چند ساعت قبل از بود، همه بچه ها سوار تویوتا شده بودند، در میان چهره های بچه ها شور و شوق عجیبی موج می زد، همه شاد بودند، در همین لحظات متوجه او شدم، ناگهان بدنش لرزید - و به عادت همیشه - مشغول گفتن شد. انگار از همه کس و همه چیز جز بریده بود، صدایش حزنی عجیب داشت. میان بچه ها به او شك برده بودم که رفتنی باشد، حدسم درست بود، چند ساعت بعد ، جوان مظلوم و مؤمن از لشکر ۷ ولی عصر(عج)، به خدا رسید. 💠 @yadshohada ┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄ https://eitaa.com/raherastgari