eitaa logo
از تبار رئیسعلی
604 دنبال‌کننده
433 عکس
107 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کسی که افشانمهر را می شناخت، از خصوصیات اخلاقی و رفتاری او اطلاع داشت. شخصیتی ساده و بی‌آلایش بود که تنها وقتی سخنی خلاف شرع و عقل می شنید، با آن برخورد می کرد... ‏شاید باورکردنی نباشد، نزدیکی های عملیات «والفجر۲»، حسن دیگر حرفی نمی زد. کم حرف بود و تنها هنگامی که از او سؤال می‌شد، خیلی کوتاه ‏جواب می داد. سکوت او معنا دار بود. گاهی به شوخی به او می گفتم: «حسن، صورتت نورانی شده‏، مثل این که نور بالا زده ‌ای» و او تنها لبخند می‌زد. تا شب عملیات که با حسن خداحافظی کردم و حلالیت طلبیدم، او فقط ساکت بود. شاید سکوتش حرف‌های زیادی برای ما داشت ولی ما غافل بودیم. ما عدهٔ زیادی بودیم که از چغادک به جبهه اعزام شده بودیم. زمانی که خبر شهادت حسن را آوردند، سکوتی همه ما را فرا گرفت و تنها آهسته اشک جدایی می‌ریختیم و به یاد خاموشی حسن، شمع روشنی را در وجود خود برافروختیم. 🔻همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
تا می‌تونی مرا ببوس! اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در سیزدهم رجب، یعنی همزمان با ولادت حضرت علی (علیه السلام)، قرار بود که عملیات «بیت المقدس» در «رقابیه فکه» انجام شود. ‏من از طریق جهاد سازندگی اعزام شده بودم و با تانکر برای رزمنده‌ها آب می‌بردم. اما شب عملیات بنابر نیاز، کامیون‌های حامل رزمندگان اسلام را تا جایی که امکان داشت، به خط مقدم نزدیک می‌کردیم و چون زمین منطقه عملیاتی ماسه زار بود، نمی‌توانستیم رزمندگان را جلوتر ببریم و تا ظهر به نزد نیروهای جهاد برگشتیم... نیروهای برگشته از خط مقدم هم آن جا بودند و تدارکات ‏نیز مشغول پذیرایی از آنها بود و با کمپوت و... از آنها پذیرایی می‌شد. من هم همان جا ایستاده بودم تا چیزی برای نوشیدن پیدا کنم و از تشنگی خلاص شوم. توی همین حال و هوا بودم که ناگهان دستی به روی شانه‌ام خورد. برگشتم و با تعجب دیدم که جمالی است. همدیگر را در آغوش گرفتیم. به او گفتم: «تو کجا، این جا کجا؟». او به مزاح گفت: «جای تو این جا نیست، من که قبلاً آمده‌ام و باید باز هم می‌آمدم». پس از سلام و احوال پرسی مفصلی که صورت گرفت، به من گفت: «فلانی، تا می‌تونی مرا ببوس که دیگر مرا نخواهی دید و من مطمئنم که شهید خواهم شد». ‏با این سخنش شهادت خودش را پیشگویی کرد. 🔻راوی: همرزم شهید   🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شب حمله به طور اتفاقی، با مبارک جمالی برخورد ‏کردم. یکی دو ساعت کنار هم نشستیم و با هم گپ زدیم. او به من تذکری داد‏ و گفت: «پس از شهادتم، نبینم که هر روز از کنار گلزار شهدای چغادک رد بشی و با خودت بگی برم بر سر مزار شهید جمالی فاتحه بخونم، لازم نیست هر روز این کار رو بکنی»، در‏ همین حین گفت: «من بدشانسم، می‌ترسم از دوستانم که به خط مقدم می‌روند جا بمونم». پس از این حرف از من خداحافظی کرد و رفت... حدوداً ساعت ۸ ‏شب بود. ما در حال برگشتن از مأموریت بودیم. هنوز نمازمون رو نخوانده بودیم. در همین حین گروهی از رزمندگان را دیدم که آب و مقداری تدارکات دارند. به خود گفتم برم هم آبی بنوشم و هم وضویی بگیرم تا نمازم را بخونم. وقتی به سمت بچه‌ها رفتم، دو مرتبه در آن جا جمالی را دیدم. او به من گفت: «شما نمی‌تونید در این شلوغی وضو بگیرید، قمقمه من پر از آب است، با آب این قمقمه وضو بگیرید». من گفتم: «شما در حال آماده باش هستید و این درست نیست که من با آب ذخیره شما وضو بگیرم، شاید آب به شما نرسد». اما او به اصرار زیاد قمقمه را به من داد. ‏نماز مغربم را خواندم و آماده خواندن نماز عشاء شده بودم که فرمان حرکت رسید، آمد و از من حلالیت طلبید و خداحافظی کرد و رفت. جمالی در آن لحظات آخر بسیار خوشحال، شاد و مسرور بود و کمترین اثری از خستگی و یا ناراحتی در او دیده نمی‌شد. تصور می‌کنم که یکی دو ساعت پس از خداحافظی، به شهادت رسید. 