اوایل اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اعزام نیرو به جبهه بود. در بوشهر برادرم «علی» را ملاقات کردم. قبل از اعزام به او سفارش کردم: «این بار از رفتن به جبهه صرف نظر کن. بگذار فرزندت که متولد شد به جبهه برو». در جواب گفت: «برادر: بگذار که من اعزام شوم. من خیلی شوق جبهه دارم. نمی توانم از قصد رفتن به جبهه صرف نظر کنم. هنگامی که فرزندم می خواهد متولد شود شما به جای من کارهای لازم را انجام بدهید بعد من برای مرخصی بر می گردم». تقریبا ساعت یک شب، دوباره با او صحبت کردم و تا حدی نظرش را برای برگشتن به خانه جلب کردم ولی صبح زود نزد من آمد و گفت: «برادر نمی توانم برگردم حتما باید عازم شوم. برگشتن به خانه برایم خیلی سخت تر از رفتن به جبهه است». 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir