی که برای ما بسیار مقدس‌اند... حرف‌هایی که آدم نمی‌دانست در برابرش چه واکنشی نشان دهد، بخندد سکوت کند یا محکم سرش را به دیواری بکوبد و از این همه قضاوت و بی‌خبری فریاد بزند! نعره بکشد اما نه بر سر جناب ایشان... 💡 من خود را سزاوارتر می‌دیدم به این نهیب و سرزنش شدن!! می‌دانم هر چه او می‌گوید و هر گناهی که او و امثالهم مرتکب می‌شوند را باید به پای من و امثال من نوشت! همان منی که خاموش در خانه نشسته‌ام و از هفت دولت خود را آزاد کرده‌ام... فارغ از هیاهوی عالم، بدون هیچ تلاشی، هیچ زحمتی، هیچ دغدغه‌ای فقط به خود و زندگی خودم فکر می‌کنم! یَـٰۤأَیُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ قُمۡ فَأَنذِرۡ... ⚠️ جهاد و قیام را فقط و فقط به میدان جنگ و مقابله با تهاجم دشمنانش می‌دانم و آن را شوخی گرفته‌ام... ای کاش نه به اندازه بزرگ مدثرِ عالم که محال است چون او بودن و شدن... و نه حتی به اندازه ادعاهایم، که تنها به اندازه وسع‌ام حرکتی می‌کردم، تا امروز این‌گونه در برابر جملات بی‌ربط مدعیان علم و سینه‌چاکان توسعه و تکنولوژی عاجز نمی‌ماندم... آن‌قدر عاجز که از خودم شرمنده شده‌ام... دلم به حال خودم می‌سوزد... ✨ سوره مبارکه مدثر آمده است تا ما را همراه بزرگ‌مردی کند که در زندگی‌اش هرگز مستاصل نشده و همیشه آماده قیام و حرکت در راه خدا بوده است... با جان و مال و همه‌ی دارایی خود... که شاید امروز از ثمره‌ی انقلاب اسلامی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، ما هم بیدار شده و خود را برای قیام آخرین حجت خدا آماده سازیم! قیامی که بسیار نزدیک است... 🖊 ز . ک @rabteasheghi