🔻راوی: همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بعد از فتح خرمشهر، در روز چهارم، روی اسکله در سنگر مشغول ‏نگهبانی بودم. در نیمه های شب؛ صدایی مثل این که چیزی در آب تکان بخورد، به گوشم رسید. کنجکاو شدم و دقت کردم. دیدم یکی از مزدوران بعثی در کمال خواری خود را زیر سکوی اسکله مخفی نموده است. در صدد نجاتش برآمدم و با زبان عربی با او صحبت کردم.  ‏به او اطمینان دادم که جانش در امان است و با کمال رأفت و مهربانی او را در ‏پشت جبهه، به مسئولان، تحویل دادم. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهيد هميشه نماز را اول وقت می‌خواند. درست به ياد دارم كه او كتابى با عنوان «ارتباط با خدا» داشت كه بعد از نماز، دعاهاى مخصوص پايان نمازها را از روی آن قرائت مى‌كرد. شهيد هر روز صبح قرآن مى‌خواند. 🔻راوی: موسی حیدری (برادر شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اكثراً كتاب های شهيدان «مطهرى»، «بهشتی» و «دستغيب» را مطالعه مى‌كرد. تقريباً ۲۰۰ يا ۳۰۰ كتاب داشت. شبى از خواب برخاستم ديدم چيزى مى‌نويسد. به او گفتم چه مى‌نويسی؟ جواب درستى نداد كه بعد فهميدم وصيت نامه مى‌نوشته است. از جبهه كه برمى‌گشت خودش به ديدار مردم مى‌رفت. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
برای شروع زندگی به بندرعباس رفتیم بعد از مدتی حبیب با سمت درجه داری نیرو دریایی به آبادان منتقل شد و از آنجا به خرمشهر رفت. از آنجا با من تماس می‌گرفت دلتنگی هایم از نبودش دوچندان شده بود. خیلی به او وابسته شده بودم و از وی خواستم شرایطی برایم فراهم کند که من هم به خرمشهر بروم. بعد از مدتی با من تماس گرفت و گفت به خرمشهر بیا. خوشحالی این خبر باعث شد درسم را در بندرعباس رها کنم و به عشق حبیب و زادگاهم آبادن، آماده رفتن بشوم. وقتی رسیدم به آبادان، تمام شهر خراب شده بود و آن شهر زیبایی که همیشه در ذهنم بود حالا تبدیل به یک شهر جنگ زده شده بود. به محل استقرار حبیب رفتم. وقتی رسیدم و او را دیدم، تمام ناراحتی و خستگی‌هایم از یادم رفت. از فردای آن روز، حبیب استفاده از سلاح را به من آموزش می‌داد و من را برای دفاع از خودم در شهر آماده می‌کرد 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
سال ۱۳۶۳ بود که حبیب ماموریتش از جبهه منتقل شد به دریا و کشتی‌های تدارکاتی. مدام ماموریت می‌رفت. به یاد دارم ساعت ۲ ظهر روز ۳۱ شهریور از رادیو خبر شنیدم که آمریکای جنایتکار شب قبل، ناو ایران را زده است. از شدت نگرانی با نیروی دریایی ارتش تماس گرفتم، اما آن‌ها هم خبری نداشتند. از بندر عباس به بوشهر پیش خانواده شوهرم رفتم. وقتی به کارخانه یخ بوشهر که خانواده همسرم آنجا زندگی می‌کردند، رسیدیم از پارچه‌هایی که نام شهید خلعتی رویشان نقش بسته بود، متوجه شهادت همسرم شدم. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
محمد هميشه در اول وقت نماز خود را مى‌خواند. به واجبات خيلي اهميت مى داد. شب ها گاهی در اتاق را به روى خود مى‌بست و دعاى كميل و ديگر دعاها را مى‌خواند و گريه مى‌كرد. هميشه سر به زير و ساكت بود، كمتر صحبت مى‌كرد. به همه احترام می‌گذاشت. هيچ وقت كسى را از خودش نمى‌راند و با كسى دعوا نمى‌كرد. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مستند شهید شیخ ابوتراب عاشوری پرچمدار انقلاب اسلامی در بوشهر 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir