يك روز بعد از ظهر بود كه يكی از همرزمان ايرج كه با او در جنگ بودند به خانه ما آمد و گفت كه ايرج مجروح شده و تا چند روز ديگر خودم او را براى استراحت به خانه مى آورم و شما هيچ ناراحت نباشيد.
من حرفهاى او را باور نكردم. مادر ايرج هم خيلى گريه مى كرد و مى گفت: نه، ايرج شهيد شده و شما به من دروغ مىگوئيد.
من دوست ايرج را به بيرون از خانه بردم و از او خواستم كه راستش را به من بگويد و بالاخره گفت كه ايرج شهيد شده و تا دو سه روز ديگر او را از طرف سپاه به شما تحويل مىدهند.
من خيلى ناراحت شدم و خيلى برايم سخت بود كه فرزند بزرگ خانواده ام را از دست دادهام، اما بعد از اينكه آرام شدم با خودم فكر كردم كه پسرم آرزويش شهادت بود پس من بايد به چنين فرزندى افتخار كنم و خودم نيز تصميم گرفتم كه به جبهه بروم و در آنجا، جاى خالى پسرم را پر كنم.
بالاخره شهيد ايرج را بعد از چند روز با ماشين بنياد شهيد تحويل سپاه دادند و از حسينيه اعظم تا گلزار شهدا تشييع شد.
مردم نيز حضور بسيار خوبى را از خود، نشان دادند و در غم ما شريك بودند و مثل اين بود كه فرزند خودشان شهيد شده.
🔻راوی: پدر شهید
✍اعلامیه چهلم شهيد ايرج عباسی نیا
#شهید_ایرج_عباسی_نیا
#دیلم
#ماووت
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir