📌برشی از کتاب (32) 🔅🔅🔅 ✳ حریت و آزادگی در رهایی از قلاده هوس 4⃣ چهارم: آن چه صاحب نظرانِ صائب درباره‌ي حريّت انسان مي فهمند و صاحب بصران ثاقب آن را در آينه‌ي شهود مي يابند، همانا آزادي از هر تعيّن و تعلّق و اطلاق از هر تقيّد و تقلّد به قيد هوا و قلاده‌ي هوس است كه از آن به دنيا تعبير مي شود كه دوستي آن ريشه‌ي هر خطا و سَرِ هر تباهي است؛ حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة.[ اصول كافي، ج 2، ص 131] 🔹 منشأ چنين گرفتاري، تن گرايي انسانْ و طبيعت زدگي اوست كه اگر از زندان بدن آزاد گردد و از قيد طبيعت برهدْ، بدون اعتزال از جامعه كه كاري نكوهيده است از دنيا منعزل مي شود كه كاري نيكو است و چنين كاري نيز ميسّر است. زيرا كليد رهايي از زندانِ تنْ به دست جان ملكوتي اوست، كه متأسّفانه وي از گشودن دَرِ زندان و ديدن بيرون آن و شوق خروج از مَحْبَسِ تنْ غفلت مي كند. 🔹 سبب چنينْ ذهولِ ناپسند، همانا كوري انسان است كه از دوستي دنيا پديد آمده است، چنانكه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) رسيده است: «وإنّما الدنيا منتهي بَصَر الأعمي».[ نهج البلاغه، خطبه ي 133] تن قَفَسْ شكل است زان شد خارِ جان در فريب داخلان و خارجان[مثنوي معنوي، دفتر اول، بيت 1849.] و اين عجب كه جان به زندان اندرست وانگهي مفتاح زندانش به دست[مثنوي معنوي، دفتر چهارم، بيت 2034.] 🔹 البته چنين حريّت صادقِ عرفاني از چنان رهايي كاذبِ پنداري كاملا ً جداست. زيرا انسانِ آزاده از ماسواي خدا، فراتر از نظام كيهاني است و انسان وازده در هوا و بسته به هوس، فروتر از خَس و خار است. آدمي كاو مي نگنجد در جهان در سرِ خاري همي گردد نهان[همان، دفتر اول، بيت 1971.] 🔹 چنين انسان وا زده اي گاهي براي دريافت تحسين از ديگران، اظهار شجاعت مي كند و زه و كماني به گردن مي آويزد تا ديگران وي را به توانمندي بستايند. در هوايِ آن كه گويندت زهي بسته اي بر گردن جانت زهي[همان، دفتر سوم، بيت 2240] 🔹 ليكن باطن چنين تيراندازي جز خَسْتنِ جان و زخمي كردن روان نخواهد بود. زيرا هوس مداري نه ابزار شكار مطلوب است، نه وسيله‌ي نيل به محبوب. نردبان خلق اين ما و من است عاقبت زين نردبان افتادن است هر كه بالاتر رود ابله تر است كاستخوان او بَتَر خواهد شكست[همان، دفتر چهارم، بيت 2763] 🔹 و هيچ بردگي بدتر از هوامداري نيست. مادر بت ها بُتِ نفس شماست زان كه آن بُتْ مار و اين بُتْ اژدهاست[مثنوي معنوي، دفتر اول، بيت 772] 🔹 آن چه در اين زمينه از نثر و نظم گفته شد يا ممكن است گفته شود، در آيه‌ي كريمه‌ي قرآن كه از بارزترين مصاديق جامعُ الكَلِمْ مي باشد، مندرج است؛ (تلك الدّار الأَخرةُ نَجْعَلُها للذين لا يريدون علوّاً في الأرض و لا فساداً و العاقبة للمتقين).[ سوره ي قصص، آيه ي 83.] @rahighemakhtoom