یک اتفاق ساده ☄ یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد باید نشست و یک غزل تازه کار کرد در کوچه می‌گذشتم و پایم به سنگ خورد سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد از ذهن من گذشت که با سنگ می‌شود آیا چه کارها که در این روزگار کرد با سنگ می‌شود جلوی سیل را گرفت طغیان رودهای روان را مهار کرد یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت بی‌سرپناه‌ها همه را خانه‌دار کرد یا می‌شود که نام کسی را بر آن نوشت با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت زد شیشه‌ای شکست و دوید و فرار کرد ناگاه بی‌مقدمه آمد به حرف، سنگ اینگونه گفت و سخت مرا بی‌قرار کرد : تنها به یک جوان فلسطینی‌ام بده با من ببین که می‌شود آنگه چه کار ــــــــــــــــــــــــــــ ای قدس! ظهور مُنتَظر نزدیک است خورشید دمیده و سحر نزدیک است در سنگر انتفاضه پابرجا باش یک سنگ دگر بزن، ظفر نزدیک است ⏰زنگ بیداری👈 https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef