شب حمله به طور اتفاقی، با مبارک جمالی برخورد کردم. یکی دو ساعت کنار هم نشستیم و با هم گپ زدیم. او به من تذکری داد و گفت: «
پس از شهادتم، نبینم که هر روز از کنار گلزار شهدای چغادک رد بشی و با خودت بگی برم بر سر مزار شهید جمالی فاتحه بخونم، لازم نیست هر روز این کار رو بکنی»، در همین حین گفت: «
من بدشانسم، میترسم از دوستانم که به خط مقدم میروند جا بمونم». پس از این حرف از من خداحافظی کرد و رفت...
حدوداً ساعت ۸ شب بود. ما در حال برگشتن از مأموریت بودیم. هنوز نمازمون رو نخوانده بودیم. در همین حین گروهی از رزمندگان را دیدم که آب و مقداری تدارکات دارند. به خود گفتم برم هم آبی بنوشم و هم وضویی بگیرم تا نمازم را بخونم.
وقتی به سمت بچهها رفتم، دو مرتبه در آن جا جمالی را دیدم. او به من گفت: «شما نمیتونید در این شلوغی وضو بگیرید، قمقمه من پر از آب است، با آب این قمقمه وضو بگیرید». من گفتم: «شما در حال آماده باش هستید و این درست نیست که من با آب ذخیره شما وضو بگیرم، شاید آب به شما نرسد». اما او به اصرار زیاد قمقمه را به من داد.
نماز مغربم را خواندم و آماده خواندن نماز عشاء شده بودم که فرمان حرکت رسید، آمد و از من حلالیت طلبید و خداحافظی کرد و رفت.
جمالی در آن لحظات آخر بسیار خوشحال، شاد و مسرور بود و کمترین اثری از خستگی و یا ناراحتی در او دیده نمیشد. تصور میکنم که یکی دو ساعت پس از خداحافظی، به شهادت رسید.
🔻راوی: همرزم شهید
#شهید_مبارک_جمالی
#چغادک #بوشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir