🍮 🍮 🍮 "خواستن به تنهائی کافی نیست برخاستن نیز می‌خواهد" وارد مغازه شد و يك سرى استكان نعلبكى و قورى سبز رنگ اسباب‌بازى انتخاب کرد. فروشنده گفت: خانم صورتي‌شو ببريد دخترونه تره. خانم گفت همون سبز رو می‌‌برم چون برا پسرم مى‌خوام. فروشنده با تعجب به او نگاه کرد و گفت: خوب اگه پسره چرا واسه‌ش ماشين، جعبه ابزار، هواپيما يا چراغ قوه نمی‌خرید آخه پسر كه... خانم‌ بدون اعتنا به فروشنده پول اسباب‌بازی را حساب کرد. به خانه رسید خسته بود چشمانش را بست و بار دیگر افکارش را با خود مرور کرد: در دنيايى كه زنهايش پا به پاى مردها كار مى‌كنند، مردهايش بايد ياد بگيرند خستگى را با چاى از تن همسرشان درآورند. در دنيايى كه زنهايش با مفهوم چك و قسط و وام عجين شده‌اند، جالب نیست مردانش با دستور قورمه سبزى و ته ديگ ماكارونى بيگانه باشند. براى فرزندش همسرى قدرتمند آرزو کرد، زنى كه تنها دغدغه‌اش نهار ظهر و شام شب نباشد. زنى كه تمام لذتش در خريد خلاصه نشود. زنى كه سياست را بفهمد، شعر ببافد، كتاب بخواند و از دنياى اطرافش بی‌خبر نباشد. براى آنكه پسرش شايسته چنان زنى باشد بايد لطف کند ياد بگيرد چاى دارچينى و آشپزى کردن را تا هرازگاهی با کمک‌کردن به همسرش او را ذوق زده کند... سواد عاطفی داشته باشد تا بتواند جملات قدرتمندِ عاطفی به همسرش بگوید. بلد باشد برای بچه لالايى بخواند. بازی کردن را بداند و بتواند ساعتی با فرزندش سرگرم شود تا شور و شعف را برای او به ارمغان آورد و خودش نیز متوجه‌ی گذر زمان نشود... غرق در این افکار بود که پسرش، غریق نجات‌وار او را از طوفان افکار به ساحل آرامش آورد، پسر سه ساله‌‌اش استكان اسباب بازى سبز رنگ را به طرفش گرفت و با نگاهی معصومانه گفت: مامان بفرمائید چاى دارچينى براتون پختم… [زنگ‌بیداری رو می‌خواستین؟]👇 https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef