🐣🥚
غافلگیری
روز معلم بود، حسابی کلاس را تزئین کرده بودیم، خشوعی و ربیعی طبق قرار قبلی پوسته تخممرغهای آکنده از کاغذ رنگی، گل و اکلیل را آماده کرده بودند و پشت در کلاس ایستادند تا خانم معلم را غافلگیر کنند، رضایت نمایندهی کلاسمان هم کشیک میکشید تا خانم معلم که پیچید در راهرو، بپرد داخل کلاس و درِ کلاس را ببندد تا خانم معلم خودش در را باز کند و حسابی ذوق زده شود.
بالاخره سر و کلهی خانم جاوید پیدا شد و درِ کلاس را باز کرد؛ ما همگی ایستادیم و شروع کردیم به خواندن شعر
"در باز شد گل آمد، سوسن و سنبل آمد ..."
در همین حین خشوعی و ربیعی، تخممرغها را محکم به سقف کلاس، کوبیدند هنوز شعرمان به این قسمت نرسیده بود که بگوئیم: "خانم جاوید خوش آمد"
کم مانده بود خانم جاوید بجای اینکه خوش آید، خوش برود😄 چون بندهی خدا، طوری ترسیده بود که گویی با یک عملیات انتحاری مواجه شده باشد و چنان جیق بنفشی کشید که همگی خشکمان زد و شعر را ابتر رها کردیم.
آن روز خانم جاوید زیادی غافلگیر شد و نزدیک بود در راه علم شهید شود ولی شُکر خدا بخیر گذشت.
آری قسمت نبود خانم جاوید، قلب تاریخ شود و جاوید باقی بماند.😄
✍نویسنده: مرضیه رمضانقاسم
#بمناسبت_هفتهیگرامیداشتمقاممعلم
🦋🐛
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef