#
#پارت11 🌹دختر باران🌹
بابا با صدای بلند شروع کرد خندیدن
*نه بابا جان صبح عمه ات برای مامانت وقت
دکتر گرفته بود مامانت بارداره.
منگ به پدر نگاه می کردم ،شوکه شده
بودم،مغزم قوه ی تحلیلش رو از دست
داده بود
_بابا مامان حامله ی؟ یعنی چی ؟
*یعنی مامانت می خواد برات هوو بیاره
من که تازه فهمیدم چی شده شروع کردم بلند خندیدن
مامان تازه حالش جا اومده بود نگاهی بهم کرد و گفت:
آره بخند یک منگلی مثل تو می خوام به دنیا
اضافه کنم
هر دو شروع کردند به خندیدن.
_الهی فدات بشم مامان انگار حالت بهتر
شد.
*آره عزیزم بهترم
ناباور با تعجب به مامان نگاه کردم که به
من عزیزم گفته بود
* ببند دهنت رو مگس میره توش بیا برو دیگه فهمیدی چی شده.
_مامان اگه بگذارید می خوام برم
دستشویی
مامان و بابا بالاخره رفتند و من به این فکر
می کردم که خدا کنه بچه پسر باشه
از بچگی آرزو داشتم یک برادر داشته باشم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لينك كانال زاپاس دختر باران
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه