"
بچه محلِ قدیمیِ"
دیروز بچهمحل قدیمیمونو دیدم خیلی وقت بود ندیده بودمش واای چه سر و وضع پریشونی داشت، آره معتاد شده بود.
منو که دید سریع صورتشو برگردوند سمت دیوار.
دبستان که بود، هر موقع امتحان ریاضی داشت مامانش میگفت میشه پسرم بیاد ریاضی یادش بدین؟
چه پسر خوبی بود (البته الانم خوبه ولی خودش نمیدونه ای کاش یکی بهش بگه، چون اگه آدم بدونه حتی اگه در بدترین حالت هم باشه محبوب خداست، حال و روزش خیلی متفاوت میشه)
داشتم میگفتم، برخلاف همهی بچههای محل که شیطنت از چشماشون میبارید اما اون برعکس همهشون متین و موقّر بود.
بعدازظهرها که همه خواب بودن و من مشغول درس خوندن، بچهها تو کوچه فوتبال که چه عرض کنم آتیش میسوزوندن و دم به ساعت توپشون میافتاد تو حیاطمون، منم برا اینکه هم خودم به کارام برسم هم یه آنتراک به اونا داده باشم تا توپشون میافتاد تو حیاط میرفتم دم در میگفتم یکساعت دیگه بیاین توپتون رو بگیرین.
سر یکساعت همهی بچهها میرفتند داخل بنبست سیاوش قایم میشدند یه عدهشونم از پشت دیوار سرک میکشیدند، اونوقت همین پسر بچهی موقر، مییومد در میزد و با مظلومی میگفت: یکساعت تموم شد توپمونو میدین؟
خلاصه بد جور حالم گرفته شد، با خودم گفتم حیف این جوان رعنا نیست به این حال و روز افتاده؟!
یه مرتبه به خودم اومدم، یعنی اولیاء خدا با دیدن من چی میگن؟
قطعا اونا هم به من میگن حیف تو نیست داری در جا میزنی؟
تعالوا (بیا بالا)🤝
دوست خوبم با توام👇
هر کی هستی، هر کجا هستی قانع نباش، تلاش کن لکن تلاشِت باید خروجی داشته باشه درست مثل زنبور عسل، وگرنه مگس هم خیلی تلاش میکنه اما کو عسل؟!
میدونی چرا تلاش های مگس بیفایدهس؟ چون تو انتخاب همنشیناش دقت نکرده...
امیدوارم تلاشمون زنبور عسلی باشه نه مگسی... 🦗☠
آره حیفِ حیف بشیم.
🖊نویسنده: مرضیه رمضانقاسم
#سواد_زندگی
#انتخاب_دوست
🕰زنگ بیداری 👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef