. هیچ کس مانند فاطمه زهرا(س) عمق و ژرفاى امامت را نشناخت و هیچ فردى چون او در راه تبیین امامت و شناسایى آن و دفاع از امام خویش تلاش نکرد. او از طرق مختلف براى دفاع از امامت امامان بر حق، سعى و کوشش کرد، گاه با بیان خطبه‏ هاى غرّا و روشنگرانه عظمت و فضیلت مقام امامت و شخص امام على(ع) را آشکار ساخت گاه با منطق و استدلال ع را به اثبات رساند و فواید و مزایاى بیشمار آن را برشمرد و گاه براى اثبات امامت امام على(ع) به و دفاع پرداخت و آنجا که لازم دید، براى دفاع از امام خویش، جان خود را به خطر انداخت تا آنجا که اوّلین شهید راه امامت و دفاع از آن لقب گرفت. فاطمه(س)در تبیین فرمود: «مَثَلُ الاِمامِ مَثَلُ الکَعبَة اِذتُؤتى وَ لاتَأتى؛ مثل امام، مانند کعبه است که باید مردم (براى طواف) به سراغش بروند نه اینکه کعبه به سراغ مردم برود.» یا آن حضرت در بخشى از خطبه‏ اى که در جمع زنان مهاجر و انصار ایراد کرده، میفرماید: «به خدا سوگند! اگر پاى در میان مینهادند و على(ع) را بر زمام امور که پیغمبر(ص) برعهده او نهاده بود، میگذاردند و این حجت واضح را پذیرا میشدند، ایشان را به آسانى به راه راست میبرد و حق هر یک را به او میسپرد، چنان که کسى زیانى نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است، بچیند." حضرت زهرا(س) در برابر یکى از نادانان مدینه که خفّاش صفت در برابر آفتاب وجود امام على(ع)، زبان به سرزنش گشوده بود، فرمود: او (على) امام ربانى و الهى، و هیکلى نورانى، مرکز توجه همه عارفان (و خداپرستان) و فرزندى از خاندان پاکان، گوینده به حق و روا، مرکز و نقطه دایره امامت و پدر حسن و حسین، دو دسته گل پیامبر(ص) و دو سرور و بزرگ جوانان اهل بهشت است.» در روزگارى که دیگران به شدّت بر اوضاع مسلّط بودند و اجازه مخالفت و نفس کشیدن به کسى نمیدادند، حضرت زهرا(س) با تمام قدرت به دفاع از حق غصب شده و پامال شده على(ع) برخاست و صریحاً فریاد کشید که خلافت از على(ع) شده است.  آن گاه که تصمیم گرفتند به خانه ولایت هجوم برند،حضرت زهرا(س) کنار در ورودى منزل خطاب به مردم کوچه و بازار فرمود: من ملّتى را مثل شما نمى‏شناسم که این گونه بد برخورد باشند... از ما فرمان نخواستند و حق (مسلّم) ما را باز نگرداندید. گویا از آنچه رسول خدا(ص) در روز غدیر خم فرمود آگاهى ندارید؟». ویا در فرازی که اوست فرموده اند: واى بر آنان! را از و پایه‏ هاى نبوت و راهنما و مهبط وحى جبرئیل(ع) !» همچنین در بخشى از خطبه معروف خود در مسجد خطاب به انصار فرمود: "این چیست که در حق من روا میدارید و چرا در برابر دادخواهى من سهل انگارید؟" آن گاه که على(ع) را مظلومانه به مسجد بردند، تا به اجبار از او بیعت بگیرند فریاد زهرا(س) با تن مجروح بلند شد: رها کنید پسر عموم را! قسم به آن خدایى که محمد(ص) را به حق برانگیخت! اگر از على(ع) دست برندارید، گیسوان خود را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا(ص) را بر سر افکنده، به نزد خداى تبارک و تعالى فریاد بر می آورم.» سپس اضافه فرمود: «یقین بدانید که ناقه صالح در نزد خدا از من گرامیتر و بچّه آن ناقه نیز از فرزندان من قدر و قیمتش زیادتر نبود.» آن گاه حضرت فاطمه(س) همراه حسنین(علیهم السلام) براى به سوى قبر رسول خدا(ص) حرکت کرد. على(ع) به سلمان فرمود: «سلمان! فاطمه را دریاب! گویى دو طرف مدینه را می نگرم که به لرزه افتاده.سوگند به خدا! اگر فاطمه(س)نفرین و ناله سردهد،دیگر مهلتى براى مردم مدینه باقى نمیماند و زمین همه آنها را درکام مرگبار خود فرو میبرد.» سلمان خود را رساند و از فاطمه(س) خواست که نکند. حضرت فرمود:اى سلمان! آنها (ع) را دارند و من(در قتل على ع) نمیتوانم صبر کنم.» سلمان عرض کرد: امام على(ع) مرا فرستاده که به شما بگویم: به خانه برگردید و نفرین نکنید. وقتى حضرت پیام امام خویش شد، فرمود: «اذا أرجع وأصبر و أسمع له و أطیع؛(32) حال(که امامم دستور داده) بر میگردم و صبر میکنم و سخن او را میپذیرم و از او میکنم.» این گونه ، زیباترین دفاع است، چرا که با صددر صد و محض امامش همراه است. آن گاه که على(ع) سالم از دست مهاجمان آزاد شد. زهرا(س) تا نگاهش به امام و شوهرش افتاد، گفت:جانم فداى جان تو و روح و جان من بلاى جان تو! اى اباالحسن همواره با تو خواهم بود اگر تو در خیر و نیکى باشى با تو هستم و اگر در سختى و بلا باشى باز هم با تو خواهم بود.» راستى که باید گفت را فاطمه(س) از امامت و امام خویش کرد تا جلوی انحراف دین اسلام را بگیرد و جان خویش را سخاوتمندانه فدا نمود و تا آخرین لحظه دست از دفاع از امام خود بر نداشت.