🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت1295 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شروع می کنه به بافتن موهام.
-زندگی همینه خانم خانم ها،یادت هست جلو در مدرسه وقتی بهم پیشنهاد ازدواج دادی؟! می دونی منم از این زندگی می ترسیدم با کاری که من دارم ازدواج یه ریسک هست تو گفتی اشکال نداره من قبول می کنم شرایط کاریت رو ولی این از ترس و اضطرابم کم نمی کنه،منم و تمام ترس هام ولی یک بار توقع نداشتم مادرم کنارم باشه، چون زندگی یعنی همین یعنی تویی و تمام ترس هات حالا کی باید کنارت باشه؟!مادر یا پدر؟!
_دوتاشون.
کش مو رو به پایین موهام می بنده
-اشتباه می کنی ،هیچ کدوم.
_تو می خوای ثابت کنی کار بابا درست بود ولی هیچ جوری توجیه نمیشه.
جای بحث نبود برای همین روی تخت دراز کشیدم. راست می گفت احتیاج به استراحت داشتم ، ضعف عجیبی تمام بدنم رو گرفته بود.
خواست از کنارم بلند بشه. دستش رو گرفتم.
_من گرسنه نیستم،بیا کنارم بشین دلم از همه چی گرفته.
کنارم بی هیچ حرفی می نشینه و دستم رو توی دستش می گیره.
- چون به خودت سخت می گیری به خدا من هیچ توقعی از تو ندارم الا اینکه استراحت کنی و بشی مریم سابق که هیچ کس از دستش در امان نبود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری و فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:
#137745
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
خواندن رمان بدون عضویت در کانال درست نیست 😔