دیشب رقیه فهمید بابا دو بخش دارد
بخشی به روی نیزه بخشی به خاک صحرا
همگی به حجت خدا عرض کنیم
حسینجان👇
من اشک و داغ و خون دل و آه می شوم
با کاروان سوگ تو همراه می شوم
فرازی از زیارت ناحیه👇
من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم
بی تابِ سربریدهی ماهِ محرمم
با گریه هر غروب من از حال می روم
با هر فرازِ ناحیه گودال می روم
صبح وغروب ،ندبهکنان گریه میکنم
این روضه را به مادرمان هدیه میکنم
فرمود: زندهام به کجا حمله میکنید
نامردها به خیمه چرا حمله میکنید
کارِ مرا تمام نکرده کجا؟ سنان
اینجا کنارِ لشگری از گرگها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد، ضربه زدنها شروع شد
اینجا به بع،د شیون زنها شروع شد
دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان و بی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه
جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمهٔ ما میکند نگاه
هرکس رسید نیزه خود را شکست و رفت
یک استخوان ز سینهٔ آقا شکست و رفت
یک عده بر تمام تنش سنگ میزدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ میزدند
در آن میانه حرمتِ آئینهها شکست
وقتی که شمر آمد و بر سینهاش نشست
از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد
تا که ز رویِ پیکرِ بیسر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد
اینجا به بعد، زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمهی ما را کتک زدند
زبانحال زینب کبری👇
به سوی شام و کوفهام چه ظالمانه میبرند
نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند
#اسارت
@ramezan_ghasem110