⭕دکتر رِبِکا مَسترتون (Rebecca Masterton) استاد دانشگاه، چهرۀ شناخته‌شده در محافل علمی، مجری تلویزیون و نویسنده، از فرازوفرودهای زندگی خود تا پناه‌آوردن به دامان می‌گوید. 🔷در هجده‌سالگی برای تحصیل در رشتۀ زبان ژاپنی به لندن رفتمو از طرف دانشگاه به ژاپن. در ژاپن، با جامعه‌ای روبه‌رو شدم که به‌شدت مادی‌گرا شده بود. بار دیگر احساس خلأ کردم. در راه برگشت از ژاپن، به مالزی رفتم. این اولین کشور مسلمانی بود که در عمرم می‌دیدم. وقتی به شمال رسیدم، که مذهبی‌ترین منطقۀ مالزی هم هست، مثل زنان مسلمان این کشور لباس پوشیدم و به همه می‌گفتم که همین تازگی‌ها مسلمان شده‌ام؛ ولی در واقع این را می‌گفتم تا از در امان بمانم. شب به مهمان‌پذیری رفتم. مدیر آنجا ازم پرسید: «داری دربارۀ اسلام تحقیق می‌کنی؟» گفتم: «نه.» چون آن‌موقع هیچ‌چیز دربارۀ اسلام نمی‌دانستم.. 🔶پس از مسلمان‌شدن، شبی اکرم(ص) را در خواب دیدم. فضایی تاریک بود و ایشان لباسی سفید به تن داشت و در سمت راست من ایستاده بود. چهرۀ ایشان را نمی‌دیدم و فقط محاسنشان پیدا بود. جلوی ایشان سجاده‌ای جمع‌شده به‌رنگ سفید و قرمز قرار داشت. ایشان قدمی پیش گذاشت و سجاده پیش پایشان باز شد... 🔹🔸شرح کامل در سایت rahyafteha.ir/55171/ 🌐 @rahyafte_com